پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 15. آذر 1391 - 2:34   |   کد مطلب: 2568

شهید صفرعلی ذوقیان نصیر در چهارم فروردین سال 1330 شمسی در خانواده ای مذهبی و محروم در روستای بابان به دنیا آمد و تحت تربیت پدر ومادری مومن و متدین و مقلد امام پرورش یافت . به علت مشکلات شدید مالی خانواده که آن روزها اکثر مردم روستا از آن رنج می بردند وهمچنین به دلیل عدم توجه دولت دیکتاتور آن روز به مناطق محروم نتوانست به تحصیل بپردازد .

چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحیات و مردانگی اش عملا غمخوار پدر ومادر و دلسوز خانواده بود . در دوران کودکی و نوجوانی با جدیت تمام و احساس مسئولیت به پدر در امور کشاورزی و دامداری و به مادر در امور منزل کمک می کرد . وی در تمام دوران زندگی سی وچهار ساله اش فردی با وقار، محجوب، مودب و کوشا بود و همواره سعی می کرد تکالیف دینی خود را انجام دهد.

از کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) حضور می یافت و عشق خدمتگذاری به آستان سیدالشهدا (ع) درعمق وجودش ریشه دوانید . در ایام محرم الحرام، به پذیرایی از عزاداران در مسجد می پرداخت .

با پدر و مادر و خواهران وبرادرانش مهربان بود. پرحرف و زیاده گو نبود و تا موقعی که احساس مسئولیت نمی کرد لب به سخن نمی گشود . آرام بود اما نه در مقابل ناحق.

شهید در 13 تیر1350 شمسی به خدمت سربازی اعزام شد. دوره آموزش نظامی را در پادگان بهبهان طی کرد. پس از پایان دوره آموزش نظامی ، بقیه خدمت سربازی اش را در پادگان آبادان سپری کرد.

با شعله کشیدن آتش ستم سوز انقلاب اسلامی در بیشتر راهپیمایی ها شرکت می کرد و از اعلامیه های امام و روشنگریهای روحانیت مبارز الهام می گرفت.

وی همواره به دوستان و خانواده اش وصیت می کرد ما مقلد و تابع امام هستیم و باید دستوراتش را بطور کامل اجرا کنیم و هر جا دیدید به ولایت توهین می شود، ساکت نمانید . در وصیتنامه اش نیز به این مطلب اشاره دارد .

شهید صفرعلی ذوقیان نصیر شیفته خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و با آغاز جنگ تحمیلی در تشکیل پایگاه مقاومت بابان نقشی فعال داشت و به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت برای بسیجیان عاشق ولایت کلاسهای آموزش نظامی ترتیب می داد. از طرف سپاه چند قبضه سلاح در اختیارش گذاشته بودند و شبها به نوبت با بسیجیان دیگر در روستا نگهبانی می دادند . بعضی از شبها که نوبت بسیجیان پیر یا مریض می شد بجای آنها کشیک می داد و روزها با خستگی دنبال کار کشاورزی می رفت . با انرژی عجیبی به مردم کمک می کرد پشتوانه و دلگرمی اهالی روستا بود ، رفته رفته بر محبوبیتش، بین بچه های حزب اللهی افزوده می شد .

وی با آغاز جنگ تحمیلی همواره می خواست که به میدان های نبرد حق علیه باطل اعزام شود، ولی هر بار با مخالفت مادر و همسرش مواجه بود .

همسرش در حالی که اشک از چشمانش جاری می شود در خاطراتش می گوید: شهید از اینکه مادرش راضی نیست خیلی ناراحت بود، به همین علت یک بار یک راست سراغش رفت، مادر را بوسید و در مقابلش نشست، با التماس گفت: مادر جان من می خواهم با رضایت شما به جنگ بروم ، ازلحن شهید معلوم بود که خیلی با مادرش صحبت کرده تا او را راضی کند ،اما مادرش با کمی جدیت و عصبانیت گفت:

_نه پسرم ! تو چهار تا بچه قد و نیم قد داری، تازه یکی هم در راه است . همسرت نیاز به مراقبت دارد، بچه هایت کوچک هستند، عباست بهانه می گیرد، دلم می گه اگه تو بری برنمی گردی . منو به کی می سپاری، خانواده ات به تو بیشتر نیاز دارند، اگه بری شیرم را حلالت نمی کنم .

شهید باز هم اصرار می کند: ببین مادر مگه خودت نمی گی شهید معرفت و محمدرحیم مایه سرافرازی خانواده و مردم روستا هستند؟ خوب من هم اگه برم به یکی از دو فیض نائل می گردم یا باز کردن راه کربلا یعنی پیروزی یا فیض شهادت.اما مادر حرفش یکی بود.

سرانجام شهید با شنیدن حکم امام بدون اجازه مادر در تاریخ 12 آذر 63 عازم جبهه حق علیه باطل شد و پس از 45 روز درتاریخ 28 دی سال 63 برای مرخصی به نزد خانواده برگشت.

همسر شهید درادامه خاطراتش می گوید: شهید زمانی که به مرخصی آمده بود به مادرش گفتم: بی بی جان این بار دیگر نمی گذاریم برود. ولی این بار مادر ناراحت شد و گفت: " پسرم سرباز امام زمان شده من دیگر او را از زیر پرچم امام زمان بیرون نمیکشم رو کرد به شهید و گفت: پسرم تو را به امام زمان بخشیدم" مادرش که راضی شده بود، انگار که دنیا را به او داده اند، خوشحال شد و دوباره عازم جبهه شد.

ذبیح الله مسلم خانی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس و همرزم شهید نقل می کند: روزی که صفرعلی به شهادت رسید روز جمعه بود، شب جمعه باهم بودیم و در دعای کمیل شرکت کردیم ولی از شهید حالاتی دیدم که تا آن روز ندیده بودم. انگار خدایی شده بود. من آن شب نور شهادت را در چهره اش دیدم.

سرانجام صفرعلی ذوقیان نصیر درتاریخ 16 اسفند سال 63 روز جمعه در پادگان ابوذر گیلان غرب(سرپل ذهاب) بر اثر لو رفتن عملیات در بمباران هواپیماهای عراقی به مقام رفیع شهادت که آرزویش بود نائل آمد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

ذبیح الله مسلمخانی جانبازشیمیایی دوران دفاع مقدس همراه فرزندش

 

قسمتی از وصیت نامه شهید ذوقیان نصیر:

« جوانان امام را تنها نگذارید و همیشه در صحنه باشید. زیرا که اسلام و انقلاب به خون احتیاج دارد... من نه تنها مالم، بلکه عزیزترین سرمایه ی خود را که جانم می باشد در راه اسلام و جمهوری اسلامی فدا کردم تا درخت اسلام را آبیاری کرده باشم.»

خانه  گلی ساده ای که شهید صفرعلی ذوقیان نصیر در آن زندگی می کرد

 

 

 

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت