تاریخ : 18. ارديبهشت 1401 - 14:58   |   کد مطلب: 36554
ظهور و سقوط نظم های جهانی در سه قرن اخیر چگونه بوده است؟
از نظر تاریخی هر نوع نظم جهانی باثبات (در مفهوم مدرن آن) که از سوی بازیگران اصلی به رسمیت شناخته شده و حمایت شده است، معمولاً بین سه تا چهار دهه یا حتی کمتر دوام آورده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ،سعید عدالت جو: اخیراً رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی با دانشجویان از تغییر نظم حاکم بر جهان سخن گفتند. مسئله تغییر نظم جهانی بارها مورد تاکید ایشان قرار گرفته است. در سلسله مطالبی به بررسی ابعاد مختلف نظم جدید جهانی خواهیم پرداخت.

سخن از نظم نوین جهانی قدمتی قریب به یک قرن دارد. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل جامعه ملل، وودرو ویلسون رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده اصطلاح نظم نوین جهانی را برای وضعیت نوینی از جهان توصیف کرد که با محوریت جامعه ملل، نظامی را برای حفظ صلح و امنیت بین‌المللی ایجاد می‌کند. از آن زمان تاکنون شاهد تغییرات زیادی در نظم جهانی بوده‌ایم، بااین‌حال این مفهوم بسیار قدیمی‌تر است. اگر سیاست را قلمرو روابط مرتبط با توزیع قدرت بدانیم، بلافاصله پس از تشکیل دولت‌ها، تلاش آن‌ها بر اعمال قدرت بر همدیگر، حذف دولت‌های ضعیف‌تر و قدرت گرفتن پاره‌ای دیگر و زنجیره اوج و افول قدرت‌های مختلف آغاز می‌شود. تاریخ این اوج و افول‌ها را می‌توان به هزاره دوم پیش از میلاد رساند، جایی که شاهد اوج‌گیری و سقوط دولت‌های بابل، آشور، مصر و هیتی هستیم، بعدها با ظهور امپراتوری‌های بزرگی چون امپراتوری ایران و در پی آن اسکندر و جانشینان او، روم، ساسانیان، خلافت اموی و عباسی و بعدها قدرت‌های اروپایی مفهوم جدیدی به معنای موازنه قدرت میان امپراتوری‌های بزرگ مطرح شد و با آغاز عصر اکتشافات به نوعی شاهد تبدیل نظم اروپایی (حاصل از توازن قوا میان قدرت‌های اروپایی) به نظم جهانی (سیطره قدرت‌های اروپایی بر جهان و تعریف نظم جهانی بر مبنای توازن قدرت میان خود) هستیم.

از صلح وستفالی تا پایان جنگ‌های هفت‌ساله

نظم بین‌المللی جهانی در مفهوم کنونی آن به‌عنوان نظامی از روابط، ایده‌ها و مبانی رابطه بین دولت‌ها در سطح جهان تعریف می‌شود و از نظر تاریخی در قرن شانزدهم و با برقراری روابط دیپلماتیک میان قدرت‌های اروپایی و پی‌ریزی اولیه نظام «قدرت‌های بزرگ» در اروپا شروع به شکل‌گیری کرد. نمونه اولیه اصول حقوقی نظام روابط بین‌الملل را می‌توان در صلح وستفالی در سال ۱۶۴۸ دید، صلحی که به جنگ‌های ویرانگر ۳۰ ساله در اروپای مرکزی پایان داد. بااین‌حال نزدیک به دو قرن طول کشیده بود تا این اصول شکل بگیرد. مفهوم حاکمیت در نتیجه صلح وستفالی رفته‌رفته به عنوان یک نقطه محوری در سیاست داخلی و خارجی موردتوجه قرار گرفت و پس از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم به عنوان مبنای اصلی نظام روابط بین‌الملل قرار گرفت.

جنگ ۳۰ ساله خود میراث جنگ‌های مذهبی در اروپای قرن شانزدهم بود، اما درعین‌حال، دو اصل جدید در سیاست خارجی را مطرح کرد که بعداً به شکل گسترده از سوی سیاستمداران به کار گرفته شد این دو اصل عبارت‌اند از: حفظ «توازن قدرت» بین‌المللی از طریق حمایت از ائتلاف ضعیف‌تر در برابر ائتلاف قوی‌تر و اولویت منافع ملی بر سایر منافع (مذهبی، عقیدتی و …).