تازه ترین مطالب

تاریخ : 25. تير 1392 - 7:55   |   کد مطلب: 6865
بعضی روزها را مبارک می‏دانیم و بعضی روزها را شوم. اگر به حقیقت نحوست ایام ایمان داشته بیاوریم آنگاه می توان با انجام سه عمل در امان ماند.

در برخی روایات آمده است مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب باشد یا مسافرت‏ کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این‏ چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده می‏شود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید می‏کند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می‏کند. مطالب ذیل برگرفته از کتاب "تفسیر قرآن جلد پنجم " استاد شهید مرتضی مطهری در پاسخ به این مسئله است.

سوره قمر با جمله " « اقتربت‏ الساعة و انشق القمر »" و بعد : " « و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر »" شروع می‏شود ، از اول تا آخر این سوره یک روح خاص دارد که همه مطالب برای توضیح آن روح است . آن روح را این جمله‏ای که مکرر در این سوره مبارکه آمده است بیان می‏کند : " فکیف کان عذابی و نذر " رابطه‏ای ( است ) میان انذار یعنی اتمام حجت و ابلاغ دعوت از یک طرف و سرپیچی و تمرد و انکار و نزول عذاب الهی از طرف دیگر و برای اینکه‏ معلوم باشد که این صرفا امری مربوط به گذشته نیست، شامل آینده هم می‏شود.

در اینجا باید مطلب دیگری را اضافه کنیم و آن این است که در ابتدا مشکل به نظر می‏رسد که‏ انسان بتواند تصور کند که میان اعمال و خوبی و بدی انسانها با حوادث و جریانات کلی عالم ارتباطی باشد ، یعنی اینها چیزهایی است که حتی از حد علوم عادی بشر خارج است .

افراد جامعه بشر خوب باشند یا بد ، اوضاع و احوال‏ عالم عکس العملی در مقابل آن نشان نمی‏دهد . شاید افکار اغلب مردم ساده‏ یا افرادی که کمی مادی فکر می‏کنند همین طور باشد که دنیا جریانی خودش‏ برای خودش دارد ، حال همه مردم روی زمین صالح و متقی و درستکار و موحد و خداپرست و عادل باشند اوضاع عالم کار خودش را می‏کند ، همه مردم کافر و مشرک باشند ، به یکدیگر ظلم و تعدی کنند و فسق و فجور در میانشان باشد باز عالم کار خودش را همان طوری که باید ، انجام می‏دهد ، نسبت به بشر بی‏تفاوت است و اگر بشر مجازاتی باید ببیند یا پاداشی می‏خواهد بگیرد ، در آخرت خواهد بود ولی قرآن مطلبی را بیان می‏کند که اگر چه ابتدا قبولش برای اذهان عادی‏ سنگین است، اما حقیقتی است .

ما زمانی این بحث را مطرح کرده‏ایم و در یادداشتهایم هست که ایمان اقتضا می‏کند که فکر انسان در سطحی بالاتر از سطح فکر مردم بی‏ایمان باشد یعنی اگر انسان به گفته‏های پیغمبران و به آنچه‏ آنها بیان کرده‏اند ایمان داشته باشد ناچار به قوانینی ایمان می‏آورد که‏ خیلی دقیق‏تر است از آنچه بشر از راه علم و فلسفه خودش کشف می‏کند.

معنای ایمان به گفته‏های پیغمبران این است که انسان به همه گفته‏ها و به‏ همه لوازم و ملزومات حرفهایشان ایمان داشته باشد . یکی از مطالب همین‏ است که : "و لو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من‏ السماء و الارض " اگر مردم قریه‏ها و جمعها اهل ایمان و تقوا باشند و بشوند ، ما می‏گشاییم برکتهایی را از بالا و پایین ، معنوی و مادی‏ و عکس قضیه ، اگر نباشند می‏گیریم . قبول دارم که در ابتدا تصورش برای‏ انسان مشکل به نظر می‏رسد ولی این حقیقتی است . خیلی از امور ابتدا به‏ نظر انسان مشکل می‏رسد ولی حقیقت است .

