حجر بن عدي از قبيله كنده(2) و اهل كوفه است و پدرش به عدي الادبر معروف است. پسران حجر به نام هاي عبد الله و عبد الرحمن در جريان قيام مختار به دست مصعب بن زبير به قتل رسيدند.
حجر در همان نوجواني به اتّفاق برادرش هاني به عنوان نمايند ه قبيله خود، جهت قبول اسلام به محضر پيامبر گرامي اسلام مشرف شد و دين اسلام را پذيرفت.
ابن حجر مي نويسد: هنگامي كه او را دستگير و زنداني كردند، احتياج به آب پيدا كرد تا غسل كند؛ خطاب به مأموري كه براي او گماشته بودند گفت: امروز سهميه آب مرا بده تا غسل كنم كه در اين صورت فردا از تو غذا و طعام نمي خواهم. آن گماشته جواب داد كه معاويه مرا مي كشد. وقتي حجر از دادن آب مأيوس شد دست به طرف آسمان بلند كرد و از خداوند آب خواست. ناگهان ابري پديد آمد و باران باريد و حجر مقداري آب برداشت و غسل كرد.
او هميشه با وضو بود و هر گاه كه وضو مي ساخت بلافاصله دو ركعت نماز مي گزارد. وهمواره رختخواب مادر را آماده و با دست همه جاي آن را لمس مي كرد و خودش روي آن مي خوابيد تا مطمئن گردد كه چيزي تن مادرش را آزار نمي دهد، آنگاه مادرش به استراحت مي پرداخت.
پس از رحلت پيامبر(ص) شخصيّت حجر بن عدي بيشتر درخشيد و افتخارهاي جاويداني را به يادگار گذاشت و در صحنه هاي مختلف سياسي و اجتماعي سهم بسزايي داشت.
هنگامي كه زياد از طرف معاويه والي عراق شد حجر و ديگر شيعيان امير مؤمنان (ع)زياد را نپذيرفتند و او را از ولايت خلع كردند. زياد ماجرا را به معاويه گزارش كرد و معاويه دستور جلب و دستگيري آنان را صادر نمود و زياد آنان را كه دوازده نفر بودند دستگير كرد و نزد معاويه فرستاد. معاويه شش نفر آنان از جمله حجر بن عدي را كشت.
او در جنگ هاي مختلف، مانند فتح شام و قادسيه شركت داشت و در جنگ جمل در كنار على (ع)و در صفين يكي از فرماندهان آن حضرت بود. او بعد از اميرمؤمنان (ع)نيز به دفاع از اهل بيت (ع)و حقوق آنان پرداخت.
حجر و اهل بيت (ع)
همان طوري كه اشاره شد حجر از پيروان راستين پيامبر خدا(ص) و اميرمؤمنان (ع)است و به يقين مي توان گفت تنها جرمي كه او را گرفتار زندان و شكنجه كرد و در نهايت به شهادت رسانيد، محبت او به امام على (ع)بود(3).
روزي امام على (ع)خطاب به حجر بن عدي فرمود: چه مي كني هنگامي كه زجر و شكنجه مي شوي و از تو مي خواهند كه مرا لعن و نفرين كنى گفت: آيا وظيفه من در آن حال چيست فرمود: لعن بكن، ولي هرگز از من تبرّي و بيزاري مجوى، چرا كه من بر دين خدا هستم.
گويا او منتظر چنين روزي بود و مي دانست كه پيش بيني على (ع)حتماً واقع خواهد شد و لذا با عزمي راسخ و اراده اي قوي در دوستي على (ع)و پيروي او پايدار ماند. ابو اسحاق روايت مي كند: روزي حجر بن عدي را ملاقات كردم در حالي كه مي گفت: خدا و خلق خدا شاهد باشند من به همان بيعتي كه با على (ع)بسته بودم پابرجا هستم و هرگز از آن برنمي گردم(4).
هنگامي كه زياد والي كوفه شد به حجر گفت: در باره على (ع)چه مي گويى پاسخ داد سوگند به خدا! اگر بدنم را با تيغ ها پاره پاره كنى، از على (ع)جز به نيكي سخن نخواهم گفت(5).
روزي اميرالمؤمنين (ع)خطاب به اهل كوفه فرمود: به زودي هفت نفر از بهترين شما در عذرا كشته مي شوند كه مَثَل آن ها مَثَل اصحاب اخدود است(6).
حجر و دانشمندان مسلمان
ابو الفلاح مي گويد: حجر كسي است كه افتخار همدمي و مصاحبت پيامبر(ص) و نيز نمايندگي قبيله خويش در قبول اسلام و تشرف به خدمت آن حضرت را دارد. او مرد جهاد و عبادت است. ذهبي مي نويسد: حجر اميري مطاع و شريف از شيعيان على (ع)است كه بسيار امر به معروف و نهي از منكر مي كرد و به عنوان يكي از فرماندهان سپاه على (ع)در صفين حضور داشت. او مردي عابد و شايسته بود. حاكم از ابراهيم بن يعقوب نقل مي كند كه حجر در موالات و دوستي على (ع)كشته شد. و خود او تصريح مي كند كه حجر از راهبان اصحاب پيامبر(ص) بود(7).
حسن بصري كشته شدن حجر بن عدي و ياران او را بسيار بزرگ مي شمرد. و نيز از او نقل شده است كه مي گفت: چهار خصلت در معاويه وجود داشت كه هر كدام آن ها براي تباهي وي كافي بود:.
1- تسلط بر امت اسلامي و برتري جويي و گرفتن قدرت و حكومت به زور شمشير، در حالي كه در ميان امت اسلامي بقاياي صحابه و صاحبان فضيلت بودند كه شايستگي براي خلافت و زمامداري داشتند.
2- جانشين قرار دادن پسرش كه بد مست و شراب خوار بود و لباس ابريشمي مي پوشيد و طنبور مي زد.
3- زياد را به خود نسبت مي داد و برادر خويش مي خواند در حالي كه پيامبر(ص) فرموده بود: فرزند، ملحق به همسر شرعي است و زناكار بايد سنگسار شود(8).
4- كشتن حجر و ياران او.
پس واي بر معاويه در باره حجر، واي بر او (9).
ابن عبدالبر مي نويسد: معاويه پس از زيارت خانه خدا به مدينه رفت و به خانه عايشه درآمد. عايشه قبل از هر چيز به او گفت: آيا از خدا نهراسيدي و حجر و ياران او را به قتل رساندى! مسروق بن اجدع از عايشه نقل مي كند كه گفت: به خدا قسم، اگر معاويه مي ديد اهل كوفه در برابرش مي ايستند جرأت نمي كرد حجر و يارانش را در كوفه دستگير و سپس در شام به قتل برساند، ليكن پسر زن جگرخوار دانست كه مردم دگرگون شده اند، به خدا قسم حجر و ياران او مظهر عزت و مقاومت و فقاهت براي مردم عرب بودند(10)!.
طبقه و منزلت روايي حجر
او از نظر طبقه، صحابي است و از كوفيان به شمار مي رود. همه اصحاب تراجم و رجال او را توثيق كرده اند. او بدون ترديد، پس از پيامبر(ص) از اعيان اصحاب علي بن ابي طالب (ع)و حسن بن على (ع)بوده و در عنفوان سن از فضلاي اصحاب پيامبر محسوب مي شده است.
ابن سعد مي نويسد: حجر از غير على (ع)روايت نكرده است. شيخ طوسي او را از اصحاب و راويان امام على (ع)و حسن بن على (ع)ذكر مي كند. مزّي و ابن حجر مي نويسند: از او ابو ليلي كندى، عبدالرحمن بن عابس، ابو البختري طايي و ديگران روايت كرده اند.
داستان مرگ حجر همچون زندگي اش بسيار پندآموز است. هنگامي كه خواستند او را بكشند مهلت خواست تا دو ركعت نماز بخواند، نمازش لختي به طول انجاميد. پرسيدند: چرا طول دادي آيا از مرگ مي ترسى گفت: هيچ گاه وضو نگرفته ام مگر آن كه به دنبالش نماز خوانده ام و هيچ نمازي را به كوتاهي اين نماز ادا نكرده ام.
وصيت كرد پس از شهادتش با غل و زنجير و با تني خون آلود دفنش كنند تا با اين حال در روز رستاخيز به مخاصمه با معاويه برخيزد(11).
او را با پنج تن از يارانش به دست جلاد سپردند. جلاد گفت: معاويه دستور داده است تو و ياران ات را بكشم، مگر آن كه از عقيده و انديشه خود برگرديد. آنان گفتند: شكيبايي بر ضربت شمشير از آن چه پيشنهاد مي كني به مراتب آسان تر و بازگشت از جهنم به سوي خدا، پيامبر و وصي او بسيار خوش تر و زيباتر است(12). سرانجام حجر و يارانش محبت و ياري على (ع)را به بهاي جان شان خريدند و به امر معاويه، به دست يكي از مردانِ حِمْير در منطقه مرج عذراء به سال 51 يا53 ه.ق. به شهادت رسيدند(13).
1. حجر الخير در مقابل حجر الشر است كه پسر عموي او بود. وي به نمايندگي قبيله خود به حضور پيامبر(ص) رسيد و مسلمان شد و بعد از پيامبر(ص) از شيعيان على (ع)گشت و در جنگ صفين حاضر بود. سپس به معاويه پيوست و از امراي معاويه شد و ولايت ارمينيه را به عهده گرفت (سير اعلام النبلاء 467/3).
2. قبيله مشهوري است در يمن كه در سرزمين هاي مختلف پراكنده شده است. نام كنده كه قبيله به او منسوب است، ثورة بن مرتع است (الانساب 104/5).
3. ر. ك: المستدرك 470/3؛ الكامل 477/3 و مروج الذهب 12/3.
4. المستدرك ج369/3.
5. الكامل في التاريخ 477/3.
6. اخدود در لغت به معني شكاف و گودالي بزرگ است و آن گونه كه طبرسي در مجمع البيان ذيل تفسير سوره بروج مي نويسد، روايات گوناگوني درباره قصه اصحاب اخدود در جوامع روايي عامه و خاصه آمده است، ليكن آن چه به اجمال از سوره بروج استفاده مي شود اين است كه اصحاب اخدود، مؤمناني بودند كه به جرم ايمان شان در گودالي (اخدود) از آتش سوزانده شدند (مجمع البيان 310/10).
7. المستدرك ج/3 ص467 و 470.
8. الولد للفراش و للعاهر الحجر. توضيح اين كه مادر زياد (سميه)، زني معروفه بود و چند نفر به خانه او رفت و آمد داشتند كه ابو سفيان پدر معاويه نيز از جمله آنان بود. وقتي او به زياد حامله شد هر كدام او را فرزند خود مي خواندند (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 294/2).
9. الكامل 487/3.
10. الاستيعاب 331/1 و 332.
11. الاستيعاب 331/1 و تهذيب تاريخ دمشق 89/4.
12. مروج الذهب 12/3.
13. تاريخ طبري 5/277؛ كتاب الثقات 4/176؛و النجوم الزاهره 1/141.
منابع ديگر.
الطبقات الكبري 6/ 217؛ المحبّر 292؛ رجال برقي 6؛ كتاب التاريخ الكبير 3/ 72؛ الاغاني 17/ 153؛ المعجم الكبير 4/ 39؛ رجال طوسي 67.38؛ اختيار معرفة الرجال / ش140.124.99 و 161؛ اسد الغابه 1/ 381؛ خلاصة الاقوال 1/ 59و 194؛ تهذيب الكمال 5/ 477؛ تهذيب التهذيب 2/ 214؛ الاصابة 1/ 313؛ العبر في خبر من غبر 1/ 40؛ الوافي بالوفيات 11/ 321؛ شذرات الذهب 1/ ج1/ 57؛ اعيان الشيعه 4/ 569؛ موسوعة رجال الكتب التسعة 1/ 302؛ الاعلام 2/ 169.
منبع: راویان مشترک(پژوهشی در بازشناسی راویان مشترک شیعه و اهل سنت) اثر مشترک حسین عزیزی، پرویز رستگار و یوسف روحانی(امام جمعه کبودراهنگ)
دیدگاه شما