بارالها روز عاشوراستی
یا که محشر را چنین آراستی
آسمان را تیرگی از شرم اوست
یاقیامت بر زمین برپاستی
این تن عریان که بر خاک است کیست
کز عزایش عرش را بلواستی
کیست این قدّیس کز معراج او
آسمان در شور و در غوغاستی
آفتاب مشرقی را گو چرا
از دل مغرب به پا بر خاستی
سربه نی دادی که تا مستی کنی
یا ز سر با نی ز مستی کاستی
یا رب این محشر که بر پا کرده ای
سرّ پنهان است یا پیداستی
سرّ هو را چون تو بر نی کرده ای
ذکر الاّ هو ز نی برپاستی
کام آل الله عطشان طالبی
از چه مولا را تو بی سر خواستی
شعر از علیرضا پالیزدار
پایان پیام/
دیدگاه شما