تاریخ : 11. شهريور 1392 - 13:54   |   کد مطلب: 7818
خدا با خود پیغمبر در میان گذاشت بعد با انسانها. به خود پیغمبر(ص) فرمود: ما چیزی به تو یاد دادیم که تو ممکن نبود از پیش خود یاد بگیری: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ ، این را به پیغمبر می‌فرماید یعنی تو با هم استعدادهایی که داری با همه آن روحیه علمی که در تو هست، اگر وحی نبود، نمی‌توانستی به این مراحل برسی.

آیت الله جوادی آملی در تبیین نسبت عقل و وحی، یکی را سراج و دیگری را صراط توصیف کرده و می گوید: اگر چراغ در بیابان به دست انسان باشد، هر جا را نشان می‌دهد بیراهه است، اگر یک راهی نباشد، چراغ به چه درد می‌خورد؟ چراغ برای آن است که انسان در شعاع او راه را از بیراهه تشخیص بدهد وحی و دین آن صراط مستقیم است و عقل آن نورافکن قوی که به وسیله او انسان راه را می‌شناسد، أنبیا را می‌شناسد.

آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 151 سوره بقره به راز تقدیم و تأخیر «تزکیه» و «تعلیم» اشاره کرده و می گوید:...تزکیه هدف است و تعلیم وسیله، اگر خدای سبحان تزکیه را قبل از تعلیم ذکر می‌کند، برای اینکه هدف مقدم است و وسیله موخَّر و اگر در خلال سخنان ابراهیم(ع) تعلیم قبل از تزکیه ذکر شد، برای آنکه تعلیم مقدمه تزکیه است و وسیله است و تقدم طبیعی دارد نه تقدم ذاتی.

آموزه های انبیاء جزو علوم تجربی نیست

وی در تشریح وجه دیگر تقدیم تزکیّه بر تعلیم تأکید می کند: ... رسول خدا اول اینها را از شرک تطهیر می‌کند، مؤمن می‌کند، بعد تعالیم الهی را مبسوطاً به اینها یاد می‌دهد. اول می‌فرماید: بگویید: «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» تا پاک بشوید، بعد احکام الهی را تدریجاً به اینها می‌آموزاند؛ اول اینها را از شرک تطهیر می‌کند، چون شرک را قرآن، رجس می‌داند، مشرک را نجس می‌داند، بعد از اینکه اینها را از شرک به در آورد و اینها را با توحید تطهیر کرد، آنگاه احکام الهی را یکی پس از دیگری به اینها یاد می‌دهد و تنها احکام یاد نمی‌دهد، حکمت را هم یاد می‌دهد، اسرار احکام را هم یاد می‌دهد که بفهمند که چرا به این احکام باید عمل کنند و آن اسرار متقن را هم یاد انسانها می‌دهد تا انسان در ضمن آشنا شدن به فروع و احکام، به آن اصول و حِکَم هم آشنا بشود، پس ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾.

این مفسر قرآن در ادامه تفسیر این آیه درباره ضرورت و دوام نیاز به وحی می گوید: ... عمده این جمله است که فرمود: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ (این را تکرار کرد)؛ فرمود: چیزی به یاد شماها می‌دهم که شما آن نبودید که بدانید. یک وقت قرآن می‌فرماید: پیغمبر چیزی به انسانها یاد می‌دهند که انسانها قبلاً نمی‌دانستند، یک وقت می‌فرماید: پیغمبر چیزی یاد انسانها می‌دهند که جوامع انسانی آن نبودند که از پیش خودشان یاد بگیرند. این دو تعبیر با هم فرق می‌کنند. اگر بفرماید «پیغمبر چیزی یاد انسانها می‌دهد که انسانها نمی‌دانستند»، ممکن است کسی بگوید «انسانها با پیشرفت علم اگر کامل شدند [و] اطلاعات علمی پیدا کردند. ممکن است آشنا بشوند و ممکن است روزی بشر از پیغمبر بی‌نیاز بشود» چرا؟ چون روزی که جهل حاکم بود و مردم آگاهی نداشتند، أنبیا آمدند چیزی به آنها آموختند که بشر نمی‌دانست، ولی با پیشرفت علوم ممکن است بشر به جایی برسد که کار أنبیا را بکند و دیگر نیازی به أنبیا نداشته باشد، ولی وقتی بفرماید: ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یعنی أنبیا به شما بشرها چیزی یاد می‌دهند که مقدور شما نبود که یاد بگیرید یعنی هر چه هم علم پیشرفت بکند یاد نمی‌گیرید؛ این جزء علوم تجربی نیست که شما با پیشرفت صنایع و حِرَف و علوم تجربی یاد بگیرید، أنبیا چیزی یاد انسانها می‌دهند که مقدور انسانها نیست که یاد بگیرند.

