شاید یک از افرادی که خاطره ی عملکردی وی هیچ گاه از اذهان عمومی پاک نمی شود، دکتر حسن روحانی باشد. در گفتگوی خبری ای که در شبکه دوم سیما با وی برگزار شد در مبحث دیپلماسی مواضع منفعلانه ای که سابق بر این در مذاکرات هسته ای اتخاذ نموده بود و امروز انتقاد منتقدان به او را نیز شامل می شود، انکار نموده و آنها را دروغی بیش نمی داند. آقای روحانی با اخذ سیاست فرار رو به جلو، عملکرد خود را نه تنها نادرست بلکه آن را مرتبط به تصمیمات مقام معظم رهبری نمود و طوری القا کرد که بدون نظر ایشان کاری صورت نگرفته است و از طرفی تصمیمات خویش را در راستای تکمیل شدن چرخه هسته ای کشور دانست و خود را مبرا از همه تهمت ها کرد.
طرح مسأله مذاکره با آمریکا و کاهش تنش میان دو کشور چه در داخل و چه در خارج در دوره ایشان به صورت جدی مطرح شد که البته با توجه به اصرار آمریکا بر سیاست های خصمانه بر علیه کشور ما و عزم مقام معظم رهبری و مردم برای حفظ آرمانها و ارزش های انقلاب , زمزمه های برخی جریان های سیاسی داخلی در این زمینه , راهی بجایی نبرد.
مسأله دیگر در سیاست خارجی کشور مسأله پرونده هسته ای کشور بود که تحت تأثیر نگرش تنش زدایی حاکم بر دولت وقت به سمت تعامل و اعتماد سازی پیش رفت که هر چند اصل مساله تعامل و اعتماد سازی در این برهه لازم بود اما درعمل به دلیل زیاده خواهی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و انفعال بیش از حد از سوی برخي مسئولين اجرايي کشور ما به نتیجه مناسبی نیانجامید و موجب زياده خواهي بیشتر این کشورها شد.
این ها در حالی است که عدم مدیریت آقای روحانی و اطرافیانش باعث ضعف در مقابل غرب در برنامه هستهای شد که نتیجه آن تحمیل 10 ساله تعلیق غرب به ایران بود.
در مواضع ایشان گفتمان سازش کاملاً مشهود است و اینکه امروز وی با چرخشی 180 درجه ای مواضع خود را منطبق با مواضع مقام معظم رهبری می داند، دقیقاً جایی است که ملت نسبت به آن از هوشیاری کامل برخوردارند.
۱۳مهر ۱۳۸۲ حسن روحانی به عنوان مسؤول ارشد پرونده هستهای ایران در دولت اصلاحات انتخاب شد و کمتر از ۲ هفته پس از این انتصاب، روحانی در دیدار با البرادعی در تهران، آمادگی خود را برای امضای پروتکل الحاقی اعلام کرد! به عبارت دیگر ورود روحانی به موضوع هستهای، پذیرش پروتکل الحاقی را رسانهای کرد.
۱۶ روز بعد یعنی ۲۹ مهر ۱۳۸۲ وی از وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان دعوت کرد به ایران بیایند و درباره موضوع هستهای ایران به گفتوگو بنشینند. این نشست و گفتوگو نهایتا به معاهده سعدآباد منجر شد.تعلیق فعالیتهای هستهای ایران نیز از همین معاهده سعدآباد آغاز و توافق شد. براساس یکی از مفاد معاهده سعدآباد، ایران همه فعالیتهای غنیسازی و بازفرآوری خود را متوقف کرد و حتی پیش از تصویب پذیرش پروتکل الحاقی، اقدام به اجرای داوطلبانه آن کرد؛ ایران در قالب استدلالی به نام اعتمادسازی، فراتر از قانون عمل و فعالیتهایش را بهرغم حق قانونی خود تعلیق کرد؛3 کشور اروپایی نیز متعهد شدند حق ایران برای دستیابی و استفاده از انرژی صلحآمیز هستهای را به رسمیت بشناسند!
و این درحالی است که اساسا بر اساس ماده ۴ معاهده «انپیتی»، ایران و همه کشورها حق استفاده از انرژی هستهای را دارند. بنابراین بیانیه تهران، فعالیتهای هستهای ایران را «قفل» کرد تا ۳ کشور اروپایی یکی از حقوق قانونی ایران را قبول داشته باشند!
با وجود انعطاف ایران و تعلیق فعالیتهای هسته ای: انگلیس، فرانسه و آلمان آذرماه ۸۲ دومین قطعنامه پیشنهادی علیه ایران را به شورای حکام ارائه و آن را به تصویب رساندند.
۲۲ روز بعد تیم هستهای روحانی متعهد شد پروتکل الحاقی را امضا و برای بیش از ۲ سال به منظور اعتمادسازی پیش از تصویب قانونی این پروتکل، مفاد آن را اجرا کند.
۴ اسفند ۱۳۸۲ (۲۳ فوریه ۲۰۰۴) یعنی ۴ ماه پس از معاهده سعدآباد، معاهده بروکسل بین ایران و تروئیکای اروپایی امضا شد.
تیم حسن روحانی متعهد شد بهرغم تعلیق غنیسازی و بازفرآوری اورانیوم، اقدام به تعلیق مونتاژ و آزمایش سانتریفیوژها، ساخت قطعات داخلی سانتریفیوژ و گسترش تعلیق فعالیتهای غنیسازی نسبت به همه تاسیسات موجود در ایران کند!
طرف اروپایی در قبال قفل شدن فعالیتهای هستهای ایران تنها قول دادند برای عادی شدن برنامه هستهای ایران در «آژانس» فعال شوند.
اما نتیجه این عقبنشینی هم قطعنامه سوم شورای حکام علیه ایران در خرداد ۸۳ (ژوئن ۲۰۰۴) بود!کارشکنی طرف اروپایی بهرغم همه عقبنشینیهای تیم مذاکرهکننده هستهای که در قالب «اعتمادسازی» توجیه میشد اما باز هم زیادهخواهیها پایان نیافت ؛
در اجلاس شورای حکام در تابستان ۸۳، سه کشور اروپایی با تصویب یک قطعنامه دیگر در شورای حکام، ضربالاجلی تعیین کردند که براساس آن تهران باید همه فعالیتهای هستهای خود را به حالت تعلیق درآورد. این ۳ کشور تهدید کردند که درصورت عدم تمکین ایران به این ضربالاجل، پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت ارجاع میدهند!
ترس از ارجاع موضوع هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل باعث شد این موضوع به عنوان خط قرمز تیم مذاکرهکننده قرار گیرد. طبیعتا تیم مذاکرهکننده هستهای ارادهای برای تقابل با زیادهخواهی غرب برای توقف فعالیتهای هستهای ایران نداشت.
حسن روحانی یک ماه مانده به پایان ضربالاجل یعنی ۱۵ آبان ۸۳ به پاریس سفر کرد تا دور تازهای از مذاکره با تروئیکای اروپایی را آغاز کند که نهایتا منجر به معاهده پاریس شد.
طبق این معاهده طرف ایرانی متعهد شد، ادامه تعلیق داوطلبانه، تعلیق همه فعالیتهای مرتبط با غنیسازی و بازفرآوری نظیر ساخت و واردات سانتریفیوژهای گازی، مونتاژ، نصب، آزمایش یا اداره سانتریفیوژهای گازی و تعلیق فعالیتهای غیرمرتبط با غنیسازی اورانیوم از جمله فعالیتهای تبدیل اورانیوم در UCF اصفهان را در دستور کار خود قرار دهد و ایران تعلیق کامل غنیسازی اورانیوم را پذیرفت، تنها به این دلیل که از ارجاع پرونده به شورای امنیت هراس داشت.
چند روز پس از توافقنامه پاریس که پایان ایران هستهای تلقی میشد، بازهم شورای حکام قطعنامهای صادر کرد و از ایران خواست پروتکل الحاقی را امضا کند.
این درحالی بود که دیگر اساساً فعالیت هستهای قابل توجهی در ایران انجام نمیشد! با این حال بیاعتنایی تروئیکای اروپایی به توافقاتشان با مذاکرهکنندگان ایرانی باعث شد آنچه کمیتههای مشترک طرفین حول موضوعات سیاسی، هستهای و اقتصادی نامیده میشد، هم به جایی نرسد و نشان دهد، عملا غرب به این کمیتهها هیچگونه نگاه همکاری نداشته است.
همه عقبنشینیها به نتیجه نرسید و ایران بدون دستیابی به پیشرفتی در برنامه هستهای، فقط چند سال مانع پیشرفت و روند رو به جلوی فعالیتهای هستهای خود شده بود.
اما بعد از ایشان و در سال 84 و بعد از آن شاهد از سرگیری فعالیتهای هسته ای و احیای قدرت و توانمندی ایران در جهان بودیم. جمهوری اسلامی ایران در ۱۳ دی ماه ۱۳۸۴ برابر با ۳ ژانویه ۲۰۰۶ به منظور اعمال حقوق تعلیق شده خود، با ارسال نامهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی قصد خود مبنی بر از سرگیری فعالیتهای تحقیق و توسعه درباره غنیسازی که به صورت داوطلبانه و غیرالزامآور حقوقی تعلیق شده بودند را از تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۸۴ (۹ ژانویه ۲۰۰۶) اعلام کرد و در ۱۷ دی ۱۳۸۴ نیز از آژانس درخواست کرد برای برداشتن پلمپ نطنز، پارس تراش و فرآیند تکنیک تا قبل از ۱۹ دی ماه اقدام کند.
امروز شرایطی در مذاکرات ایران و گروه5+1 رخ داده است که غرب نه تنها خواستار تعلیق نیست بلکه قدرت چانه زنی خود را برای کاهش درصد غنی سازی ایران به کار گرفته است. امروز قرار دادن غرب در موضع پاسخگویی و «چه کنم» نشان از تدبیر بالای نمایندگان گفتمان مقاومت است که وادادگی سالهای دیپلماسی آقای روحانی را جبران نموده اند0 آقای روحانی در بسیاری از تصمیمات خود به جای تکیه به فرامین رهبری، تصمیمات و تئوری های دوستان خود در جبهه اصلاحات را عملی می ساخت و این را به صراحت در کتاب خود آورده است.
به هر حال ایشان در جایی گفته بودند که "دیپلماسی هنر می خواهد"، که بایدگفت: آقای روحانی درست می فرمایید دیپلماسی کشور، هنر می خواهد ولی شما آن مرد هنرمند نبودید و نخواهید بود چرا که کارنامه دیپلماتیک دوران شما بدست چپتان قرار دارد. اگر شرایط غیر این چیزی بود که امروز می بینید قطعاً در تقدیم بخش بخش این سرزمین و حتی ناموس خود نیز پیش می رفتیم تا شاید اعتماد سازی نماییم. و این نکته را هیچ گاه فراموش نکنیم که رهبر معظم انقلاب در زمینه روند دیپلماسی فرمودند: "حكمت اين است كه شما بتوانيد مواضع طرف مقابل را حكيمانه به مواضع خودتان نزديك كنيد؛ اينها در تضاد با هم نيستند. حكمت و عزت و مصلحت مكمل همند؛ بايد در جهت مصالح ملى باشند؛ و در درجهى اول بايد با حفظ عزت ملى و عزت هويتى همراه باشند. يعنى تسليم، انسلام، انظلام، نه در مرحلهى باورهاى قلبى و نه در مرحلهى عمل و قرارداد، نبايد وجود داشته باشد؛ اين با حكمت امكانپذير است". کدام قسمت از فرمایشات ایشان نصب العین تصمیمات آقای روحانی بوده است؟ امروز مغلطه اجرای گفتمان رهبر معظم انقلاب در زمان حسن روحانی، دروغی بیش نیست و این اصلاح طلبان و طیف موسوم به دوم خرداد بودند که همه حرکات روحانی را زیر نظر داشته و به وی راهکارهای سازشکارانه می دادند. آیا یک چنین فردی صلاحیت رئیس جمهوری برای کشور دارد؟ کسی که مواضع رهبر معظم انقلاب را که باید نصب العین قرار داده چرا که تنها مرجع تصمیم گیری در این زمینه ایشان می باشد، چطور امروز می تواند متعهد شود و قسم بخود که برای ملت کار نماید و ولایتدار خوبی باشد؟
دیدگاه شما