
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ،مرگ تلخ امیر احمد موسوی، جوانی که بهعنوان پیک موتوری کار میکرد، تنها یک حادثه نیست؛ یادآور شکافی است که سالهاست میان زندگی واقعی مردم و رفتار برخی صاحبان قدرت شکل گرفته. امیر احمد پسر نماینده مجلس بود، اما نه از نام پدر استفاده کرد و نه از امتیازهای پنهان. صبحها موتور را روشن میکرد، شبها با خستگی به خانه برمیگشت، و حتی کارفرمایش هم تا دو روز پس از حادثه نمیدانست پدر این جوان، نماینده مجلس است. حادثه هنگام سوختگیری رخ داد؛ آتشی ناگهانی، و جوانی که هنوز اول راه بود، زیر شعلهها جان داد.
در کنار یاد او، نام پدرش سید روحالله موسوی هم قرار میگیرد؛ نمایندهای که برخلاف برخی از همردههایش، فرزندش را پشت عناوین و مناصب پنهان نکرد. در زمانهای که بعضی نمایندگان مجلس قدرت را ابزار باجگیری و فشار قرار دادهاند و از هر امکانی برای امتیازگیری استفاده میکنند، موسوی فرزندی تربیت کرد که از کارگری و پیکموتوری بودن عار نداشت. همین تفاوت ساده، اما واقعی، تصویر روشنی از دو جهان میسازد.
یک سوی ماجرا، برخی افراد باجگیرقرار دارند که محل کارشان را با اتاق معاملات خصوصی اشتباه گرفتهاند تا دستگاهها و افراد را زیر فشار قراردهند، و شبکهای از سفارشها، سهمیهها و نامههای «پیگیری ویژه» میسازند. سوی دیگر، مسئولی که برای حفظ میز خود باج میدهد؛ و بهجای دفاع از قانون، تن به فشارها میدهد و امضاهای بیضابطه را راه نجات خود میبیند. این چرخه معیوب، امروز به یکی از ریشههای ناکارآمدی و فساد در ساختار اجرایی و قانونگذاری کشور تبدیل شده است.
در چنین فضایی، زندگی ساده امیر احمد و رفتار پدرش معنای دیگری پیدا میکند، یک نماینده که بهجای ساختن حصار قدرت دور خانوادهاش، فرزندش را در مسیر زندگی واقعی مردم قرار داد؛ و پسری که بیهیاهو کار کرد، نان درآورد و با صداقت زندگی کرد. همین تصویر، آینهای است در برابر کسانی که بهنام خدمت، از بیتالمال ارتزاق میکنند و فاصلهشان با مردم هر روز بیشتر میشود.
امیر احمد رفت، اما روایت کوتاهش باقی ماند؛ روایتی که نشان میدهد هنوز هم میتوان در میان عنوانها و میزها، کسانی را دید که شرافت را با قدرت معامله نکردهاند. فاصله میان امیر احمد و غارتگران بیتالمال، فاصله دو نوع زندگی است؛ و این فاصله، همان چیزی است که مردم هر روز آن را با پوست و استخوان احساس میکنند.
انتهای خبر/