تأکید قرآن بر عدم دسترسی پیامبر به معارف الهی بدون وحی

آیت الله جوادی آملی بر عدم دسترسی پیامبر به معارف الهی بدون وحی، تأکید کرده و می افزاید: .... این معنا را اولاً خدا با خود پیغمبر در میان گذاشت بعد با انسانها. به خود پیغمبر(ص) فرمود: ما چیزی به تو یاد دادیم که تو ممکن نبود از پیش خود یاد بگیری: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ ، این را به پیغمبر می‌فرماید یعنی تو با هم استعدادهایی که داری با همه آن روحیه علمی که در تو هست، اگر وحی نبود، نمی‌توانستی به این مراحل برسی. یک وقت خدا می‌فرماید «ما معلم انسانها هستیم به وسیله أنبیا انسانها را آگاه می‌کنیم». ممکن است کسی توهم کند با پیشرفت علوم بشر هم می‌تواند کار أنبیا را انجام بدهد، اما یک وقت خدا به خود پیغمبر می‌فرماید: ما به تو چیزی یاد دادیم که تو آن نبودی که از پیش خود یاد بگیری یعنی این وحیی که به تو رسید علمی آورد که در مکتب أحدی نیست و به ذهن أحدی هم نمی‌رسد، حتی توی پیغمبر، بنابراین اول به خود پیغمبر می‌فرماید: این علم در دسترس عادی احدی نیست حتی تو و اگر وحی به تو نمی‌رسید، تو به این علوم آشنایی پیدا نمی‌کردی، بعداً به انسانها می‌فرماید به اینکه پیغمبر چیزی یادتان می‌دهد که مقدور شما نبود و نیست که یاد بگیرید. علم هرچه پیشرفت بکند به جای وحی نمی‌نشیند؛ نه از غیب با خبر است، نه از مرگ به بعد مستحضر است. مطالبی که أنبیا می‌گویند برای همیشه بکر است و برای همیشه جایش خالی است و هرگز عقل جای وحی نمی‌نشیند.

پاسخ به شبهه کفایت عقل برای هدایت

وی در مورد شبهه کفایت عقل برای هدایت، نیز می گوید: این شبهه‌ای که بین براهمه است و در کتب کلامی ملاحظه فرمودید که می‌گویند: ما نیازی به وحی و رسالت أنبیا نداریم برای اینکه أنبیا حرفشان یا موافق عقل است یا مخالف عقل، اگر موافق عقل بود که عقل کافی است و اگر مخالف عقل بود که مردود است؛ بنابراین بشر نیازی به وحی و رسالت أنبیا ندارد. قرآن پاسخ می‌دهد و می‌فرماید: آنجا که عقل می‌فهمد، وحی أنبیا آن فهم را شکوفا می‌کند، تایید می‌کند، تکمیل می‌کند و تتمیم می‌کند، آنجا که عقل نمی‌فهمد، وحی أنبیا عقل را آگاه می‌کند. وحی چیزی بر خلاف عقل نمی‌آورد، ولی آنجا که عقل نمی‌فهمد عقل را آگاه می‌کند، آنجا هم که عقل می‌فهمد عقل را تأیید می‌کند.

