به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ به نقل از فارس ، آیتالله سید محمد حسینی همدانی (نجفی) در سال 1282 هجری شمسی در نجف اشرف متولد و در سال 1291 هجری شمسی به همراه پدر بزرگوار خود مرحوم آیتالله آقا سید علی عرب به ایران تشریف آوردند و مدت 13 سال در ایران اقامت داشتند.
در این مدت به تحصیل علوم نزد پدر گرامی خود مشغول شدند و در سال 1301 هجری شمسی برای ادامه تحصیل به نجف اشرف بازگشتند تا بقیه دروس سطح را خدمت مرحوم آیتالله میلانی و مرحوم آقا عماد رشتی به اتمام رساندند.
بعدها در آخرین دوره درس اصول مرحوم میرزا حسین نائینی(ره) حاضر شدند و مدت هشت سال خدمت مرحوم نائینی در این درس حضور داشتند، در این میان از درس فقه و اصول مرحوم آیتالله شیخ محمد حسین کمپانی نیز به طور مرتب بهرهمند میشدند که از جمله توفیقات الهی که نصیب ایشان شد درک محضر آیت الله میرزا آقای قاضی (ره) بود.
در بهمن ماه امسال قرار است مراسم بزرگداشتی برای این عالم ربانی در همدان برپا شود که خبرگزاری فارس بر آن شد تا بخشهایی از خاطرات این عالم بزرگوار به روایت همراهان و مریدان آیتالله نجفی را منتشر کند.
خاطرهای از حاج سعید بیات
*دسته عینک مستعمل
روزی مرحوم آقانجفی فرمودند: دسته عینک من شکسته است، این را به آقای سلیمانی بدهید، تعمیر کنند و دستهای برای آن بزنند. عینک را نزد عینکساز بردم، ایشان دو تا عینک نو و تازه به من دادند و گفتند: این دو را خدمت آقا بدهید، هر کدام را پسندیدند، انتخاب کنند. محضر آقانجفی رسیدم و عینکهای تازه را به ایشان دادم.
آقا فرمودند: یکی دو نفس بیشتر از عمر من نمانده است (نیازی به این تکلفها نیست.) عینک را به آن آقا بدهید، بگویید اگر دسته یدک دارند به این عینک بزنند، اگر هم ندارند که دیگر هیچ.
عینک را نزد آقا بردم و کلام مرحوم آقانجفی را نقل کردم. ایشان گفت من ندارم ولی آدرسی دادند که از آنجا تهیه کنم، به آن آدرس رفتم و بالاخره یک دسته عینک مستعمل پیدا کردیم، موقع حساب کردن گفتم چقدر بدهم؟ فروشنده گفت: هیچ، من میخواستم اینها را دور بیاندازم، حالا شما آن را برداشتی.
*تربت حضرت سیدالشهدا(ع) و شفای چشم
روزی محضر حضرت آقا رسیدم، پرسیدم چشمتان چطور است؟ فرمودند: مدتی چشمم خیلی ناراحت بود، نزد پزشک رفتم، پزشک گفت: چشم شما نیاز به عمل جراحی دارد، قطرهای داد و گفت این را استفاده کنید تا چشم شما آماده عمل جراحی شود و بعد از دو هفته بیایید تا آن را برای شما عمل کنیم.
به منزل بازگشتم و مقداری تربت حضرت سیدالشهدا(ع) را در آب حل کردم و از آن آب در چشم ریختم، مدتی این کار را ادامه دادم. پس از دو هفته به پزشک مراجعه کردم. ایشان پس از معاینه مجدد گفت: آقا چشم شما هیچ نیازی به عمل ندارد و خوب شده است. از آن روز تا آخر عمر چشم من نیازی به عمل پیدا نکردم.
*عیادت با ذکر «لااله الا الله»
آیتالله نجفی مدتی در بیمارستان بستری بودند. من نیز در محضر ایشان بودم. دیدم بیرون اتاق مردی روستایی قدم میزند و هر از گاهی به اتاق سرک میکشد. بیرون رفتم و مرد روستایی را صدا زدم.
