به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ،برخلاف جار و جنجال و رنگ و لعاب پرطمطراق رسانهها و تبلیغاتچیهای ابرشرکتهای غربی، اگر گوش بر زمین بگذارید صدای خرد شدن استخوانهای سرمایهداری و پایان عصر تک قطبی جهان قابل شنیدن است.
«رنه گنون» معتقد بود که اگر در یک چشمانداز کلان به تحولات حیات بشری بنگریم خواهیم دید که بشریت به مرور از کیفیت دور شده و هر چه بیشتر به دام کمیتگرایی در افتاده است.
در کشورهای غربی الزاما شما را هر روز به دادگاه فرانمیخوانند یا افرادی علیه شما بیانیه نمینویسند بلکه خیلی راحت و از طریق ابزارهای بوروکراتیکی از قبیل بانکها، اداره مالیات، بازپرداخت وام، خریدهای اعتباری، رسانهها و خلق مفاهیم شما را به بردگی میگیرند و مرتبا در گوشتان زمزمه میکنند که هیچ گاه نباید از کار و کار و روزمرگی خسته شوید و همواره باید به خود تلقین کنید که رو به پیشرفت و موفقیت هستید و مطمئن باشید که ما هم گاهی بخشی از مالیاتها را در مجاری تامین اجتماعی، تعطیلات رایگان و خدمات درمانی به شما بازمیگردانیم تا همچنان گردش سرمایهها حفظ شود و همه، شما و ما راضی باشیم.
الیگارشی غربی میتواند بدون مشارکت در هیچ یک از این قضایا و دعاوی، جزیره خصوصی خود را ابتیاع کرده و پول مصنوعی را تبدیل به ثروت و املاک واقعی کند و شما هم در مقام یک شهروند غربی میتوانید برنامههای متعدد تلویزیونی مملو از مردان و زنان زیباروی را تماشا کرده و استعدادهای خود را در مسابقات «تلنت شو» و جاذبههای پنهانی خود را در برنامههایی دیگر به معرض تماشا گذارده و شاید هم موفق شوید از منجلابی که خود و فرزندانتان در آن دست و پا میزنید اندکی خارج شوید.
شما به عنوان شهروند غربی باید بدانید هر کجا که بروید بدون اینکه خود بدانید توسط ابزارهای تکنولوژیک کنترل میشوید و درست همانگونه فکر میکنید که ما میخواهیم و به همان شیوه مصرف میکنید که ما به شما و پدران و مادرانتان آموختهایم و در نهایت هر چه کنید در مسیر تامین منافع سرمایهداران و صهیونیستها و ابرکمپانیهای ما یک درصدیهاست.
شما 99 درصدیها محکوم هستید که در این چارچوب حرکت و زیست و حیات و ممات داشته باشید و حتی شکل اعتراضتان را هم سندیکاها و اتحادیههای تابع قوانین ما تعیین میکنند و در مجموع همه چیز حساب شده است گرایشات عجیب جنسی و سیاسی هم کانالهای بروز و ظهور ویژه خود را دارد، حتی دوستی و اظهار عشق و محبت شما نیز در قالب لایک و فوریت رصد میشود و قابلیت تجاری پیدا میکند که حسابهای ما را پر و پیمانتر کند.
ما حتی ترسهایتان را کنترل میکنیم زمانی از یک عنصر بیولوژیک زمانی از یوفوها و آدم فضاییها و در مقطعی از تسلیحات شیمیایی صدام و موشکهای ایران میترسانیمتان و ترسهای شما هم حسابهای ما را پر و پیمانتر میکند و همیشه گاوهای شیردهای هستند که چرخ کارخانههای اسلحهسازی را بچرخانند گاه به قیمت تیر خوردن معلمان و دانشآموزان، گاه در شکل بمباران کودکستان و جشن عروسی.
لیبرال دموکراسی به حکومتی دیکتاتور بدل شده که به گونهای بسیار پیچیدهتر شهروندان را کنترل کرده و از آنان میخواهد مرتبا خرید کنند، زمان کار خود را افزایش دهند، سکس و شهوت را مدار و مبنای همه چیز بدانند، عاشق آزادی نمادین باشند، دگرباشان را دوست بدارند و اگر مرد غریبهای را در خانه با دختر خود دیدند رفتار مداراگرانه به خرج داده و از خشونت بپرهیزند.
شما همه میتوانید تاجر باشید و در سیستم لیبرال دموکراسی چیزی برای فروش ارائه دهید اگر نه روح و جسم حتی شرافتتان، ما بهای آن را به تمام و کمال میپردازیم و شما را به عناصری فاقد روح در استخرهای رویارویی با خودروهای لوکس «سان روف» دار و غرق در مشروب و شهوت تبدیل میکنیم، مطمئن باشید معامله خوبیست! اگر هم گاهی سردرد داشتید آرامبخشها و مخدرهای قانونی ساخت کارخانجات زنجیرهای دارویی ما را میل بفرمایید و به خواب راحت فرو روید تا باز صبح هنگام با انرژی مضاعف صبحانه را میل کرده و دوباره چیزی عرضه کنید تا بتوانید بهترینها را برای خود مطالبه کنید.
ما یک درصدیها کارهای خوبی را که افراد زحمتکش و درستکار کردهاند و خلاقیتها و ابداعاتی که دانشمندان و محققان با مصائب فراوان به ثمر رساندهاند به نام خود مینویسیم ما برخی خدمات خوب بیمارستانی یا رعایت اصول شهرسازی را به حساب لیبرال دموکراسی و نئوامپریالیسم واریز کرده برای مردمان آن سوی جهان چنین وانمود میکنیم که خوبیهای این سو به سبب پذیرش معیارهای ماست.
نئولیبرالیسم ایدئولوژی زمانه ماست و هر آن چه را مایه انسان بودن ماست به کنار میگذارد و آنچه تحت عنوان راستگرایی افراطی و ظهور ترامپ در آمریکا دیده میشود دو سر یک اتفاق است که به تدریج گسلهای زیرین را تکان داده به سطح میآید.
طراحان اقتصاد سرمایهداری کارمزدی را به عنوان مقدمه مالک شدن مطرح میکردند اما اکنون گویا همگان را به این حد از اقناع درونی رساندهاند که صرف کار کردن و لبخند ابلهانهای را همواره به دنبال خود کشیدن و قسط دادن ابدی یک هدف و قانون است.
بنیانگذاران آمریکا حرص و طمع را پیشبرنده و سازنده تمدن میدانستند اما آنها این حرص جاودانی را به تمام جهان ودیعه دادند و خودپرستی انسانی را جایگزین شعارهای اومانیستی کردند.
سرمایهداری با خلق مفهوم «تولید ناخالص داخلی» همه چیز را تبدیل به پول کرد و برای دستیابی به غذا، سرپناه، مراقبت و انرژی از بردهداری تا تخریب محیط زیست و تبدیل بازار به بُت و تبدیل اقتصاد به دین را تسهیل کرد و اکنون ما را به مرزهای بحرانی بی بازگشت رسانده است که برای برونرفت از آن باید ابتدا از انگارههای خود سرمایهداری خارج شویم.
همه آنچه با عنوان کنش اجتماعی و سیاسی در جهان امروز تعریف شده باید در چارچوب مدلهای تئولیبرالیستی و مطابق با منافع نیروهای بازار عمل کند و حاصل این دیکتاتوری نوین سرخوردگی نسلهایی است که یا به رهبران راستگرا و افراطی روی آورده یا خشم بدون هدف خود را در کف خیابان خالی میکنند چنانکه این روزها در فرانسه شاهدیم و پیشتر در نقاط دیگر اروپا.
اکنون دههها از استقلال الجزایر گذشته و فرانسه با انبوه مشکلات ناشی از دوران استعمارگری خود مواجه شده است و همین مسائل حل نشده تقابل بین نگاههای راستگرا و چپمدار را به کف خیابان کشانده است.
برخی جنبش جلیقهزردها را آنارشیستی میدانند اما در تحلیل جنبش یقه زردها باید به عقبتر رفت و سابقه فلش موبهای اعتراضی و جنبش وال استریت را پی گرفت .
برخلاف تبلیغات فرانکوفیلها اما فرانسه مدتهاست از مسائل بغرنج متعددی رنج میبرد و این مسئله البته با شدت و ضعفهای متفاوت در تمام کشورهای غربی مصداق دارد.
دولتهای غربی از مدعاهای جهانی فاصله گرفتهاند
قدرت حافظان وضع موجود هنوز کم نیست و ابزارهای متعدد ثروت و قدرت را در اختیار دارند و از آن بدتر این که اذهان جهان را کنترل میکنند و از این منظر ممکن است که جنبش جلیقه زردها به جایی نرسد اما این قافله سر ایستادن نخواهد داشت، مردمان جهان میدانند که حالشان خوب نیست حتی اگر ندانند که چرا و انبوه سوالات هر چه بیشتر متراکم میشود و تیزبینها خوب میدانند که برخلاف تبلیغات ظاهری، استیصال دولتهای غربی تا چه حد است که یکی یکی سر خویش گرفته و دست از مدعاهای جهانی و نجات بشریت برداشتهاند.
برخلاف گندهگوییها و تبخترهای تبلیغاتی، دستان دولتهای نئولیبرال بیش از قبل خالیست و حضور افرادی مانند ترامپ و سایر راستگرایان سطح مباحث جامعه جهانی را به حد بده بستانها و زد و بندهای بدوی رسانده و کسی از کسی حرف شنوی ندارد و اتحادها و ائتلافهای جدید بی صدا در حال شکلگیری است.
این همه به خوبی نشانگر بحران عمیق جاری در زیر پوست غرب است، جهان مدتهاست از حالت تکقطبی خارج شده اما رسانههای نئوامپریالیسم مایل نیستند و نمیخواهند به آن اعتراف کنند.
مخاطبان رسانههای غربی نمیدانند ترسی که مرتبا در رسانهها به خورد آنها داده میشود در واقعیت نه پایان جهان با یک انفجار یا بیماری همگانی که پایان جهان سفیدپوستان ثروتمند به سبب بیداری انسانی است.
--------------------
عطا شعبانیراد
منبع:نافع
انتهای پیام/رستمی