تاریخ : 8. اسفند 1392 - 6:18   |   کد مطلب: 11365

زمستان سال 76 بود، آن زمان با درجه ستوان دومی پلیس آگاهی شهر کبودرآهنگ مشغول خدمت بودم. عصر یکی از روزهای سرد زمستان از مرکز پیام با آگاهی تماس گرفتندو اعلام کردند جسدی زیرپل جاده بین دو روستای «گندوز» و «حسین‌آباد» توسط راننده کامیون کمپرسی پیدا شده است. با این گزارش با چند تن از همکارانم به محل حادثه رفتیم و با جسد مردی که معلوم بود ماه‌ها از مرگش می‌گذرد روبه‌رو شدیم.

به بررسی جسد پرداختیم، شواهد نشان می‌داد چندین ماه از مرگ این مرد می‌گذرد و جسدش به خاطر سرمای شدید فاسد نشده بود ولی سرجسد و شکمش توسط حیوانات از بین رفته بود.

در تجسس‌های بعدی به خاطر این‌که هیچ مدرک شناسایی به دست نیامد جسد برای تحقیقات بیشتر و مشخص شدن هویت مرد ناشناس و علت مرگش در اختیار پزشکی قانونی قرار گرفت و من افسر پرونده آن شدم. برای این‌که سرنخی از مشخصات جسد بی‌سر پیدا کنم دست به تجسس‌های میدانی زدم و پس از چندین روز متوجه شدم دو ماه پیش مردی 75 ساله از اهالی روستای گندوز گم شده است و فرزندانش نیز در پلیس آگاهی شهر «رزن» تشکیل پرونده داده‌اند.

بدین ترتیب از دختر و پسر پیرمرد خواستم برای شناسایی جسد به کبودرآهنگ بیایند، آن‌‌ها نیز به پزشکی قانونی رفتند و پدرشان را از روی لباس‌هایی که به تن داشت و مشخصات دیگرش شناسایی کردند. خانواده پیرمرد در تحقیقات ادعا کردند پدرشان پس از مرگ همسرش به تنهایی زندگی می‌کرد و با کسی هم دشمنی نداشت و احتمال می‌دهند وی به خاطر این‌‌که گاهی برای انجام کار به روستاهای اطراف می‌رفت یا به خاطر شدت سرما جان خود را از دست داده یا طعمه حیوانات وحشی شده است.

در ادامه با توجه به این‌که پزشکی قانونی در تعیین علت مرگ نتیجه‌ای نگرفت و از سوی دیگر خانواده پیرمرد از کسی شکایت نداشتند، جسد تحویل آنان شد.

با فرا رسیدن نوروز 77 وقتی کشاورزان کار خود را روی زمین‌هایشان آغاز کردند مرد کشاورزی در تماس با پلیس آگاهی ادعا کرد جمجمه انسانی را در زمین کشاورزی‌اش پیدا کرده است. همه شواهد از جمله سرنخ‌های پزشکی نشان می‌داد جمجمه متعلق به جسد همان پیرمرد است. این ماجرا برایم نمی‌توانست یک مرگ عادی یا حمله حیوان به انسان باشد و در طول یک سال تحقیق مدام فرضیه قتل پیرمرد تنها را مرور می‌کردم تا این‌که در جریان تجسس‌ها مردی را شناسایی کردم که می‌گفت پیش از مرگ پیرمرد به وی هشت چک مسافرتی 50 هزار تومانی داده و پشت چک‌ها را نیز امضا کرده بود. این ادعا می‌توانست برایم سرنخ مهمی باشد بنابراین تحقیقات را روی چک‌های مسافرتی متمرکز کردم و با همکاری بانک موفق به یافتن چک‌های مسافرتی شدم. پشت چک‌ها امضایی وجود داشت که اهالی روستای گندوز عنوان می‌کردند متعلق به یکی از اهالی است که چند هفته پس از گم شدن پیرمرد از آنجا به روستایی نزدیک ساوه نقل مکان کرده است.

با تلاش بسیار شماره تلفن این مرد را پیدا کرده و تلفنی وی را به پلیس آگاهی احضار کردم. وی پس از چند روز آمد و ابتدا با ادعای واهی می‌خواست مرا از مسیر تحقیقات منحرف کند ولی با استفاده از شگردهای فنی و پلیسی موفق شدم پرده از راز جنایت غم‌انگیز پیرمرد بردارم.

مظنون اصلی پرونده راننده مسافرکش بود در بازجویی‌ها به من گفت پیرمرد را از روستای گندوز به مقصد حسین‌آباد سوار کرده و پیرمرد به وی گفته بود می‌خواهد دوباره زن بگیرد و می‌خواست به آن روستا برای خواستگاری برود.

آن‌ها به روستای حسین‌آباد می‌روند و در خانه‌ای که پیرمرد برای خواستگاری به آنجا رفته بود کسی آنجا نبود و آنها دوباره به سوی روستای گندوز برمی‌گردند و پیرمرد 75 ساله به خاطر اعتمادی که به راننده داشته پول‌هایش را داخل داشبورد می‌گذارد و راننده به فکر سرقت پول‌ها می‌افتد و در میانه راه به بهانه پاک کردن شیشه‌های بخار گرفته توقف می‌کند و مسافرش را خفه کرده و جسدش را زیر پل می‌اندازد، سپس با گذشت چند هفته خانه‌اش را به روستایی نزدیک ساوه انتقال می‌دهد. بررسی این پرونده برایم خیلی جالب بود زیرا شواهد نشان می‌داد پیرمرد طعمه حیوانات شده ولی تلاش‌هایم باعث شد کسی که به ناحق خون بی‌گناهی را ریخته است گرفتار قانون شود.

 

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت