تاریخ : 10. بهمن 1391 - 11:28   |   کد مطلب: 3604
جز این نیست که خداوند، هستی را تنها به خاطر گل روی آخرین رسول خود محمد امین (ص) آفرید، یعنی از عالم و آدم تا خورشید و ماه، و از جان گرفته تا جهان، جمله به رسول الله بدهکارند. راستی، «محمد» که بود، و خدا چقدر ایشان را دوست می داشت؟! آیا به این ۲ سئوال، کسی هست جوابی دهد؟!

فردا سالروز میلاد «بهانه خلقت»، بلکه فرخنده ترین روز جهان است. نیک اگر بنگری، فردا در جشن تولد هستی، صاحب جشن و صاحبخانه سرور، اول از همه خود خداست. فردا معلوم می شود چرا «غرور»، نه فقط برای پروردگار، نادرست نیست، بلکه زیبنده هم هست. فردا بهترین روز استجابت دعاست. فردا بهترین روز توبه و استغفار است. خدایی که به خاطر محمد، هستی را آفرید، حتما به خاطر محمد، از گناهان ما خواهد گذشت. رتبه ها دارد رسول خدا نزد خدا. اگر فقط یک روز، بخواهی کارت به جای «بها»، با «بهانه» درست شود، فرداست. فردا خورشید را خوب نگاه کن! نور محمدی بر جبین دارد. امشب ماه را خوب نگاه کن! نور از چشم رسول خدا می گیرد. خبرهایی است در عرش… باشد که با ستاره ها مهربان تر باشیم.

دوستان! بیاییم اعتراف کنیم؛ بنی آدم با «رحمه للعالمین» خوب تا نکرد. این نبود سهم دردانه خداوند. آنها که سلوک رسول خدا را نوشته اند، صحه گذاشته اند؛ محمد امین، جز به خیر و نیکی، زبان نمی گشود، و با اینکه مرسوم نبود، در سلام گفتن به کودکان، از ایشان پیشی می گرفت. متاسفانه هنوز هم مرسوم نیست! آخرین بار کی و کجا، از روی مهر و مهربانی، بی آنکه احساس کنیم مقام مان جریحه دار شده، به کودکان سلام داده ایم؟! ما کجا و محمد کجا؟! ما کجا و معراج کجا؟!

پیامبری این چنین دلسوز، این چنین مهربان، پیامبری که آغاز رسالتش را با «خواندن» به اذن خدا شروع کرد، پیامبری که «قرآن» فقط و فقط می بایست بر او وحی شود، و پیامبری که معجزه آسمانی اش یک کتاب بود، چند بار توسط ابنای آدم، دندان مبارک شان شکسته شد؟! آن صورت زلال، آیا سنگ می خواست؟!… و آیا تمامی ندارد اهانت به آن بصیرت ناب؟!

بر ما آدمی زاد ببخش ای رسول خدا، که هرگز قدرتان را ندانستیم. شمای بزرگوار، «عام الحزن» هنوز محزون خانم خدیجه و جناب ابوطالب بودی، اما برای هدایت قبیله «ثقیف» وارد شهر «طائف» شدی… با سنگ، دندان تان را شکستند، همان کودکانی که زودتر سلام شان می گفتی. عجبا! به تحریک بزرگ ترهایی که حتی جواب سلام کودکان را هم نمی دادند!

بر ما آدمی زاد ببخش ای رسول خدا، که هرگز قدرتان را ندانستیم. در جوار جنگ «احد»، امر شما را به مشتی غنیمت فروختیم؛ عموی تان «حمزه» شهید شد، در راه دفاع از جان شما، جراحت ها برداشت «علی (ع)»، اما باز هم دندان مبارک شما را شکستند. همان دندان و دهان و زبان مبعوث شده برای کرامت اخلاق!

بر ما آدمی زاد ببخش ای رسول خدا، که هرگز قدرتان را ندانستیم. «سنگ»، سهم «سلام» نبود… و «سقیفه»، سهم «اسلام»! کودک ایم ما! بچه ایم! بچه تر از بچه های قبیله ثقیف… نمی فهمیم شان شما را. و تا شما هستی، سلام از ما نیست؛ سلام از شماست رسول خدا. هم سلام، هم اسلام، هم هستی، هم آفرینش… شاید هم چنان دندان شما زخم داشت، آن روز که گفتید؛ «حسین منی، و انا من حسین».

*** *** ***

یا محمد! می خواهم به تلافی آن همه سنگ، جواب سلام شما را با «صلوات» بدهم؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد». ما از «حسین (ع)» هم که نباشیم، -یعنی شان ما نیست!- ان شاء الله در خط سرخ عاشورا باقی خواهیم ماند. میان سنگ و سلام، میان کفر و اسلام، تا جان ناقابل ما هست، لب و دندان شما چرا؟!

یا محمد! وقتی که جوار مسجدالحرام، بلد کاروان، «مکتبه مکه المکرمه» را نشان مان داد و گفت؛ «اینجا محل تولد رسول اکرم است»، در دلم گفتم: «اینجا محل تولد هستی است».

یا محمد! امشب، سلام ما را به خدا برسان. و از خدا بخواه که در کار بسته ما «فرج» حاصل کند… گره افتاده به کار آدمی زاد…

یا محمد! فردا خورشید در یک دست شماست، ماه، دست دیگرتان… و عاقبت سر می رسد چشم انتظاری ستاره ها… ما معجزه ظهور را از چشم نازنین شما می بینیم… هم چنان که نور را… شما نبودی، خدا بهانه ای برای خلقت نداشت.

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت