پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 16. اسفند 1391 - 20:41   |   کد مطلب: 4306
برای یکی از نشریات نوشتم . آن ها هم با این کاریکاتور زیبا که اثر کاریکاتوریست خوبشان است منتشر کردند :

همین که گران می شود می خریم ! ببینید خودتان دیگر : این از صف مرغ ، آن هم از صف سکه و صف دلار ! راستی وقتی در خبرها می خواندیم ملت اون ور آب (!) برای خریدن مثلاً «ویندوز ایکس پی» _ و یا چه _ شب را پشت در بسته ی مغازه سر کردند خنده مان می گرفت … که شاهد از غیب رسید ! کاش دست کم « ویندوز » بود آخر ؛ کمتر حرص می خوردیم !ما ملت خوشمان می اید اصلا ً که سر صف بایستیم . می خواهد صف « نذری» باشد و یا صف مرغ ! چه می دانم ؟! ریشه های تاریخی اش را هم لابد باید از دهه ی شصت جستجو کرد ؛ همان زمان که از مرغ گرفته تا تخم مرغ (!) و تا حتی نفت «کوپنی» بود و مردم باید صف می کشیدند تا بخرند . اصلا ً این همه حرص و ولع برای چه ؟! باور کنید هنوز هم نمی فهمم آن جماعتی که شب را تا کلّه ی سحر پشت در مغازه سر می کردند برای خرید سکه؛ دقیقاً دنبال چه بودند ؟! و این طور ی می شود که« تقاضا » می رود بالا ، ظرفیت های «عرضه» هم که محدود است ( و یا محدود ش کرده اند: و مثلاً انبار کردند برای وقتی دیگر !) و این می شود تورم ! قیمت می رود روی شاخ آهو !

سنت های خوبی داشتیم آن قدیم تر ها ، می گفتند سزای گران فروش« نخریدن» ا ست . هرچند که آن ها هم فراموش مان شده اند . مثل خیلی چیزهای دیگر …

آن طرف ماجرا هم قصه ی آبدار (!) دیگری ست: آن طرف ماجرا یعنی ماجرای « عرضه» . این که تازگی ها توی این مملکت همه یاد گرفته اند انبار کنند جنس هاشان را ؛ برای روز مبادا ! و گذشت ان روزهایی که «احتکار» جرم بود . این روزها خیلی ها «این کاره» شده اند _ از ایران خودرو و سایپا گرفته تا حاجی بازاری های دیروز که کلی هم درس خوانده اند و «مکاسب» پاس کرده اند ! باز خدا پدر حاجی بازاری ها را بیامرزد که مکتب رفته اند و لابد می دانند «ویل للمطففین » یعنی چه ؟! با این تازه به دوران رسیده ها که از صدقه سری « وبا » میلیاردر شده اند و از سبزی فروش تبدیل شده اند به «بیزینس من » چه کار کنیم ؟ ! آداب و رسومی داشت کاسب کاری ، به اسم حاجی بازاری ها قسم می خوردند روزی … «رسوایی » ده نمکی را ببینید !

بگذریم از آن طرف ماجرا ؛ که دستمان کوتاه است . فکر نمی کنید وقت آن رسیده که به سنت قدیمی هامان رجوع کنیم ؟! باور کنید پُر بیراه هم نمی گفتند هان ! نخرید ! پسته نخرید ! راستی باغ کی را آباد می کنیم ؟! و اصلاً کاش باغی آباد می شد با این گرانی ها . نمی دانم این «دلالی» چه صیغه ایست دیگر ؟!

بس است  !

محمدآزادی

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت