در غسالخانه سازمان بهشت زهرا (س) پایتخت، روزانه به صورت میانگین ۱۲۰ مرد و ۸۰ زن شسته میشوند تا به منزل ابدی بروند. در این مجموعه بزرگ افراد زیادی کار میکنند که همه آنها در طول سالهای کاری خود در غمانگیزترین بخش زندگی انسانها شریک بودهاند و خاطراتی دارند که بسیاری از آنها اگرچه باور کردنی نیست اما واقعیت دارد و جای تأمل.
یکی از این خاطرات مربوط به حسین گودرزی است که سالها پیش در شیفت ۱۲ شب تا ۴ صبح کار میکرده و وظیفه گشتزنی در محوطه قطعات بهشت زهرا را داشته است. او درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری میگوید: با یکی از همکارانم در محوطه، با ماشین در حال گشتزنی بودیم که پایین قطعه ۷۲ در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه میکنند. از ترس جرأت تکان خوردن نداشتم، حتی نمیتوانستم همکارم را که خوابیده بود، بیدار کنم، مات و مبهوت با دستم او را متوجه کردم. این صحنه را که دید گفت فرار کنیم. سرانجام، بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان با سه انسان زنده در حالی که به ما سلام میکردند روبهرو شدیم. ماجرا از این قرار بود که روز گذشته یکی از بستگانشان در آن مکان دفن شده بود. آنها برای مراسم از شهرستان راه افتاده بودند اما به دلایلی آخر شب به تهران رسیده بودند. ماشین را در پارکینگ حرم پارک کرده و از ورودی حرم به اینجا آمده بودند و به علت ناراحتی بسیار تصمیم گرفته بودند شب سر مزار آن مرحوم بخوابند. وقتی نیمه شب صدای ماشین گشت و نور چراغ را دیدند در حالی که دراز کشیده بودند سرهایشان را از زیر پتو بیرون آورده و به ما نگاه میکردند. در نهایت آنها را به طرف حرم امام هدایت کردیم.
مردهای که زنده شد
یکی دیگر از کارکنان سازمان بهشت زهرا ماجرای مردهای را تعریف میکند که زنده شد. او میگوید در سالهای جنگ تحمیلی تعداد آمبولانسها کم بود و حمل جنازه بیشتر به صورت گروهی انجام میشد. من در آن زمان تلفنچی مرکز اعزام آمبولانس در پایانه بودم.
ناصر برجسته ادامه میدهد: یک روز، آمبولانسی را به رانندگی آقای فلاحتچیان به آدرسهای مختلف فرستادم. او مجبور بود چند جنازه از بیمارستانهای مختلف را به صورت فشرده روی هم سوار کرده و به بهشت زهرا بیاورد. وقتی به سازمان رسید در حال تخلیه جنازهها بود که دیدیم جنازه مردی که زیر بقیه جنازهها قرار داشت نفس میکشد. این موضوع را با بیمارستانی که جنازه را به آمبولانس تحویل داده بود اعلام کردیم و او را که به علت سکته فوت کرده بود به بیمارستان انتقال دادیم.
فردای آن روز از روی کنجکاوی حال آن فرد را پرسیدم. گفتند حالش خوب شده و در حال حاضر زنده است و حدس میزنند چون این جسد در زیر اجساد دیگر قرار داشته، در دستاندازها به دلیل فشار جنازههای بالایی روی قفسه سینهاش دوباره قلبش شروع به فعالیت کرده و به زندگی برگشته است.
چرا مرده ما را زنده کردید!!!
به گزارش مهر، ضیایی از دیگر کارکنان بهشت زهراست که خاطرهای مشابه با ناصر برجسته دارد و میگوید: روزی به من اطلاع دادند یکی از امواتی را که برای کارهای شستشو و دفن آورده بودند نفس میکشد و احتمالاً زنده است.
بلافاصله دستور دادم فرد با همان ماشینی که جسد را آورده بودند به نزدیکترین بیمارستان اعزام شود. چندی بعد از مسئولان بیمارستان جویای حال او شدم که گفتند خوب شده است. خدا را شکر کردم اما در همین حین از دفترم اطلاع دادند که خانواده آن فرد در اتاق منتظر دیدن من هستند. خودم را به مرد میانسالی که به دیدارم آمده بود معرفی کردم ولی او با عصبانیت گفت: چه سلامی؟ چه علیکی؟ چکار کردید؟ ما کلی تدارک دیده بودیم و کارهایمان را انجام دادهایم. چرا باید مرده ما زنده شود؟ من نمیدانستم چه باید بگویم. صبر کردم تا ناراحتی آنها تمام شود تا اینکه دوباره از دفترم تماس گرفتند و گفتند آن بنده خدا در بیمارستان فوت کرد. من هم بلافاصله گفتم حالا تبریک عرض میکنم!
پسر طعمکار جنازه پدرش را از قبر بیرون کشید
اسماعیل دانشپژوه از کارکنان باسابقه این سازمان با ۲۵ سال سابقه فعالیت در بهشت زهرا خاطرهای عجیب نقل میکند. او میگوید: اطلاع دادند در یک آرامگاه خانوادگی پسری جنازه پدرش را از قبر خارج کرده است. به سرعت به محل رفته و متوجه شدیم مردهای که هنوز چهل روز از فوتش نگذشته بود، توسط پسرش به بیرون قبر منتقل شده و میخواسته او را دوباره دفن کند. وقتی از آن پسر علت این کار را پرسیدیم گفت خواب دیده پدرش زنده است و میخواسته با این کار مطمئن شود.
البته دروغ میگفت چون مأموران انتظامات پس از انجام تحقیقات متوجه شدند این پیرمرد مریض بوده و همه اقوامش به جز این پسر خارج از کشور بودهاند. برای همین وقتی او میمیرد پسرش برای تغییر اسناد مالکیت اموال آمده تا انگشت سبابه پدرش را که هنوز آثار خطوط روی پوستش تغییر نکرده بود، با استامپ روی اسناد واگذاری بزند. ما این پسر را به مقامات قضایی تحویل دادیم اما همیشه به این فکر میکنم که چطور یک انسان میتواند با پدرش چنین کاری کند.
دیدگاه شما