این مفسر قرآن در ادامه یادآور می شود: در سوره مبارکه نساء آیه 165 بعد از اینکه فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیماً﴾ ، فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ ؛ ما أنبیا را با این جناح تبشیر و انذار ارسال کردیم تا مردم در روز قیامت احتجاج نکنند: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ یعنی بعد از اینکه أنبیا اعزام شدند و برای هدایت مردم مبعوث شدند، دیگر مردم حجت ندارند و در قیامت نمی‌گویند «چرا برای ما پیغمبر نفرستادی؟» خب اگر عقل کافی بود، اگر عقل برای رهبری انسانها، کافی بود خدای سبحان می‌توانست بگوید «من به شما عقل دادم دیگر چه حاجت به پیغمبر». معلوم می‌شود عقل یک بال قضیه است وحده (به تنهایی) کافی نیست و اگر أنبیا نمی‌آمدند، انسانها در قیامت که روز احتجاج است حجت داشتند و به خدا می‌گفتند «چرا برای هدایت ما پیغمبر نفرستادی؟» خب، اگر عقل کافی بود، خدا می‌فرمود من به شما عقل دادم.

عقل به منزله چراغ و وحی به منزله راه است

آیت الله جوادی آملی در تبیین معنای حجت بودن عقل و وحی تصریح می کند: این «ان لله علی الناس حجتین» ؛ نه یعنی هر کدام مستقل است؛ این دوتا حجتی که در بیانات امام معصوم(سلام الله علیه) است...یکی به منزله سراج است، دیگری به منزله صراط؛ یکی چراغ است، یکی راه و با هیچ کدام به تنهایی نمی‌شود به مقصد رسید. دین منهای عقل راهگشا نیست؛ برای اینکه اگر عقل نباشد کسی دین را نمی‌فهمد و نمی‌شناسد. مدعیان دینهای دروغ و ساختگی در عالم فراوان‌اند، أرقام متنبّیان از رقم أنبیا اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. دین صراط مستقیم خوبی است، اما عقل یک چراغ و نور افکن قوی است؛ انسان با آن عقل این راه را می‌بیند و با چراغ هرگز انسان به مقصد نمی‌رسد.

وی در پایان این بخش تأکید می کند: اگر چراغ در بیابان به دست انسان باشد، هر جا را نشان می‌دهد بیراهه است. اگر یک راهی نباشد، چراغ به چه درد می‌خورد؟ چراغ برای آن است که انسان در شعاع او راه را از بیراهه تشخیص بدهد وحی و دین آن صراط مستقیم است و عقل آن نورافکن قوی که به وسیله او انسان راه را می‌شناسد، أنبیا را می‌شناسد به دنبال آنها حرکت می‌کند این است که فرمودند: «ان لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة» ؛ نه اینکه هر کدام بالاستقلال حجت الهی‌اند و هر کدام بالاستقلال کافی‌اند، این چنین نیست. اگر عقل نباشد، انسان دین را تشخیص نمی‌دهد و اگر عقل باشد وحده، و دینی نباشد، راهی را نمی‌بیند تا طی کند، لذا در این کریمه فرمود: ما أنبیا را فرستادیم تا مردم بر خدا احتجاج نکنند، نگویند «چرا پیغمبر نفرستادی؟». خُب. اگر عقل کافی باشد و وحده بتواند راهگشا باشد، چه نیازی به پیغمبر؟ و چگونه انسانها در قیامت می‌توانند بر مولایشان احتجاج کنند و بگویند «چرا پیغمبر نفرستادی؟»، خب جوابش این است به شما عقل دادیم، عقل کافی بود. فرمود: عقل وحده مثل چراغ است که منهای دین انسان را به مقصد نمی‌رساند: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.

منبع: آی پرس

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت