پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 24. اسفند 1394 - 17:50   |   کد مطلب: 22069
سرفه امانش نمی دهد... نفس نفس می زند... واژه ها لای سرفه هایش گم می شوند و بریده بریده حرف می زند.... چشم هایش تار شده اند؛ سرگیجه، سوزش گلو و ... همگی یک معنی را تداعی می کنند: جانباز شیمیایی!
چه زود اسطوره هایمان را فراموش کردیم!/ شرمنده‌ایم اوضاع اقتصادی خراب است و دست مسئولان خیلی، خیلی تنگ!

به گزارش کورنگ به نقل از نافع، سال ها از جنگ می گذرد؛ سال ها از روزهایی که دشمنان کمر بستند به نابودی اسلام و انقلاب و از روزهایی که مردانی از جنس استقامت به رویارویی با متجاوزان برخاسته و طعم تلخ شکست را به آن ها چشاندند.

سال ها می گذرد، اما هنوز صدای خس خس نفسهایش بلند است؛ خودش می گوید هر سه - چهار ماه یک بار شیمیایی ام عود می کند و راهی بیمارستان می شوم؛ حتی پارسال مدت ها در کما بودم!

این ها را " احمد عزیزی" گفت؛ جانباز 70 درصد شیمیایی که در کربلای 4 مجروح شده است.

فرا رسیدن سالروز بمباران شیمیایی حلبچه، بهانه ای شد تا پای درد و دلهایش بنشینیم:

احمد عزیزی جانباز 53 ساله با اشاره به خاطراتش در دوران دفاع مقدس گفت: 18 سالم بود که راهی جبهه شدم؛ ابتدا در پادگان ابوذر، آموزش اولیه را دیده و سپس به منطقه مهران اعزام شده و پس از آن تا سال 65 در عملیات های مختلف شرکت کردم.

وی بیان کرد: سال 62 به صورت داوطلبانه از تیپ نبی اکرم(ص) به تیپ انصارالحسین(ع) همدان پیوسته و در عملیات والفجر5 شرکت کردم.

عزیزی اضافه کرد: سال 65 بود و عملیات کربلای 4 در کنار اروند آغاز شد؛ من در بخش مهندسی بوده و مسئولیت پل شناور را داشتم؛ شب با شناور به سمت خط حرکت کردیم؛ ساعت نزدیک 10 شب بود که با بی سیم دستور توقف داد و ما کنار کشتی سوخته عراقی ها که داخل اروند بود پناه گرفتیم.

وی بیان کرد: هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که هواپیماهای عراقی، بالای اروند حاضر شده و ابتدا با کالیبر به گروهان غواصی که 50 متر جلوتر از ما بودند حمله کردند که تعدادی از رزمندگان شهید و در آب غرق شدند.

 

این رزمنده دوران دفاع مقدس افزود: ما پشت کشتی بوده و دیده نشدیم، اما بار دوم که هواپیما دور زد؛ وجود شناور را تشخیص داد و به سمت آن تیراندازی کرد که موجب از بین رفتن یکی از قایق ها شد، اما ما زودتر خود را در آب انداخته و آسیب ندیدیم.

عزیزی بیان کرد: دقایقی بعد از بی سیم به صورت رمز خبر آمد که خودتان را از محاصره خارج سازید چون  عملیات لو رفته است؛ سپس از مسیر خاکی تا صبح پیاده آمدیم تا به مسجد خرشهر رسیدیم.

وی اضافه کرد: حاج سعید بادامی، فرمانده ما در آن جا گفت: " نیروی تازه نفس آمده و شما استراحت کنید"؛ من به کنار اروند رفتم تا شناورها را برای افراد جدید حاضر کنم که ناگهان، هواپیمای عراقی در آسمان ظاهر شد و از بلندگو اعلام کردند که احتمال حمله شیمیایی هست؛ سریع ماسکم را زدم، اما چون بمب نزدیک ما منفجر شد آسیب شدید دیده و چشمانم جایی را نمی دید.

عزیزی ادامه داد: ما را با مینی بوسی که صندلی هایش را باز کرده و تبدیل به آمبولانس شده بود به بیمارستان صحرایی برده و شستشوی اولیه دادند و سپس به اهواز اعزام کردند که یک هفته در آن جا بستری بودم و هیچ جا را نمی دیدم.

وی گفت: پس از آن به دلیل وخامت اوضاع به تهران منتقل شده و در طبقه سوم ورزشگاه آزادی که تبدیل به بیمارستان شده بود؛ بیش از 40 روز بستری شده و سپس به همدان آمدم.

این جانباز شیمیایی با اشاره به درد و رنج ناشی از مجروحیت خود گفت: چشم و ریه ام به شدت آسیب دیده و هر سه – چهار ماه یک بار، ناراحتی ریه ام عود کرده و حالت خفگی به من دست می دهد و باید پزشکان، دارو تجویز کنند.

عزیزی بیان کرد: اسفند پارسال بود که به صورت اورژانسی به بیمارستان شهید بهشتی همدان منتقل شده و در اثر تجویز دارو، مشکل قلبی برایم ایجاد شد و 40 شبانه روز در کما بودم؛ همسر و فرزندانم خیلی اذیت شدند، اما به خواست خدا دوباره به زندگی برگشتم.

