به گزارش سایت خبری تحلیلی کورنگ به نقل از خبرگزاري فارس، برنامه «زنده باد زندگی» شب گذشته به کتاب «دختر شینا» اختصاص داشت. در کنار میهمانان برنامه و بحث و بررسی در مورد کتاب «دختر شینا»، گزارش تصویری از زندگی حلیمه سعیدی، بازیگر سینمایی مشهور شده در سالهای اخیر، در یکی از روستاهای تاکستان در استان قزوین پخش شد.
در بخشی از این گزارش تصویری حلیمه سعیدی به فرزند شهید خود و خاطره شهادت وی اشاره کرد. حلیمه سعیدی در مورد شهادت فرزندش 17 سالهاش رضا لشگری گفت: قبل از اعزام به جبهه در همین شهر خودمان به اتوکشی و خیاطی مشغول بود. زمانی که به جبهه اعزام شد در گروه تخریبچی قرار داشت و مین خنثی میکرد.
وی در خصوص چگونگی شهادت پسرش گفت: آخرین باری که به خانه آمده بود به صورت یک وری نشسته بود و به پشتی لم داده بود و به نوار شهید صدوقی گوش میداد. من و پدرش قرار بود هفته آینده به مکه برویم. من به سمت رضا رفتم تا کاغذ سفرمان را به او نشان دهم. به رضا گفتم که من و پدرت قصد داریم به مکه برویم و تا وقتی که از مکه برگردیم تو در خانه بمان. بعد از بازگشت ما از مکه، من از رفتن تو به جبهه جلوگیری نمیکنم و تو میتوانی بار دیگر به جبهه بروی.
وی در ادامه افزود: رضا در پاسخ به من گفت بذار من بروم شهید شوم و بعد شما به مکه بروید. در حال همین صحبتها بودیم که جلال برادر دیگرش وارد شد و گفت امام در جبهه تنهاست و رضا تو اینجا نشستهای. کردستان شلوغه و تو باید هر چه زودتر به جبهه بروی. رضا هم خیلی زود آماده شد و به سمت جببه راه افتاد. رضا رفت و یک هفته دیگر خبر شهادت وی را برای من آوردند.
حلیمه سعیدی در مورد چگونگی اطلاع خانواده از خبر شهادت وی گفت: در طول یک هفتهای که رضا رفته بود من بشدت نگران بودم و در تمام این مدت منتظر بودم تا کسی خبری برای من بیاورد تا اینکه یکی در خانه ما را زد و گفت رضا ترکش خورده. من گفتم رضا ترکش نخورده بلکه شهید شده. آن فرد با شنیدن حرف من به گریه افتاد و خبر شهادت رضا را تصدیق کرد و شروع کرد به گریه کردن. من به او گفتم که گریه نکند زیرا حضرت زینب(س) گفت «شبها گریه کنم و روزها بخندم مبادا دشمنان بر ما بخندند».
وی در ادامه افزود: زمانی که جنازه پسرم را آوردند، من اصلا گریه نکردم. من برای پسر شهیدم گریه نکردم تا پدر آمریکا را در آورم. این عمل من موجب شد تا 3 روز در مسجد محل ما گفته شود که شهیدی آمده و مادرش برای او گریه نکرده است. در آن دوران وقتی شهید میآمد خانواده شهید بشدت گریه و زاری میکردند اما من اصلا گریه نکردم و چند روز دیگر که شهدای دیگری را آوردند من برای آنها گریه کردم. مردم از من می پرسیدند چرا برای پسر خودت گریه نکردی و برای بچههای مردم گریه میکنی. گفتم برای پسرم گریه نکردم زیرا او را خدا داده بود و خدا از ما گرفت و من برای اینکه دشمن از گریه من شاد شود، گریه نکردم. برای این شهدا گریه میکنم زیرا از اینکه میبینم این افراد جوان چگونه با بمبهای صدام شهید شدند، گریه میکنم.
برنامه «زنده باد زندگی» در ساعت 30 دقیقه بامداد روز سه شنبه از شبکه دوم سیما پخش شد و تا ساعت 2 بامداد ادامه داشت.
دیدگاه شما