تازه ترین مطالب

تاریخ : 25. شهريور 1393 - 4:48   |   کد مطلب: 15737
سال 62 بود.همانطور که گفتم در تپه 270 در هر سنگر شش نفر می ماندیم و دو گالن هم آب به هر سنگر می دادند.یک بار به اندازه ی حدوداً دوماه آب خیلی کم به دستمان می رسید به طوری که از فرط کثیفی بدنمان بو می داد.پیراهن های نظامی مان از بس که عرق کرده بودیم و آن ها را نشسته بودیم عین چوب خشک شده بودند.

مجبور می شدیم پیراهنمان را در بیاوریم و چفیه را کمی نم کنیم و روی دوشمان بیندازیم تا هم خنک شویم و هم راحت تر باشیم.در عملیات ها وقتی از قمقمه آب می خوردیم اولا حواسمان بود که زیاد نخوریم ثانیا هر وقت آب می خوردیم زود داخل آن را نگاه می کردیم که خیلی از آن کم نشده باشد!! بار ها در تپه 270 پیش آمد که از فرط کم آبی چفیه مان را چند لا می کردیم روی آبی که قاطرها از آن میخوردند می انداختیم و با انگشت وسط آن را فشار می دادیم تا مثلا آب تصفیه شده از آن بیرون بزند تا بخوریم و عطش نکنیم.من مسئول سیاسی-ایدوئولوژی (حالا می گویند عقیدتی) بودم.وقتی دیدم اوضاع خراب است با دوسه تا از بچه ها رفتیم پیش فرمانده ی خودمان ،جناب سرگرد.

وقتی شرایط را برایش گفتیم ما را برد پیش سرهنگ عاقبتی فرمانده گردان 808 کرمان.به سرهنگ گفت:«جناب سرهنگ اصلا شما حساب کن به جای سرباز، 50 تا گوسفند دست من داده ای به هر حال باید من به اینها هر چند وقت یک بار آب بدهم بخورند یا نه؟» خوب یادم هست که سرهنگ عاقبتی از فرط کمبود امکانات و سختی اوضاع وقتی این ها را شنید جشمانش پر از اشک شد.گفت:«باور کنید هیچی نداریم و همه در مضیقه اند» .

خواب رزمنده در خیبر

چند ماه هم که در جبهه ی «مَشد اکبر» در منطقه داربلوط گیلانغرب بودیم مشکل آب داشتیم.

در جبهه مشد اکبر ما خط نگهدار بودیم و هر روز هر سرباز 17 ساعت به صورت ممتد پست نگهبانی داشت!در نیزار آنجا چشمه ای بود که آبش به شدت شور بود به طوری که کناره های چشمه نمک می بست وقتی تشنگی امانمان را می برید باز هم چفیه مان را چندلا می کردیم و روی آب می انداختیم و وسط آن را بانگشت فشار می دادیم و آبی که از آن بیرون می زد را می خوردیم ولی همان آب هم خیلی شور بود.

طیب سعیدی

منبع: صبح رزن

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب