تاریخ : 4. مهر 1392 - 4:08   |   کد مطلب: 8287
در میان همشهری های ما اسطوره هایی وجود دارند که گمنام تر از گذشته فریاد بی صدای آنها به هیچ جایی نمی رسد آنان همان رهروان پاک اندیشه اسلامی هستند که نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. سراغ یکی از جانبازان شیمیایی در روستای بابان کبودراهنگ رفته ایم که در میان شلوغی های جامعه امروز گم شده است.

با گذشت 35سال از سال‌های دفاع مقدس او وارد دوره پیری شده است، اما آن چنان از دلاورمردیهای رزمندگان اسلام در دفاع مقدس تعریف می کند که گویی در میدان نبرد است و منتظر شب عملیات و وداع با همرزمان.

نامش ذبیح الله مسلم خانی است،60 سال سن دارد و شغلش کشاورزی بوده است. مي‌گويد: 31 ساله بودم که جنگ آغاز شد و من که عضو بسیج پایگاه مقاومت شهید همت روستای بابان بودم در اطاعت از فرمان رهبرم داوطلب حضور درصحنه دفاع از انقلاب اسلامی شدم .

می گوید در چهار عملیات شرکت داشته است اما خاطرات شیرینی از عملیات والفجر 8 تعریف می کند که شنیدنی است .

او تعریف می کند:‌ «نهم آذر ماه سال 64 به اتفاق هشتاد نفر از رزمندگان کبودراهنگی عازم جبهه شدیم و دو ماه در اردوگاه دزفول آموزش دیدیم سپس به خرمشهر رفتیم و از آنجا توسط یک بالگرد به اروند منتقل می شدیم که با تک شیمیایی دشمن مواجه شده و برگشتیم.

وی ادامه می دهد: سپس ما با چند دستگاه کمپرسی به نزدیکی اروند رفتیم و با قایقها به آن سوی اروند حرکت کردیم که با موشک باران دشمن مواجه شدیم ولی به سلامت از آنجا گذشتیم. در آنجا ما به فرماندهی حاج محسن عینعلی که فرماندهی گردان 153 حضرت قاسم(ع) را بر عهده داشت به طرف فاو حرکت کردیم مدت سه ساعت از بین نخلستانها پیاده روی کرده بودیم که یکی از رزمندگان نوجوان به نام مرتضی بختیاری که کمک تیربارچی دوم من بود، به من گفت خیلی خسته شده ام و دیگر توان حرکت ندارم .

این رزمنده سالهای دفاع مقدس ادامه میدهد: با اسرار این بسیجی نوجوان، فرمانده گروهان که آقای توسلی بود دستور توقف نیرو را برای استراحت داد .

وی تعریف می کند: من در همین زمان از دور مشاهده کردم که یک نفر عراقی با سرو صورت مجروح به ما نزدیک می شود او را دستگیر کردم و پیش فرمانده بردم .

فرمانده شجاع شهيد حاج محسن عينعلی از او پرسید کیستی و اینجا چه می کنی؟ آن عراقی با اشاره گفت اول به من آب و غذا بدهید بعد بگویم. فرمانده دستور داد تا عراقی را سیر کردند. سپس اسیر عراقی گفت: مسیری که می روید عراقی ها کمین کرده اند و اگر به مسیر خود ادامه دهید همه شما کشته یا اسیر خواهید شد.

وی ادامه داد به این ترتیب حاج محسن عينعلی دستور داد تا همه ما موضع گرفتیم و سنگرهای عراقی ها را محاصره کرده و همه آنها را که 55 نفر از اعضای گارد صدام بودند اسیر کرده و به پشت خط فرستادیم.

این جانباز شیمیایی تعریف می کند: پس از پایان این ماجرا شهيد حاج محسن عينعلی به من گفت: آقای مسلم خانی امشب ما شاهد یکی از امدادهای غیبی خداوند بودیم اگر این بسیجی نوجوان(مرتضی بختیاری) ما را مجبور به توقف نکرده بود قطعا یا همه ما شهید شده بودیم یا به اسارت می رفتیم و آینده عملیات مبهم می شد. لذا ایشان دستور دادند همه نیروها سجده شکر به عمل آوردند.

هفته دفاع مقدس گرامی باد

تشکر و قدردانی: برادر بسیجی حبیب جباری

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت