رفتن به محتوای اصلی
پنجشنبه 2 اسفند 1403
آرشیو
RSS
صفحه اصلی
اجتماعی
اقتصادی
سیاسی
فرهنگی
ورزشی
وبلاگستان
گفتگو
یادداشت
چندرسانه ای
پیوندها
ارتباط با ما
درباره ما
فرم جستجو
جستجو
نمایش 1 - 1 از 1
ناگفته هایی از زندگانی شهدای کبودراهنگ در کتاب "پیش نیاز"
همسايه شهيد ساعدي :فهميد من با عبداله قهر هستم. گفت :« چرا؟»گفتم:« 8 ماهه پيش يک کاري کرد که .....»نذاشت بقيه حرفم را بزنم و رفت. وقتي رسيدم خانه، پدرم گفت:« لباست را درنيار ، شام خونه همسايمون آقاي ساعدي دعوتيم»
11/19/1391 - 11:08