او ناشناخته است، كمتر كسي از دردها و لذت هايش سخن گفته است، او نهرها، چشمهها و دريا را نميبيند اما نابرابري را با تمام وجود ميبيند، او بينا ميشود لحظهاي كه چشمهايش را بهانه ميكنند تا به او شغلي ندهند، او ميبيند وقتي تمام امكانات شهر تنها براي بينايان ساخته شده است. 07/24/1393 - 05:00 |