گفتم: آیا کاری دارید؟ گفت: دیشب در عالم رویا خواب دیدم سیدی بزرگوار در این بیمارستان بستری است، در خواب به من گفتند به عیادت ایشان برو. گفتم چه چیزی برای عیادت همراه خود ببرم؟ به من گفتند: ذکر «لا اله الا الله» را برای شفای ایشان بگو.
* عنایت ویژه آیتالله نجفی به مجروحان جنگی
حضرت آیتالله نجفی به من فرموده بودند هر وقت از جبهه مجروحان و جانبازانی میآورند مرا برای عیادت آنها به بیمارستان ببرید. هر چند وقت که بعد از عملیاتی مجروحان را به بیمارستانهای همدان میآوردند، به اتفاق ایشان به عیادت مجروحان میرفتیم، عنایت ویژهای به جنگ و رزمندگان دفاع مقدس داشتند.
خاطره از: حاج حسین سیبی
*عیادتی که حالشان را مساعد کرد
آقانجفی بسیار به مرحوم آیتالله تألهی علاقمند بودند. وقتی در کنار هم قرار میگرفتند، آنقدر با ملاطفت، مهربانی و علاقه با یکدیگر سخن میگفتند که دیدنی بود، زمانی که آقا در بیمارستان بستری بودند آنقدر حالشان خراب بود که همه احتمال میدادند روزهای آخر عمر ایشان باشد ولی با آمدن آیتالله تألهی حال ایشان رو به بهبودی رفت و در آن جلسه مدت زیادی از هم تعریف کردند.
حجت الاسلام ناصر صفری افلاکی
*خاطرهای که خاطره شد
13 رجب سال 1372 بود که با بچههای بسیج و انجمن اسلامی دبیرستان ابنسینا قرار گذاشتیم به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین(ع) دیداری از علمای شهر داشته باشیم، ابتدا به دیدار آیتالله آقانجفی رفتیم، من آن موقع 15 سال داشتم و نخستین باری بود که محضرشان را درک میکردم و آن دیدار بسیار برایم شیرین بود و بدجوری جذبه آقا تازه واردها رو گرفته بود.
احساس تحول بسیار زیادی تا مدتی در خود احساس میکردم به طوری که یک ماه بعد با دو نفر دیگر از دوستان در نیمه شعبان هم خدمت آقا مشرف شدیم. ایشان برای جمع کوچک ما هم در نیمه شعبان صحبت مفصلی کردند و در خصوص زندگی حضرت حجت(حج) و شجاعت و بصیرت حضرت امام(ره) نکاتی فرمودند.
آن خاطره معروف را یادآوری کردند که برخی به حضرت امام گله میکردند که چگونه میخواهی با دست خالی در مقابل حکومت شاه بایستید و پیروز شوید؟! که ایشان آن جمله تاریخی: سربازان من در گهوارهها هستند! را بیان کردند.
مرحوم آقا نجفی چندین بار تکرار کردند امام فرموده بود سربازان من الان در گهوارهاند! این یعنی نسل آینده یاران و سربازان من خواهند بود و نسلهای آینده به یاری اسلام خواهند شتافت.
ایشان این جمله امام را هم پیشگویی امام(ره) میدانستند که کرامت امام بود و هم خیل جوانان مؤمن و انقلابی آن وقت را پرورش یافته مکتب امام میدانستند، اما آنچه در این دیدار برای من جالب بود این بود که مرحوم آقا نجفی با دست به تک تک ما اشاره میکردند که امام شما را میگفتند امام شما را میگفتند و به یکی از ماها بیشتر اشاره کردند که امام شما را میگوید!
بعدها هر سه ما طلبه شدیم و آن نفر خاص هم تا الان از بقیه ما موفقتر و انقلابیتر است که من به جرأت میتوانم بگویم نخستین بارقه تصمیم به طلبگی و ورودم به حوزه علمیه در این محفل زده شد.
انتهای پیام/
دیدگاه شما