وی با گلایه مندی از نوع برخورد مراجع مربوطه با جانبازان دفاع مقدس گفت: کارهای درمانی ام را معمولا در تهران انجام می دهم؛ اما گاه مانند پارسال ناچار به درمان در همدان می شوم؛ پارسال با وجود بیمه باز هم بیش از 400 هزار تومان بابت درمان به بیمارستان شهید بهشتی پرداخت کردم که پس از مراجعه به بنیاد شهید گفتند باید از طرف خدمات درمانی نیروهای مسلح پرداخت شود؛ به آن جا هم مراجعه کردم، اما فایده ای نداشت و گفتند نباید هزینه پرداخت می کردید!

 عزیزی بیان کرد: متاسفانه دستگاه های مربوطه در رسیدگی به امور جانبازان شیمیایی، پیگیری لازم را ندارند و بهتر است برای ما پرونده درمانی تشکیل شود تا علاوه بر رنج و مشقت مجروحیت، متحمل هزینه های دیگر و رفت و آمد نشویم.

قول خرید کپسول اکسیژن دادند اما عملی نشد!

"محمد بقایی" نیز جانباز 50 درصد شیمیایی است که او هم از ناحیه چشم و ریه آسیب دیده است.

وی به خبرنگار "نافع" گفت: 18 ساله بودم که برای نخستین بار از طرف لشکر 32 انصارالحسین(ع)به جبهه اعزام شده و در عملیات نصر 4 شرکت کردم و تا سال 67 حضور داشتم.

بقایی با اشاره به چگونگی مجروحیتش افزود: 13 فروردین سال 67 در نزدیکی حلبچه مستقر و منتظر شروع عملیات بودیم که هواپیماهای عراقی با بمب شیمیایی منطقه را آلوده ساختند و با وجود اینکه ماسک داشتیم باز هم تعداد زیادی از رزمندگان آسیب دیدند.

وی بیان کرد: پس از شستشوی اولیه به بیمارستان مشهد منتقل شده و در آن جا بستری شدم و هنوز هم با رنج و مشقت این مجروحیت دست و پنجه نرم می کنم به طوری که 17 سال است قادر به کار کردن نیستم.

این جانباز شیمیایی نیز با گلایه مندی از کم توجهی مسئولان مربوطه تصریح کرد: چند ماه پیش به دلیل شدت بیماری برای تهیه دستگاه اکسیژن همراه به بنیاد شهید استان نامه دادم که قول خرید دادند، اما پس از تایید از طرف تهران گفتند که امکان خرید آن را نداشته و در عوض دستگاهی که داخل منزل مستقر می شود را تحویل دادند.

بقایی اعلام کرد: البته یک کپسول دو نیم و لیتری نیز دارم که تنها برای یک روز کاربرد دارد و در مدت های طولانی یا مسافرت دچار مشکل می شوم.

شما دیروز شیمیایی شدید و ما امروز

" احمد عزیزی" و " محمد بقایی" نمونه صدها و شاید هزاران جانبازی هستند که در اوج جوانی، دست از همه آرزوهای خود کشیده و پای در میدان نبرد گذاشتند؛ نبردی که ارمغانش، سرفه های مداوم و خستگی ناپذیر، تنگی نفس، سوزش گلو، تاری دید و تاول است.

گلایه هایشان را که شنیدیم شرمنده شدیم؛ شرمنده از اینکه دست‌مان خالی بود و در برابر این همه ایثارشان نتوانستیم کاری کنیم؛ شرمنده از اینکه مسئولانمان در هیاهوی برنامه های تبلیغاتی و حزبی و جناحی فراموششان شد که در کوچه پس کوچه های این شهر، مردانی هستند که مظلومانه و به سختی نفس می کشند و شمع وجودشان آرام و بی صدا به انتها می رسد.

شرمنده شدیم وقتی فهمیدیم اوضاع اقتصادی دولت آن قدر خراب است و دست مسئولانمان آن قدر تنگ! که حتی برای خرید یک کپسول و پرداخت 400 هزار تومان هزینه درمان! پول ندارند.

شرمنده شدیم از قصه غصه هایشان و شرمنده تر اینکه برخی جانباز شیمیایی را در یک وام، شغل و سهمیه دانشگاه خلاصه کردند و قلم و زبان ما قاصر بود و نتوانستیم داستان ایثارشان را بازگو کنیم.

" احمدآقا"، " محمدآقا" به دعایتان محتاجیم؛ شما را دیروز دشمن، هزاران کیلومتر دورتر، شیمیایی کرد، اما برخاستید و ایستادید و امروز ما همین جا زمین گیر شدیم!

دیروز شما نگذاشتید دشمن حتی یک قدم به داخل کشور نفوذ کند و امروز ما با دست خودمان، دشمن را به خانه آوردیم و آرام آرام بدون اینکه بفهمیم؛ گرفتار شیمیایی ماهواره و شبکه های اجتماعی شدیم.

دعا کنید برای ما؛ برای نسل جنگ نرم، نسل تلگرام و واتس‌آپ و وایبر؛ دعایمان کنید!

گزارش از سمیه مظاهری

پایان پیام/

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت