به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ،انسان موجودي هدفمند است که در وراي کارهاي اختياري خود غايت و هدف خاصي را جستجو ميکند. آدمي از مبدئي نشأت گرفته که سرانجام به همان مبدأ باز ميگردد. بازگشت به آن آغاز گاه، همان معاد است. معاد از اصول دين اسلام و امري ضروري، قطعي و يقيني است از اين رو قرآن با عنوان «لَا رَيبَ فِيهِ» ياد ميکند.
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يوْمِ الْقِيامَةِ لَا رَيبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا؛ خداوند کسي است که هيچ معبودي جز او نيست. به يقين، در روز رستاخيز -که هيچ شکي در آن نيست- شما را گرد خواهد آورد، و راستگوتر از خدا در سخن کيست (1)؟
يکي از والاترين رهآوردهاي پيامآوران الهي، بيان معارف و احکام معاد است. اعتقاد به قيامت و ياد معاد، در ترسيم خطوط کلي زندگي انسان نقش ايفا ميکند. بدون شک مهمترين هدف آدمي، رسيدن به گوهر سعادت است ولي تفسير و تصوير انسانها از سعادت يکسان نيست. کسي که زندگي خويش را در دنياي زودگذر مادّي جستجو ميکند هدفش را به گونهاي ترسيم ميکند و شخصي که مرگ را تولدي دوباره براي زيستن در حيات جاودانه تفسير ميکند تفسير ديگري از سعادت دارد.
انساني که باور به جهان بازپسين را در وجود خود جاي داده، سعادت حقيقي و کمال نهايي را در گرو رستگاري اخروي ميداند و در جهان چنان زيست ميکند که فرجام آن نيکبختي اخروي باشد.
در منظومه فکري انسان معاد باور، دنيا کشتگاه آخرت است که کيفر و پاداش نهايي تمام اعمال را در سراي جاويدان آخرت درو خواهد کرد. در نگاه چنين انساني، دنيا وسيله است، نه هدف. حيات زندگي دنيا، ارزش ذاتي ندارد، بلکه پلي است براي گذر از دنيا و رسيدن به جهان آخرت.
تاريخ بشر، گواهي ميدهد که مسائل مربوط به حيات جاودان نقش بنياديني در زندگي او داشته است. شواهد بسيار تاريخي و آثار بر جا مانده از نياکان و گذشتگان، از آن حکايت دارند که از آغازين روزهاي تاريخ، انسانها با اين مسأله دست به گريبان بوده و اديان الهي و حتّي مکتبهاي دستساز بشر، هر کدام، به گونهاي به بررسي آن پرداختهاند.
براساس رهنمودهاي آخرين کتاب الهي، پيشينهي آموزه حيات اخروي به زمان آدم (عليه السلام) باز ميگردد. و پس از او، همه پيامبران الهي (عليهم السلام) مردم را به سوي ايمان به معاد و زندگاني پس از مرگ دعوت کردهاند:
قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ؛ فرمود: فرود آييد، که بعضي از شما دشمن بعضي [ديگر] يد و براي شما در زمين، تا هنگامي [معيّن] قرارگاه و برخورداري است. فرمود: در آن زندگي ميکنيد و در آن ميميريد و از آن برانگيخته خواهيد شد (2).
آثار برجاي مانده از گورهاي باستاني و برخي ديگر از اکتشافات باستان شناسان، بيانگر وجود اعتقاد خاصي در ميان اقوام گذشته درباره زندگي مردگان است. يافتههاي آنان از وجود نوعي اعتقاد به زندگي پس از مرگ در ميان تمدّنهاي باستاني همچون مصر، بابل، سومر، يونان، روم، ايران و چين حکايت دارد. موميايي کردن جسد مردگان، قرار دادن تصويرها، تنديسها، مواد غذايي و وسايل زينتي در گورها، دفن خويشان و خدمتگزاران شخص مرده در گور از جمله آدابي است که باورهاي پيشينيان را آشکار ميکند؛ عقايدي که با خيالبافي و خرافات همراه بوده است (3).
1) چيستي معاد
واژه «معاد» در لغت از ريشهي «عود» به معناي رجوع و بازگشت است. سه معنا براي اين واژه بيان شده است؛ معناي مصدري آن عود و بازگشتن، اسم مکان به معناي مکان بازگشتن و اسم زمان به معناي زمان بازگشتن (4). واژه معاد يکبار در قرآن بکار رفته است (5) که مراد از آن محل بازگشت است (6).
معاد در اصطلاح، بازگشت روح انسان به بدن او در روز رستاخيز معنا شده است. فياض لاهيجي در اين باره مينويسد:
مراد از معاد در شرع بازگشتن انسان است، بعد از موت به حيات و به جهت يافتن جزاي عملي که پيش از موت از او صادر شده باشد از نيک و بد (7).
از ديدگاه اسلام، هستي انسان با مرگ پايان نميپذيرد. بلکه در جهان ديگري ادامه مييابد. در آن سرا، اعمال انسانها مورد حسابرسي قرار ميگيرد. نيکان وارد که بهشت شده از سعادت ابدي و نعمتهاي اخروي بهرهمند ميشوند و بدکاران در دوزخ الهي گرفتار و معذّب ميشوند.
2) اهميت و جايگاه
به اعتقاد تمام پيروان اديان آسماني، خداوند متعالي، انسان را بعد از مرگ در روز معيّني بر ميانگيزد و جزاي اعمال خوب و بد آنها را ميدهد؛ نيکوکاران را پاداش و گناهکاران را عذاب ميکند. اين روز را معاد يا قيامت مينامند (8).
اعتقاد به معاد مهمترين عنصري است که تأثير بسزايي در انقياد شريعت و جلوگيري از ترويج فساد، گناه و نيز ترغيب انسانها به خير و صلاح دارد. اين اصل، اختصاص به دين و شريعت خاصي نداشته، بلکه اعتقاد به آن از ضروريات تمام اديان الهي است. در کتاب مقدس يهوديان آمده است:
از خدا بترس و اوامر او را نگهدار چون که تمامي تکليف انسان اين است؛ زيرا خداوند هر عمل را يا هر کار مخفي، خواه نيکو خواه بد باشد به محاکمه خواهد آورد (9).
در قسمتي ديگر از عهد عتيق آمده است:
خداوند ميميراند و زنده ميکند به قبر فرود ميآورد و بر ميخيزاند (10).
همچنين در کتاب مقدس مسيحيان چنين نوشته شده:
و بيرون خواهد آمد هر که اعمال نيک کرد براي قيامت، حيات و هر که اعمال بد کرد به جهت قيامت داوري (11).
براي انسان کافي است که اين عنصر مهم را از اعتقاد خويش بردارد سپس ميتواند آزادانه به هر عملي که نفس و شهواتش ميطلبد، روي آورد.
اعتقاد به معاد و زنده شدن انسانها در عالم آخرت از اصليترين اعتقادات همه اديان آسماني است و انبياي الهي براي تثبيت اين عقيده در قلوب مردم، رنجهاي فراواني را به جان خريدهاند. اين اصل مهم از دو راه قابل اثبات است؛ عقل و نقل (12).
يک) ادله عقلي
دو دليل عقلي عمده براي اثبات اين مسأله مهم وجود دارد:
الف) برهان عدالت
انسانها، در اين جهان در انتخاب و انجام کارهاي خوب و بد آزادند. برخي تمام عمر خود را صرف عبادت و بندگي خدا و خدمت به بندگان او ميکنند. بعضي ديگر به تبهکاراني تبديل ميشوند که براي رسيدن به خواستههاي شيطاني خود، بدترين ظلمها و زشتترين گناهان را مرتکب ميشوند. در حقيقت سراسر زندگي دنيا براي انسان، آزمايش و ساختن و پرداختن هويت انساني خويش است و تا آخرين لحظات زندگي از آزمايش و انجام وظيفه معاف نيست.
با توجّه به ظرفيت وجودي اين جهان، نيکوکاران و تبهکاران به پاداش و کيفري که در خور اعمالشان باشد، نميرسند. اساساً زندگي دنيا ظرفيت پاداش و کيفر بسياري از کارها را ندارد. مثلاً کسي که چندين نفر را به قتل رسانده، نميتوان او را بيش از يک بار قصاص کرد و قطعاً ساير جناياتش بدون کيفر ميماند در صورتي که عدل الهي اقتضا ميکند کوچکترين کار خوب و بد انسانها را به نتيجه برساند و اين در حالي است که بسياري از تبهکاران در دنيا از نعمتهاي زيادي برخوردار هستند.
پس همچنان که اين جهان سراي آزمايش و تکليف است بايد جهان ديگري باشد که سراي پاداش، کيفر و ظهور نتايج اعمال باشد و هر فردي به آنچه سزاوار آن است برسد و عدل الهي تحقّق عيني يابد.
ب) برهان حکمت
آفرينش الهي بيهوده و بيهدف نيست بلکه محبّت به خير و کمالي که عين ذات الهي است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن که داراي مراتبي از خير و کمال هستند تعلّق گرفته است. از اينرو، جهان را به گونهاي آفريده که بيشترين خير و کمال ممکن، بر آن مترتب شود. پس مقتضاي حکمت، آن است که مخلوقات را به غايت و کمال لايق خودشان برساند. ولي از آنجا که جهان مادّي دار تزاحم است و خيرات و کمالات موجودات مادّي با يکديگر تعارض پيدا ميکنند، مقتضاي تدبير حکيمانه الهي اين است که به صورتي آنها را تنظيم کند که خيرات و کمالات بيشتري بر آنها مترتب شود.
علاوه بر آن، انسان داراي روح قابل بقا است و ميتواند واجد کمالات ابدي و جاوداني گردد که از نظر مرتبه و ارزش وجودي، قابل مقايسه با کمالات مادّي نيست؛ پس اگر حيات او به همين زندگي محدود منحصر شود، با حکمت الهي سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجّه به اينکه زندگي دنيا، توأم با رنجها، سختيها و ناگواريهاي فراوان است و غالباً بدست آوردن يک لذّت بدون تحمّل رنج و زحمت فراهم نميشود.
از سوي ديگر يکي از غرائز اصيل انسان، حب بقا و جاودانگي است که دست آفرينش الهي آن را در فطرت او به وديعت نهاده است. پس وجود چنين ميلي فطري، هنگامي با حکمت سازگار است که زندگي ديگري جز اين زندگي که محکوم به فنا و مرگ است، در انتظار او باشد.
دو) ادله نقلي
در ميان اديان آسماني، اسلام بيش از ساير اديان به اين مسأله اهتمام ورزيده، تا جايي که يک سوم آيات قرآن به اين موضوع اختصاص يافته است. آيات قرآن کريم، پيرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرين به پنج دسته قابل قسمتاند: دسته نخست آياتي است که منکرين را خلع سلاح کرده تأکيد ميکند برهاني بر نفي معاد وجود ندارد (13). گروه ديگري از آيات به پديدههاي مشابه معاد اشاره ميکند تا مانع استبعاد شود؛ رويش گياهان (14)، خواب اصحاب کهف (15)، زنده شدن حيوانات (16) و زنده شدن بعضي از انسانها در همين دنيا (17) نمونههايي از اين مورد است. دسته ديگر، آياتي هستند که شبهات منکرين معاد را رد و امکان وقوع آن را تثبيت ميکند. بخشي ديگر از آيات، معاد را به عنوان يک وعده حتمي و تخلّف ناپذير الهي مطرح و در واقع وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق، اثبات ميکند. پنجمين گروه از آيات اشاره به برهان عقلي بر ضرورت معاد دارد.
