مجبور می شدیم پیراهنمان را در بیاوریم و چفیه را کمی نم کنیم و روی دوشمان بیندازیم تا هم خنک شویم و هم راحت تر باشیم.در عملیات ها وقتی از قمقمه آب می خوردیم اولا حواسمان بود که زیاد نخوریم ثانیا هر وقت آب می خوردیم زود داخل آن را نگاه می کردیم که خیلی از آن کم نشده باشد!! بار ها در تپه 270 پیش آمد که از فرط کم آبی چفیه مان را چند لا می کردیم روی آبی که قاطرها از آن میخوردند می انداختیم و با انگشت وسط آن را فشار می دادیم تا مثلا آب تصفیه شده از آن بیرون بزند تا بخوریم و عطش نکنیم.من مسئول سیاسی-ایدوئولوژی (حالا می گویند عقیدتی) بودم.وقتی دیدم اوضاع خراب است با دوسه تا از بچه ها رفتیم پیش فرمانده ی خودمان ،جناب سرگرد.
وقتی شرایط را برایش گفتیم ما را برد پیش سرهنگ عاقبتی فرمانده گردان 808 کرمان.به سرهنگ گفت:«جناب سرهنگ اصلا شما حساب کن به جای سرباز، 50 تا گوسفند دست من داده ای به هر حال باید من به اینها هر چند وقت یک بار آب بدهم بخورند یا نه؟» خوب یادم هست که سرهنگ عاقبتی از فرط کمبود امکانات و سختی اوضاع وقتی این ها را شنید جشمانش پر از اشک شد.گفت:«باور کنید هیچی نداریم و همه در مضیقه اند» .
چند ماه هم که در جبهه ی «مَشد اکبر» در منطقه داربلوط گیلانغرب بودیم مشکل آب داشتیم.
در جبهه مشد اکبر ما خط نگهدار بودیم و هر روز هر سرباز 17 ساعت به صورت ممتد پست نگهبانی داشت!در نیزار آنجا چشمه ای بود که آبش به شدت شور بود به طوری که کناره های چشمه نمک می بست وقتی تشنگی امانمان را می برید باز هم چفیه مان را چندلا می کردیم و روی آب می انداختیم و وسط آن را بانگشت فشار می دادیم و آبی که از آن بیرون می زد را می خوردیم ولی همان آب هم خیلی شور بود.
طیب سعیدی
منبع: صبح رزن
دیدگاه شما