به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ،به نقل از آوای سیدجمال؛ روز 16 آذرماه که مصادف با شهادت سه دانشجو در سال 1332 در دانشگاه تهران ، به نام روز دانشجو نامگذاری شده است. در این روز آن سه دانشجوی شهید و دلاور نسبت به دیدار معاون رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده آمریکا و ازسرگیری روابط ایران با بریتانیا اعتراض کردند و نامشان در تاریخ ایران به ثبت رسید.
این روز بهانهای شد تا به سراغ یکی از دانشجویان دیار سیدجمالالدین اسدآبادی برویم که در نوع خود بینظیر است و عشق و علاقه او را دانشجو کرده است.
ابوذر فرجی یکی از معلولانی است که به دلیل ازدواج فامیلی و ناآگاهی پدر و مادرش از این وصلت دچار معلولیت جسمی حرکتی از ناحیه پا شده است.
او همان فردی است که اگرچه محدودیت جسمی حرکتی دارد اما همچون دیگر اقشار جامعه خود را ساخته و امروز در جامعه بهعنوان دانشجو نقش ایفا میکند؛
جوان ۳۱ سالهای که در رشته تکنولوژی آموزشی مقطع کارشناسی در دانشگاه علمی کاربردی اسدآباد در حال تحصیل است و این روزها در حال آماده شدن برای امتحانات؛
سری به منزل ایشان زدیم تا جویای احوال این دانشجوی موفق و باپشتکار باشیم؛
او در ابتدای صحبتهایش از امید سخن گفت: امید؛ تنها قوه محرکهای است که مرا تا به اینجا رسانده و انگیزهام هم بابت همین داشتن امید است؛
از این دانشجوی معلول پرسیدیم که امید به چه؟ احساس ضعف و ناتوانی نمیکنی که معلولی؟ از آن نیروی محرکه بگو که تو را انگیزه داده؟ ادامه داد: امید در وجود آدمی است و با نگاه به اینکه خدایی هست، همیشه در دل انسان این امید زنده میشود؛ مهم این نیست که نقصی در من وجود دارد بلکه این نوع نگاه و نگرش و عزتنفس است که به زندگی من جریان میدهد و شاید در حد یک انسان سالم ادامه حیات دادهام؛ اگر عزتنفس را یک انسان چه معلول و چه سالم نداشته باشد گویی هیچچیزی ندارد.
او روزهای فرد را در خانه میگذراند البته به قول خودش بیهوده نمیگذرد، آنقدر سرگرمی دارم که نگذارم بیهوده بگذرد؛ از کتاب و درس گرفته تا باشگاه و ورزش کردن؛
فرجی از معلم خود که مشوق اصلیاش برای ادامه تحصیلش بود، سخن میگوید: اگر نبود فداکاری و صحبتها و دل گرمیهای آقای رضا شاهی من خودم را گمکرده بودم و الان در این جایگاه دانشجویی نبودم.
انتظار او از مسؤولان اجرای قانون استخدام 5 درصد معلولان در قانون اساسی است، که انتظار دارد مسئولان شهرش او را کمک کنند و آرزو دارد که همانند دیگر افراد سالم بتواند عضو هیأت علمی شود.
این معلول دانشجو میگوید: اینکه این مسئله استخدام معلولان در قانون اساسی آمده است تابهحال برای ما جامعه معلولان در حد حرف بوده چرا آنقدر دردانههای مسؤولان هستند که سالم باشند و بتوانند سرکار بروند.
این جوان خودساخته نهتنها توانایی و مهارت بالایی در انجام کارهای خود دارد، بلکه هوش سیاسی این دانشجو آنقدر بالاست که مشارکت در انتخابات را یک امر مهم میداند؛
البته گلایههای ابوذر فرجی این معلول باهوش و باذکاوت هم شنیدنی است؛
فرجی از بیتوجهی نماینده مجلس تا مسئولان بهزیستی گلایه میکند و با نیش خندی میگوید: آقای رنجبرزاده از دوستان صمیمی پدرم است که تا قبل انتخابات تماسی با ما داشت اما از آن زمان دیگر نه یادی، نه تلفنی نه اسمی از ما؛
ابوذر ادامه میدهد که پای صندوق رأی که حاضر شدم تصورم بر این بود که اصلح را انتخاب کردم اما .... او ادامه حرفش را میخورد.
او میگوید که بهزیستی تنها کمکش ماهانه 50 هزار تومان مستمری و چند واکت و یک کارت معلولیت است که تابهحال استفادهای نشده است.
دانشجوی معلول میگوید: درد ما از این شهر کوچک و مسئولانش نیست بلکه از مقامهای بالاتری است که خود سالم هستند و جامعه معلول را درک نمیکنند.
او میگوید: اگر رئیس سازمان بهزیستی کل کشور یک فرد معلول باشد، میتواند درک کند که من معلول نوعی چه سختی و مشکلاتی را به دوش میکشم.
فرجی میگوید که سه حرف «پ» در ابتدای سه کلمه «پول»، «پرویی» و «پارتی» پدرم مردم را درآورده و ماهم پادشاه که نیستیم حرفمان راه بهجایی ببرد؛
او از دیگر مشکلات شهرستان را برای جامعه معلولان ، عدم مناسبسازی دانست و گفت: برخی از اساتید که مشکل جسمی مرا میدیدند ، در حقم لطف میکردند و به سر کلاس نمیرفتم، اما بعضی کلاسها هم در کلاسهای هم کف یا با یک پله برگزار میشد، که میتوانستم سر کلاس بروم .
پدر ابوذر معلم است و بنا به گفته ابوذر مادرش در ابتدای راه و به دنیا آمدن ابوذر او را تنها گذاشته و هرگز به دیدنش نیامده؛ البته او از مادری دلسوزتر از مادر خود سخن میگوید: اگرچه مادر خودم تنهایم گذاشت اما فداکاری همسر پدرم را فراموش نمیکنم و او برایم یک مادر واقعی بوده است.
با مادربزرگ و همسر پدر ابوذر که او را در اموری کمک میکردند، به گفتوگو نشستیم.
همسر پدر ابوذر که ابوذر و را مادر صدا میکند، با لبخندی شیرین از کودکی ابوذر میگوید که کوچک که بود این معلولیت در او پیدا نبود و معلولیت با بزرگتر شدنش خود را نشان داد و نتوانست بهخوبی راه برود.
او میگوید: ابوذر بیشتر کارها را خودش انجام میدهد و ناراحتی از اینکه معلولیت دارد، نداریم و تنها دغدغهمان شغل و ازدواج ابوذر است که امید داریم روزی به سرکار برود و ازدواج کند؛
مادربزرگ هم با دعایی برای همسر پدر ابوذر میگوید: خدا را شکر که این عروسم همانند مادری مهربان از او نگهداری کرد و البته خودم هم در اموری او را کمک کردهام.
گلایهای که ابوذر و امسال ابوذر به مسئولان دارند، کمتوجهی و چهبسا عدم توجه به قشر معلول و ناتوان جامعه در فراهم آوردن امکانات تفریحی و رفاهی و همچنین حتی امکان تشکیل خانواده برای این قشر از افراد جامعه است که انتظار میرود گامی مهمی در این راستا برداشته شود.
در شهرستان اسدآباد در بسیاری از ادارات و مراکز دولتی حتی مکان ویژهی عبور ویلچر در نظر گرفته نشده است! و رفتوآمد این جامعه درزمانی که کاری برایشان پیش میآید بسیار دشوار است!
واقعاً آیا توجه به این قشر آسیبدیده و نیازمند جامعه و فراهم آوردن مختصر امکانات لازم برای ایشان کار دشوار و یا خارج از حد توان برای مسئولین عزیز است؟
انتهای پیام/