لازم به ذکر است که در قرآن کيفيت برانگيخته شدن موجودات نيز بيان شده است. بسياري از آيات به صراحت بر معاد جسماني دلالت دارد؛ اين که انسان در روز قيامت زنده ميشود و بدنش که مدّتها پوسيده بوده بار ديگر به همان هيئت اولي دنيوي بر خواهد گشت (18):
وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيةٌ لَا رَيبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، ومحققاً ساعت قيامت بيهيچ شکي بيايد و خدا به يقين مردگان را از قبرها بر ميانگيزد (19).
أَيحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّي بَنَانَهُ، آيا آدمي ميپندارد که ما ديگر ابداً استخوانهاي (پوسيده) او باز نميکنيم، بلي ما قادريم که سر انگشتان او را هم منظم درست گردانيم (20).
قَالَ مَنْ يحْيي الْعِظَامَ وَهِي رَمِيمٌ قُلْ يحْييهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، گفت چه کسي اين استخوانها را زنده ميکند در حالي که پوسيده است. بگو همان کسي که نخستين بار آن را آفريد (21).
أَفَلَا يعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ؛ آيا آدمي نميداند که روزي از قبرها برانگيخته ميشود (22).
علامه حلّي (رحمه الله) معاد جسماني را از ضروريات دين ميداند و ميفرمايد:
از ضروريات دين محمد (صلي الله عليه و آله و سلّم) معاد جسماني است، قرآن هم در آيات بسياري بر اين مطلب تصريح کرده است (23).
همچنين خواجه نصيرالدين طوسي (رحمه الله) در ضمن دو دليل عقلي، معاد جسماني را اثبات کرده، مينويسد:
وجوب وفا کردن به وعده و حکمت خداوند متعال، مقتضي لزوم مبعوث کردن انسانها در قيامت است. ضرورت دين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) به ثبوت معاد جسماني حکم ميکند و اينکه وقوع معاد جسماني امر ممکني است (24).
البته اين واقعه بزرگ که هيچ ترديدي در آن نيست بلافاصله پس از مرگ رخ نميدهد. بلکه به صراحت برخي آيات قرآن کريم، بين مرگ و روز قيامت، جهاني است که از آن به برزخ تعبير ميشود. در اين عالم روح انسان به قالبي غيرجسماني که برخي آن را مثالي مينامند تعلّق ميگيرد. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد:
وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ؛ واز عقب آنها عالم برزخ است تا روزي که برانگيخته شوند (25).
بنابراين، انسان پس از مرگ در حياتي برزخي که بين دنيا و قيامت است قرار ميگيرد. آنچه از اين مباحث ميتوان نتيجه گرفت اين است که، عالم پس از مرگ و آخرت داراي مراحلي است که مرحله نخست آن در حيات برزخي است و مرحله بعدي آن، روز قيامت و اوصاف آن به کرّات در قرآن کريم ذکر شده و خداوند کيفيت بر پا شدن آن همراه با علائمي روشن، بيان نموده است (26).
در برخي آيات، ايمان به معاد و روز رستاخيز در کنار ايمان به خدا مورد تأکيد قرار گرفته است (27). در نخستين آيات سوره بقره خداوند براي پرهيزکاران اوصافي را بيان ميکند. اولين وصفي که براي آنها بيان شده «ايمان به غيب است».
الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ؛ آنان که به غيب ايمان ميآورند (28).
غيب و شهود دو نقطه مقابل يکديگرند. عالم شهود، عالم محسوسات است و جهان غيب، فراتر از حس؛ چرا که غيب به معناي چيزي است که پوشيده و نهان باشد و چون عالم فراتر از محسوسات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته ميشود.
ايمان به غيب نخستين نقطهاي است که انسانهاي با ايمان را از غير آنها جدا ميکند و پيروان اديان آسماني را در برابر منکران خدا، وحي و قيامت قرار ميدهد؛ از اين رو نخستين ويژگي پرهيزکاران ايمان به غيب ذکر شده است (29).
انسانهاي با ايمان از چارچوب جهان ماده خارج شده و با جهان بيکراني ارتباط دارند. مؤمنان به غيب بر اين باورند که جهان هستي از آنچه با حواس خود درک ميکنند، بسي فراتر و وسيعتر است. سازنده اين عالم آفرينش، علم و قدرتي بيانتها و عظمت و ادراکي بينهايت دارد. او ازلي و ابدي است و جهان را براساس نقشهاي حساب شده و دقيق پيريزي کرده است. در جهانِ انساني، روح آدمي، فاصله زيادي ميان آنان و حيوانات ايجاد کرده و مرگ به معناي فنا و نابودي نيست؛ بلکه يکي از مراحل تکاملي انسان و دريچهاي به جهان بيکران است (30).
قرآن کريم پس از بيان اين ويژگي انسانهاي پرهيزکار و بيان چند ويژگي ديگر، اعتقاد به معاد و سراي جاويدان آخرت را به عنوان صفتي ديگر از پرهيزکاران بيان ميکنند. انسانهاي پرهيزکار از نگاه قرآن علاوه بر ايمان به غيب، اقامه نماز، انفاق در راه خدا و ايمان به فرستادگان الهي، بر اين باورند که انسان بيهدف آفريده نشده است. آفرينش براي او مسيري مشخص کرده که با مرگ پايان نمييابد. او اعتراف دارد که علامت پروردگار در انتظار همگان است و چنان نيست که کردار ما در اين جهان، بيحساب و پاداش باشد:
وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يوقِنُونَ؛ و به آخرت يقين دارند (31).
قرآن کريم، از يک سو، امکان و ضرورت معاد را با شيوههاي گوناگون تبيين کرده و به شبهات منکران آن پاسخ ميدهد و از سوي ديگر، در آيات بسياري نعمتها و عذابهاي اخروي را بيان ميکند و رابطه اين عذابها و نعمتها را با اعمال خوب و بد انسانها آشکار ميسازد. ياسر خادم ميگويد از امام رضا (عليه السلام) شنيدم که سه محل را هراسناکترين جا بيان فرمود:
هراسناکترين وضع مردم در سه جا است؛ روزي که از شکم مادر زاييده ميشود و دنيا را ميبيند و روزي که بميرد و آخرت و اهل آن را با چشم بيند و روزي که زنده شود و احکامي بيند که در دنيا نديده است (32).
يکي از منکران وجود خدا و معاد براي مناظره نزد امام رضا (عليه السلام) آمد. امام رضا (عليه السلام) بر لزوم قبول مسأله معاد، از قاعده دفع ضرر محتمل بهره برد و اينگونه استدلال کرد شما معتقديد روز رستاخيزي در کار نيست و سرنوشت انسان با مرگ براي هميشه خاتمه يافته و نابود ميشود و کيفر و پاداشي در رابطه با اعمال نيک و بد وجود ندارد. اگر حق با شما باشد -که چنين نيست- در اين صورت ما و شما يکسان و برابريم و نماز و روزه و عقيده و ايمان ما به ما ضرر و زياني نميرساند. ولي اگر حق با ما باشد -که چنين است- در اين صورت ما رستگار و سعادتمند ميشويم امّا شما زيانکار شده، هلاک خواهيد شد (33).
اباصلت هروي ميگويد: به امام رضا (عليه السلام) گفتم: آيا بهشت و جهنم آفريده شده، است يا خير؟ امام (عليه السلام) فرمود:
آري، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) هنگامي که به معراج رفت، داخل بهشت شده و جهنّم را نيز مشاهده کرد (34).
3) مرگ
مرگ، نخستين منزل از منازل آخرت و آخرين منزل از منزلهاي دنيا است. آدمي براساس تجربه خود، اين نکته را دريافته است که زندگي او در اين جهان خاکي جاودانه نيست و روزي مرگ او را در آغوش خواهد کشيد.
در اسلام، مرگ قانوني همگاني و قطعي است که نه تنها شامل همه انسانها ميشود بلکه تمام موجودات عالم طبيعت را در بر ميگيرد. اين حقيقت با تعبيرهاي گوناگوني در آخرين کتاب آسماني بيان شده است. قرآن گاهي از حتمي بودن مرگ براي همه آدميان سخن گفته است:
أَينَمَا تَكُونُوا يدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيدَةٍ؛ هر كجا باشيد، شما را مرگ در مييابد هر چند در بُرجهاي استوار باشيد (35).
همچنين در سورهي انبيا ميفرمايد:
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ، و پيش از تو براي هيچ بشري جاودانگي [در دنيا] قرار نداديم. آيا اگر تو از دنيا بروي آنان جاويدانند (36)؟
در بعضي از آيات به ميرايي همه موجودات زميني اشاره شده است:
كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ وَيبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ؛ هر چه بر [زمين] است فاني شونده است. و ذاتِ با شکوه و ارجمند پروردگارت باقي خواهد ماند (37).
پارهاي ديگر از آيات قرآن، مرگ را قانوني عمومي معرفي کرده که شامل همه نفوس ميشود:
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ؛ هر جانداري چشنده [طعم] مرگ است، و همانا روز رستاخيز پاداشهايتان به طور کامل به شما داده ميشود. پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً کامياب شده است و زندگي دنيا جز مايه فريب نيست (38).
از اينرو در بينش اسلامي، هيچ موجودي در دنيا جاويدان نيست و طلب جاودانگي در اين سراي فاني، کاري بيهوده است. از اين قانون فرشته مرگ (عزرائيل) نيز مستثني نيست. امام رضا (عليه السلام) فرمود:
زماني که روز قيامت شود، خداوند بلندمرتبه به فرشته مرگ ميفرمايد: اي گيرنده جان! به عزّت و بزرگي و برتريام قسم، مزه مرگ را به تو ميچشانم چنانچه به بندگانم چشاندي (39).
انسان موجودي دو ساحتي است و هستي او افزون بر بُعد مادّي و جسماني بُعد ديگري دارد که به آن روح يا نفسي تعبير ميشود. پارهاي از آيات قرآن کريم بيانگر بُعد جسماني وجود آدمي است (40). گروه ديگري از آيات به اين حقيقت اشاره دارد که آفرينش انسان منحصر به بُعد مادّي و جسماني نيست، بلکه پس از تکميل ساختمان جسماني او، به مرتبهي وجودي نويني دست مييابد که قرآن از آن به «رسيدن روح» ياد ميکند:
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَا تَشْکُرُونَ؛ آنگاه او را درست اندام کرد، و از روح خويش در او دميد، و براي شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندک سپاس ميگزاريد (41).
در آيهاي ديگر خداوند پس از طرح مراحل تدريجي پيدايش مادّي انسان (42)، سخن از آفرينشي ديگر به ميان آورده است:
ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ؛ آنگاه [جنين را در] آفرينشي ديگر پديد آورديم (43).
قرآن کريم پس از بيان مراحل پنجگانه خلقت انسان، به آخرين مرحله که در حقيقت مهمترين مرحله آفرينش بشر است اشاره ميکند. با توجّه به قراين و شواهد موجود در آيه، عبارت «أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» اشاره به مرحله ديگري از مراحل آفرينش انسان دارد که با مراحل خلقت مادّي او متفاوت است. به دليل نامحسوس بودن، نميتوان با مفاهيم و معاني محسوس از آن حکايت کرد و اين همان مرحله پيوند روح مجرد با بدن مادّي است (44).
حديث زيبايي از امام رضا (عليه السلام) بيانگر جايگاه روح در بدن انسان است. عمران صابي از حضرت رضا (عليه السلام) پرسيد: چشم نوري با خود دارد يا روح است که همه چيز را ميبيند؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود:
چشم پيداست و آن سپيد است و سياهي و ديدن از روح است، دليلش اين است که تو در آن نگاه ميکني و صورت خود را در وسط آن ميبيني در حالي که انسان صورت خود را تنها در آب و آينه ميبيند (45).
در ادامه روايت حضرت رضا (عليه السلام) جايگاه روح را اين گونه بيان فرمود:
جايگاه روح، مغز است و شعاعش مانند پرتو خورشيد در همه بدن پراکنده است (46).
بنابراين انسان موجودي دو ساحتي است و از جسم و روح تشکيل شده و تفسير انسان از ماهيت مرگ، به تفسير او از حقيقت انسان و نفس انسان بستگي دارد. به عبارت ديگر، ما هر تعريفي از انسان داشته باشيم، به ناچار بايد مرگ او را نيز متناسب با آن تفسير کنيم؛ از اينرو، در انديشه ماديگراياني که ماوراءطبيعت را انکار ميکنند، مرگ چيزي جز پايان هستي انسان و نابودي مطلق او نيست. ولي براساس نگاه قرآني، حقيقت مرگ جدايي کامل روح (نفس) از بدن است که در پي آن، روح به جهان ديگري منتقل ميشود و بدن نيز به ساير اجسام بيجان ميپيوندد و مشمول قوانين حاکم بر آنها ميگردد.
مرگ تحوّلي اساسي و عميق است؛ پس آدمي هنگام مردن از خود بيخود ميشود و حالتي شبيه مستي به خود ميگيرد. که از آن به «سکره» تعبير شده است:
وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ؛ و سکرات مرگ، حقيقت را [به پيش] آورد اين همان است که از آن ميگريختي (47).
حالت «سکره» در اثر شدّت و سختي بسيار زياد مرگ پيدا ميشود چنانکه امام علي (عليه السلام) روايت شده است:
إِنَّ لِلمَوتِ سَكَراتٌ وَ غَمَراتٌ هىَ أفظَعُ أن تَستَغرِقَ بِصِفَةٍ أَو تَعتَدِلَ على عُقُولِ أَهلِ الدُّنيا؛ همانا مرگ شدايد و سختيهايي دارد که شديدتر از آن است که در وصف بگنجد يا با معيار عقل اهل دنيا سنجيده شود (48).
امام رضا (عليه السلام) از پدر بزرگوارش نقل فرمودند که به امام صادق (عليه السلام) گفته شد: مرگ را براي ما توصيف کن؟ حضرت فرمود:
مرگ براي مؤمن خوشبوترين گلها است که آن را ميبويد و از بوي خوش آن از حال ميرود و خستگي و درد از او جدا ميشود و براي کافر مانند نيش افعي و عقرب بلکه سختتر است.
سؤال شد: بعضي ميگويند: مرگ از تکه تکه شدن با سنگ و چرخاندن سنگ آسياب بر حدقه چشم سختتر است؟ حضرت فرمودند:
براي بعضي از کافران و فاجران همينگونه است (49).
مرگ در نظر بسياري از انسانها، چهرهاي زشت و هولناک دارد؛ از اين رو، کمتر کسي را ميتوان يافت که بيم مردن را نداشته باشد. گستردگي و جدّيت ترس از مرگ، بسياري از انديشمندان را بر آن داشته تا براي غلبه بر آن راهکارهايي را بيان کنند. برخي رسيدن به رفاه دنيوي را، راه رهايي از ترس و مرگ بيان کردهاند، گروهي درباره دليل ترس انسان گفتهاند؛ اين ترس ريشه در نگاه آنها به مرگ دارد؛ چرا که مرگ را امري دردناک و رنج آور به شمار ميآورند؛ از اين رو در گفتههاي خود به اين نکته توجّه کردهاند که مرگ هيچگونه رنج و دردي را به همراه ندارد. آدمي در هنگام مرگ در حالتي از بيحسّي فرو ميرود و هيچ دردي را احساس نميکند. گروهي نيز تغافل از مرگ را به عنوان راهکاري براي برون رفت اين ترسي بيان کرده و به مردم سفارش ميکنند که به ياد مرگ نيفتند (50).
تجربه بشري نشان ميدهد که هيچيک از اين راه حلها نميتواند چارهاي اساسي براي ترس از مرگ باشد. در کلمات امام رضا (عليه السلام) راه حلهايي اساسي براي غلبه بر ترس از مرگ ارائه شده که برخي از آنها بيان ميشود:
يک) نگاه واقعبينانه به دنيا
يکي از مهمترين عوامل ترس از مرگ، دلبستگي شديد انسانها به دنيا است. آدمي با وابستگي به دنيا از آخرت خويش غافل ميشود و زندگي دنيا را هدف نهايي خود قرار ميدهد. چنين انساني به دنبال عمر جاويدان است و همواره از رسيدن مرگ خويش در نگراني و اضطراب به سر ميبرد؛ چرا که مرگ را پايان تمام لذّتها و کاميابيهاي خويش ميبيند.
اسلام براي مقابله با اين عامل، جايگاه اصلي و واقعي دنيا را گوشزد ميکند و به انسانها هشدار ميدهد که دنياي فاني و زودگذر، شايسته وابستگي و دلبستگي نيست. قرآن، بهرهمندي از دنيا را، با تمام نعمتهايش، نصيبي ناچيز و اندک دانسته، آخرت را جهان برتر معرفي ميکند:
قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيرٌ لِمَنِ اتَّقَى؛ بگو متاع اين جهاني اندک است و آخرت از آن پرهيزکاران ست (51).
در آيهاي ديگر خداوند بلند مرتبه از تشبيه زيبايي استفاده کرده است؛ زندگي دنيا چيزي جز بازي و سرگرمي نيست. بنابراين افرادي که تنها به دنيا دلبستهاند و جز آن نميجويند و نميطلبند، در واقع کودکان هوسبازي هستند که يک عمر به بازي و سرگرمي پرداخته و از همه چيز بيخبرند:
وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيرٌ لِلَّذِينَ يتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ و زندگي دنيا جز بازي و سرگرمي نيست، و قطعاً سراي بازپسين براي کساني که پرهيزکاري ميکنند بهتر است. آيا نميانديشيد (52)؟
«لعب» در اصل از ماده «لعاب» به معناي آب دهان است که از لبها سرازير ميشود. و اينکه بازي را «لعب» ميگويند، بخاطر آن است که همانند ريزش آب دهان، بدون هدف انجام ميگيرد (53). خداوند در مقام مقايسه دنيا و آخرت ميفرمايد: «سراي آخرت براي افراد با تقوا بهتر است»؛ زيرا آخرت، حياتي است جاويدان و فناناپذير در جهاني وسيعتر و سطح بسيار بالاتر، در عالمي که سروکار آن با حقيقت است نه مجاز، با واقعيّت است نه خيال و در جهاني که نعمتهايش با درد و رنج آميخته نيست و سراسر نعمت خالص است.
حضرت رضا (عليه السلام) نگاه انسانهاي با ايمان به دنيا را اين گونه اصلاح ميکنند:
فريفته دنيا مشويد که بيترديد خيري نخواهيد ديد، چنانکه قبل از شما بسياري به آن دل بستند و اعتماد کردند ولي سودي نبردند (54).
امام رضا (عليه السلام) در توصيف دنيا فرمود:
دنيا زندان مؤمن است. قبر، خانه او و بهشت، قرارگاه جاويدانش. ولي براي کافر دنيا بهشت است، قبر زندان و دوزخ جايگاه ابديش (55).
حضرت رضا (عليه السلام) از مولا علي (عليه السلام) نقل ميکنند:
اگر بنده، اجل و سرعت آن را به سوي خود ببيند، آرزو را دشمن دارد و طلب دنيا را ترک کند (56).
از حضرت رضا (عليه السلام) سؤال شد: اي پسر رسول خدا، شما چگونه روز را سپري نموده و شب را پشت سر نهاده و صبح را آغاز ميکنيد؟ حضرت ديدگاه خود را درباره زندگي دنيا اينگونه بيان فرمود:
- در حالي که مدّت عمرم آهسته آهسته کم ميشود و مرگ نزديک ميگردد.
- اعمالم ثبت ميشود.
- مرگ در پي ماست و دست از گريبان ما بر نميدارد.
- آتش دوزخ را به دنبال خود احساس ميکنم و پيش روي خود ميبينم.
- نميدانم عاقبت چه خواهد شد و با ما چگونه رفتار خواهد شد (57).
روايت شده مأمون به امام رضا (عليه السلام) نامه نوشت و درخواست کرد تا او را موعظه کنند. حضرت رضا (عليه السلام) اين گونه پاسخ دادند:
تو در خانهاي زندگي ميکني که براي آن وقت معيني است و هر کس در آن ايام و مدّت کاري انجام دهد مورد پذيرش قرار ميگيرد... همه آرزو ميکنيم که مدّت عمرمان مديد شود و حال آن که مرگها آفتهاي آرزو است (58).
بنابراين کسي که بر اثر تعاليم ديني، نگاه خود را به دنيا اصلاح کند و آخرت را سراي برتر و لذّتهاي اخروي را ارزشمندتر از نعمتهاي دنيايي بداند، از اينکه با مرگ از نعمتهاي دنيا محروم ميشود، هراسي نخواهد داشت.
دو) عدم شناخت حقيقت مرگ
يکي از عوامل مهم ترس از مرگ آن است که آدمي از حقيقت مرگ، که انتقال از سراي فاني به سراي باقي است غافل ميشود و چنين ميپندارد که با مرگ هستي او پايان مييابد. نتيجه اين تصوّر هراس از مرگ خواهد بود؛ چرا که تصوّر اين مطلب که روزي کامل نابود خواهد شد، دردناک و وحشتزا است. از نگاه اسلام مرگ تولّدي تازه است. که با گذر از آن، انسان دنياي تنگ و محدود را ترک کرده و به جهاني فراختر و بزرگتر گام مينهد. در حقيقت اسلام با بيان حقيقت مرگ به مبارزه با اين برداشت نادرست از مرگ برميخيزد. امام صادق (عليه السلام) به يکي از ياران خود که از ترس مرگ بيتابي ميکرد، فرمود:
يَا عَبدَ اللهِ تَخَافُ مِنَ المَوتِ لِأَنَّکَ لَا تَعرِفُهُ؛ اي بنده خدا! تو از مرگ ميترسي به دليل آن که حقيقت آن را نميشناسي (59).
سپس امام (عليه السلام) مرگ را به گرمابهي پاکيزهاي تشبيه کرد که انسان آلودهاي در آن وارد ميشود و از هرگونه غم و اندوه شستشو شده و به سرور و شادماني ميرسد (60).
امام رضا (عليه السلام) به نقل از حضرت صادق (عليه السلام) مرگ مؤمن را اين گونه توصيف ميفرمايند:
مرگ براي مؤمن خوشبوترين گلهاست که آن را ميبويد و از بوي خوش آن از حال ميرود و خستگي و درد از او جدا ميشود (61).
سه) ترس از حسابرسي اعمال
بيم از حسابرسي اعمال، يکي از دلايل ترس از مرگ است. انسانهايي که معاد را باور دارند و از سوي ديگر کارنامه اعمالشان سياه است، به شدّت از مرگ ميترسند؛ چرا که با مرگ مهلت آنان به پايان ميرسد و زمان کيفر اعمالشان فرا ميرسد.
قرآن کريم، ضمن نکوهش گروهي از يهوديان بيان ميکند که آنان هرگز به استقبال مرگ نميروند؛ زيرا به خوبي ميدانند که اعمال زشتشان عاقبت دردناکي را برايشان رقم زده است:
قُلْ يا أَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ وَلَا يتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ بگو: اي کساني که يهودي شدهايد، اگر پنداريد که شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست ميگوييد درخواست مرگ کنيد. و [لي] هرگز آن را به سبب آنچه از پيش به دست خويش کردهاند، آرزو نخواهند کرد، و خدا به [حال] ستمگران داناست (62).
از امام مجتبي (عليه السلام) سؤال شد: به چه دليل مرگ براي ما ناخوشايند است؟ حضرت پاسخ داد:
زيرا شما، آخرت خويش را ويران ساختيد و دنياي خود را آباد کردهايد و دوست نميداريد که از آبادي به سوي ويراني رويد (63).
امام رضا (عليه السلام) در جمع ياران خود فرمود: روزي شخصي نزد امام (عليه السلام) آمد و گفت: راه آماده شدن براي مرگ چيست؟ و ما چگونه خود را براي مرگ آماده کنيم؟ حضرت فرمود:
با انجام دادن واجبات و دوري کردن از محرمات الهي و آراسته شدن به زيور حسنات، خود را براي مرگ آماده کنيد. پس اگر کسي چنين بود، هراسي نداشته باشيد از اين که مرگ به سراغ او بيايد و يا او به استقبال مرگ برود (64).
بنابراين اسلام، براي رها ساختن انسانها از ترس مرگ، راهي اساسي در پيش گرفته است. انسان با اصلاح بينش نسبت به دنيا و آخرت و همچنين انجام اعمال صالح و دوري از گناه و نافرماني خداوند ميتواند خود براي سفر آخرت آماده کند علاوه بر آنکه در تعاليم اسلامي همواره بر باز بودن درب توبه و بخشندگي و توبهپذيري خداوند تأکيد شده و در طرف مقابل نااميدي از رحمت الهي، گناهي بس بزرگ معرفي شده است:
قُلْ يا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ بگو: اي بندگان من -که بر خويشتن زيادهروي روا داشتهايد- از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را ميآمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است (65).
از اينرو، گنهکاران ميتوانند با بهرهگيري از تعاليم اسلام در باب توبه، شفاعت و بخشندگي خداوند، گذشته تاريک خود را جبران کنند و با انجام اعمال نيک و اصلاح امور، به آيندهاي روشن و فرجامي نيکو اميدوار باشند.
اسلام با توجّه به تصويري که از حقيقت مرگ ارائه ميدهد، ياد مرگ را کاري بسيار پسنديده و مطلوب دانسته و آثار اخلاقي و تربيتي فراواني براي آن بيان ميکند. امام رضا (عليه السلام) ضمن توجّه به ياد مرگ آن را برترين عبادت معرفي ميکنند:
انَّ ذِكرَ المَوتِ أَفضَلُ العِبَادَةِ، به درستي که ياد مرگ برترين عبادت است (66).
از نگاه امام رضا (عليه السلام) يکي از آثار تربيتي ياد مرگ، از بين رفتن شهوات است:
أَکثِرُوا مِن ذِکرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ؛ زياد به ياد مرگ باشيد که شکننده لذّات و شهوتها است (67).
با توجّه به تعاليم اسلامي به دست ميآيد؛ يادآوري مرگ به هيچ وجه مستلزم ترک تلاش و برنامهريزي براي زندگي دنيا نيست چنانکه امام رضا (عليه السلام) ميفرمايند:
نسبت به امور زندگي و دنيا چنان باش که گويا هميشه زنده خواهي بود و براي آخرت چنان باش که گويا فردا خواهي مرد (68).
4) برزخ
با مرگ پيوند ميان روح و بدن مادّي انسان گسته ميشود و روح پس از مرگ به عالم برزخ منتقل ميشود تا سرانجام، رستاخيز فرارسد و همه انسانها در پيشگاه خداوند حضور يابند.
آيات قرآن و روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام) بر وجود عالم برزخ به مثابهي منزلي ميان دنيا و آخرت دلالت دارند. واژه برزخ سه بار در قرآن تکرار شده (69) ولي تنها در يک مورد به معناي مورد نظر به کار رفته است:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ؛ تا آنگاه که مرگ يکي از ايشان فرا رسد، ميگويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد، شايد من در آنچه وانهادهام کار نيکي انجام دهم. نه چنين است، اين سخني است که او گوينده آن است و پيشاپيش آنان برزخي است تا روزي که برانگيخته خواهند شد (70).
در اين آيه، خداوند درخواست برخي از مردمان هنگام رويارويي با مرگ، مبني بر بازگشت به دنيا، نابجا دانسته و اعلام ميکند: پيش روي اين گروه واسطه و حايلي تا روز رستاخيز است. تعبير «إِلىَ يَومِ يُبعَثُون» حکايت از آن دارد که مقصود از برزخ، همان مرحله مياني دنيا و آخرت است که هر انساني، پيش از وقوع رستاخيز، آن را سپري خواهد کرد (71).
در روايات نيز واژه برزخ، به معناي مرحلهاي ميان دنيا و آخرت به کار رفته است. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد:
وَ اللهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيكُم فِي البَرزَخِ؛ سوگند به خدا بر شما [براي آنچه که] در برزخ [پيش رو داريد] ميترسم (72).
سپس حضرت در پاسخ راوي برزخ را اين گونه معرفي فرمود:
برزخ همان قبر است از هنگام مرگ تا روز قيامت (73).
از اين روايت به دست ميآيد که منظور از «عالم قبر» که در متون ديني وارد شده همان عالم برزخ بوده و واژه قبر تعبير ديگري از عالم برزخ است.
يکي از دلايل وجود برزخ رواياتي است که از وجود سؤال در عالم قبر و وجود عذاب در آن حکايت دارد. روايت شده که حضرت رضا (عليه السلام) روزي در مجلسي فرمود: فلان کسي از دنيا رفت. پس از مدّتي فرمود:
او را در قبر نهادند، از پروردگارش سؤال کردند، جواب داد، از پيامبرش پرسيدند، اقرار کرد، از امامش پرسيدند، يک يک را برشمرد وقتي به من رسيد توقف نمود، آن مرد واقفي مذهب بود (74).
حاصل آن که معاد و قيامت يکي از اصول اعتقادي است که در کلام امام رضا (عليه السلام) به آن اشاره شده است و پيرامون منازل مختلف آن و حوادثي که در آن رخ ميدهد مطالب ارزندهاي بيان شده است.
نتيجهگيري
معاد از اصول دين اسلام و امري ضروري، قطعي و يقيني است از اينرو قرآن با عنوان «لا رَيبَ فِيهِ» ياد ميکند. از ديدگاه اسلام، هستي انسان با مرگ پايان نميپذيرد. بلکه در جهان ديگري ادامه مييابد. در آن سرا، اعمال انسانها مورد حسابرسي قرار ميگيرد. نيکان وارد بهشت شده از سعادت ابدي و نعمتهاي اخروي بهرهمند ميشوند و بدکاران در دوزخ الهي گرفتار و معذّب ميشوند. اين اصل مهم از دو راه قابل اثبات است؛ عقل و نقل.
در منظومه فکري انسان معاد باور، دنيا کشتگاه آخرت است که کيفر و پاداش نهايي تمام اعمال را در سراي جاويدان آخرت درو خواهد کرد. در نگاه چنين انساني، دنيا وسيله است، نه هدف. حيات زندگي دنيا، ارزش ذاتي ندارد، بلکه پلي است براي گذر از دنيا و رسيدن به جهان آخرت.
اعتقاد به معاد مهمترين عنصري است که تأثير بسزايي در انقياد شريعت و جلوگيري از ترويج فساد، گناه و نيز ترغيب انسانها به خير و صلاح دارد. اين اصل، اختصاص به دين و شريعت خاصي نداشته، بلکه اعتقاد به آن از ضروريات تمام اديان الهي است.
مرگ، نخستين منزل از منازل آخرت و آخرين منزل از منزلهاي دنيا است. آدمي براساس تجربه خود، اين نکته را دريافته است که زندگي او در اين جهان خاکي جاودانه نيست و روزي مرگ او را در آغوش خواهد کشيد. با مرگ پيوند ميان روح و بدن مادّي انسان گسسته ميشود و روح پس از مرگ به عالم برزخ منتقل ميشود تا سرانجام، رستاخيز فرا رسد و همه انسانها در پيشگاه خداوند حضور يابند. آيات قرآن و روايات پيشوايان معصوم (عليهم السلام) بر وجود عالم برزخ به مثابهي منزلي ميان دنيا و آخرت دلالت دارند.
پينوشتها:
1- نساء/87.
2- اعراف/24 و 25.
3- ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه اصغر حکمت، ص 23-25.
4- ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 317.
5- قصص/85.
6- مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 16، ص 186.
7- لاهيجي، گوهر مراد، ص 595.
8- حلّي، نهج الحقّ، ص 376.
9- عهد عتيق، جامعه سليمان، باب 12.
10- همان، باب دوم، کتاب اول شموييل.
11- انجيل يوحنا، آيه 5.
12- مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 3، ص 37-49.
13- بقره/111؛ انبيا/24؛ نمل/64؛ مؤمنون/117؛ نساء/157؛ انعام/100 و 119 و 148؛ کهف/5؛ حج/3 و 8 و 71؛ عنکبوت/8؛ روم/29؛ لقمان /20؛ غافر/42؛ زخرف/20؛ نجم/28.
14- اعراف/57؛ حج/5-6؛ روم /19 و 50 ؛ فاطر/9؛ فصلت/19؛ زخرف /11؛ ق/11.
15- کهف/21.
16- بقره/260.
17- بقره/55-56 و 67-73 و 259.
18- حلّي، باب حادي عشر، ص 209؛ استرآبادي، البراهين القاطعه، ج 4، ص 222؛ خرازي، بداية المعارف، ج 2، ص 241.
19- حج/7.
20- قيامت/3-4.
21- يس/78.
22- عاديات/9.
23- حلي، کشف المراد، ص 431.
24- همان، ص 431.
25- مؤمنون/100.
26- زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا (زلزال/1)؛ تَكُونُ السَّمَاءُ كَالْمُهْلِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ (معارج/8 و 9)؛ تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيهِ فِي يوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سنَةٍ (معارج/4).
27- بقره/62 و 177 و 228 و 232؛ آل عمران/114؛ نساء/39 و 59 و 162؛ مائده/69.
28- بقره/3.
29- مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 1، ص 71.
30- همان.
31- بقره/4.
32- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 257.
33- کليني، الکافي، ج 1، ص 78؛ صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 131.
34- صدوق، الامالي، ص 461؛ همو، التوحيد، ص 118.
35- نساء/78.
36- انبياء/34.
37- الرحمن/26 و 27.
38- آل عمران/185.
39- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 32.
40- مؤمنون/12؛ حجر/26؛ فاطر/11؛ انسان/2.
41- سجده/9.
42- مؤمنون/12-14.
43- همان/14.
44- مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 457.
45- مجلسي، بحارالانوار، ج 58، ص 250.
46- همان.
47- ق/19.
48- نهج البلاغه، ص 808.
49- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 275؛ همو، علل الشرائع، ج 1، ص 298.
50- رک: ديواني، حيات جاودانه، ص 135-138.
51- نساء/77.
52- انعام/32.
53- مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 5، ص 208.
54- مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 347.
55- همان.
56- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 39.
57- مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 339.
58- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 176.
59- همو، معاني الاخبار، ص 290.
60- همان.
61- صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 275.
62- جمعه /6 و 7.
63- صدوق، معاني الاخبار، ص 390؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 44، ص 110.
64- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 297.
65- زمر/53.
66- مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 347.
67- صدوق، عيون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 70.
68- همو، الفقيه، ج 3، ص 156.
69- مؤمنون/100؛ فرقان/53؛ الرحمن/20.
70- مؤمنون/99 و 100.
71- طباطبايي، الميزان، ج 15، ص 68.
72- کليني، الکافي، ج 3، ص 242.
73- همان.
74- مجلسي، بحارالانوار، ج 49، ص 71.
منبع مقاله :
فعالي، محمدتقي، (1394)، سبک زندگي رضوي (7) بينشها و ارزشها، مشهد: انتشارات بنياد بينالمللي فرهنگي هنري امام رضا (ع)، چاپ اوّل
دیدگاه شما