ما الان نمی‏توانیم درست پیش بینی کنیم که چقدر از بدبختیها و نکبتهایی که از ناحیه عالم به ما می‏رسد بستگی دارد به اعمال ناشایستی که‏ ما خودمان در روی زمین انجام می‏دهیم ، ولی از نظر قرآن این مطلب یک‏ حقیقت مسلم و غیرقابل تردید است ، این است که در این آیات :

"فکیف کان عذابی و نذر " این داستانها را که خیلی مختصر و با جمله‏های‏ کوتاه ، خیلی سریع و با لحنی تند و خشن و کوبنده بیان می‏کند بدون اینکه‏ در صدد این باشد که داستان را تشریح کند ، همه برای این است که این‏

مطلب را بفهماند که اعراض کردن از آنچه که انبیاء برای مردم آورده‏اند ، از آن دعوت و از آن نعمتی که به وسیله آنها به مردم ارائه شده است و به‏ عبارت دیگر کفران این نعمت چه عکس العملی در گذشته داشته است و در آینده هم خواهد داشت . پس در این آیات بنا بر این نیست که مطلب‏ دیگری مثلا قسمتی از یک داستان گفته بشود که در جای دیگر گفته نشده است. عمده ( هدف ) این است که روح آن داستان در اینجا خوب منعکس بشود .

معنای شوم بودن یک روز چیست؟

" کلمه " نحس " به معنی " شوم " است . در اینجا مفسرین روی کلمه‏ " نحس " بحث کرده‏اند که معنای شوم بودن یک روز چیست ؟ واضح است که‏ در اینجا قرآن نمی‏خواهد بگوید که مثلا آن روز چون روز یکشنبه یا دوشنبه‏ بود نحس بود و عذاب آمد . یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار می‏شود . یا مقصود این نیست که چون مثلا سیزده ماه صفر بود اینها معذب شدند . سیزده‏ ماه صفر هر سال تکرار می‏شود، و بعلاوه اینجا دارد تصریح می‏کند: " فکیف‏

کان عذابی و نذر " یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود . پس روز، شوم بود ولی شومی‏اش نه از خود روز بود از آن جهت که ( روزی از روزهای ) هفته یا ماه است بلکه به علت‏ حادثه‏ای که در آن روز پیش آمد این روز شوم شد .

حال ، بعضی روزها را مبارک می‏دانیم و بعضی روزها را شوم . این موضوع‏ را مخصوصا تفسیر المیزان مفصل بحث کرده است. در موضوع نحوست ایام ، دو مسأله است . یک مسأله این است که ما برخی‏ روزهای سال را مبارک می‏شماریم و برخی را نحس و شوم ، به اعتبار حادثه‏ای‏ که در آن روز واقع شده و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که‏ این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم‏ است ، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پر برکتی‏ است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است . مثلا ما روز عید غدیر را روز مبارک می‏دانیم ولی نه به اعتبار اینکه هجدهم ذی الحجه است که‏ چون ماه ، ماه ذی الحجه است و این روز هجدهمین روز ماه ذی الحجه است مبارک است اعم از اینکه در این روز حادثه‏ای واقع شده باشد یا نشده باشد ، اعم از اینکه در این روز پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه‏السلام را به خلافت نصب کرده باشد یا نکرده‏ باشد ، این روز ، روز مبارک است و چون این روز مبارک بود پیغمبر صلی‏ الله علیه و آله علی علیه‏السلام را در این روز به خلافت نصب کرد ، یعنی‏ بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده که در این روز واقع شده است ، این روز از قدیم الایام ( و ) قبل از این هم روز مبارکی بوده ، از اولی که این‏ آسمان و زمین درست شده روز هجدهم ذی الحجه روز مبارکی بوده و حادثه غدیر در روزی که خودش مبارک بود واقع شد .

دهم محرم روزی بوده که از اولی‏ که عالم ساخته شده اصلا این روز ، بد ساخته شده ، شوم ساخته شده و حادثه‏

کربلا در روزی واقع شد که بالذات شوم بود و قهرا قبل از اینکه امام حسین‏ هم شهید بشود هر سال که روز دهم محرم می‏آمد روز شومی می‏آمد ، از زمان‏ حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم‏ شوم است ، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است شوم است . حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد . یک وقت انسان این طور فکر می‏کند . این ( طرز فکر ) ، اساسی نمی‏تواند داشته باشد . نه عقل می‏تواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما می‏توانیم تأییدی برای آن بیاوریم.

یک وقت به آن معنای دوم است : هجدهم ذی الحجه ، چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است ما این روز را مبارک می‏شماریم . هجده‏ ذی الحجه مبارکی خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذی‏الحجه . دهم محرم شومی خودش را ( نه اینکه بالذات شوم است ) از شهادت‏ امام حسین دارد نه کشته شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم‏ دارد . نظیر لفظ و معنا می‏شود . الفاظ از نظر اینکه الفاظند یعنی حروف‏ الفبا ( هستند ) ترکیب می‏شوند از الف و ب و پ و ت و ث وج تا آخر . هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمی‏کند . ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع می‏شوند ، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع می‏شوند ، مثل اینکه ما از الف و دو تا لام مشدد و یک الف دیگر و یک " ه " لفظ " الله " را ساخته‏ایم که‏ نام خداوند است . چون معنا مبارک است لفظ هم برای ما لفظی است مبارک‏ ، حتی احترام دارد و وقتی که به صورت کتبی در می‏آید دست بی وضو هم به‏ آن نمی‏زنیم .

همین طور اسماء پیغمبران و ائمه ، یا اسمهایی که بر یک‏ معانی خیلی عالی مثلا از مقدسات بشر دلالت می‏کند مثل لفظ " علم " که‏ گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد . ( در مقابل ، ) ما الفاظی را وضع می‏کنیم برای معانی‏ای که مستقبح ذکره است یعنی بشر قبیح می‏شمارد که‏ نام آنها را ببرد : " ما یستقبح ذکره " . بعد چون آن معنا چیزی است که‏ بشر نمی‏خواهد آن را بازگو کند گویی قبح معنا در لفظ اثر می‏گذارد و الا بدیهی است که لفظ ، بالذات قبحی ندارد ، قبح از معناست ، لفظ به تبع‏ معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده می‏شود .

نحوست ذاتی ایام

در روایات ما پیدا می‏شود چیزهایی که از آنها حتی بیش از این ، مفهوم می‏شود . مثلا مسافرت کردن در حالی که قمر در عقرب است یا مسافرت‏ کردن در فلان روز خوب نیست ، مسافرت کردن در فلان روز خوب است ، این‏ چیزهایی که اصطلاحا " نجوم احکامی " نامیده می‏شود . اینها چیست ؟ در مورد اینها ما یک عده روایات داریم که ظاهر آنها همینها را تأیید می‏کند و از طرف دیگر یک عده روایات داریم که شدیدا اینها را نفی می‏کند ، مثل آنچه که در نهج البلاغه است که در کتب روایات هم ذکر شده است که:

‏ وقتی امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏خواستند به جنگ نهروان بروند ، در حالی‏ که سوار شده و آهنگ رفتن کرده بودند اشعث قیس کندی آمد در حالی که یکی‏ از خویشاوندانش همراهش بود و گفت : یا امیرالمؤمنین ! توقف بفرمایید و حرکت نکنید برای اینکه این ( مرد ) سخنی می‏گوید . فرمود چه می‏گوید ؟ او آمد و گفت‏ من منجم هستم ، اوضاع کواکب دلالت می‏کند که اگر شما در این ساعت‏ حرکت کنید و بروید به جنگ شکست می‏خورید و همه‏تان کشته می‏شوید . امیرالمؤمنین به شدت به او حمله کرد ، فرمود هر کسی که حرفهای تو را باور کند باید خدا و قرآن را تکذیب کند . ما وظیفه داریم در کارها به‏

خدا توکل و اعتماد کنیم ، و بعد فرمود: « " سیروا علی اسم الله " » به نام " خدا " حرکت کنید و هیچ به حرفهای اینها ترتیب اثر ندهید . رفتند و پیروز هم شدند.

روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم . یک‏ سلسله روایات سومی داریم که از آنها انسان این طور می‏فهمد که‏ نحوست ایام و اوضاع کواکب یا اساسا در زندگی انسان اثر ندارد یا اگر هم‏ اثری داشته باشد ، .1 توکل به خدا . 2 توسل به ائمه و . 3 صدقه دادن اثر اینها را از بین می‏برد . من خودم از آن زمان که ( این روایات را ) دیدم، اصلا بنایم بر این است که در هیچ کاری به این امور ترتیب اثر ندهم . فکر نمی‏کنم چنین چیزهایی هم وجود دارد . توکل می‏کنم یا اگر مثلا از سفر خودم نگرانی داشته باشم ، بالاتر از توکل صدقه‏ای هم می‏دهم .

غرض این است: ما از مجموع اخبار و روایات اینچنین استفاده می‏کنیم که‏زمانی ما روی همه اینها مطالعه کردیم، آخر این طور نتیجه گرفتیم که یا این مسائل اساسا تأثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز ( چون هر سه اینها در روایات هست): توکل به خداوند ، متوسل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن اثر اینها را از بین می‏برد .

بنابراین پیغمبر اکرم تفأل می‏زد ولی تطیر نمی‏زد ، یعنی از رسم و سنتی‏ که در میان مردم بود آن را که منشأ می‏شد که انسان در تصمیم خودش راسخ‏ بشود امضا می‏کرد ( و به ) آن که منشأ می‏شد انسان از تصمیم خودش باز بماند ( توجه نمی‏کرد ) ، یعنی به فال نیک می‏گرفت ولی به فال بد نمی‏گرفت . یک روح مصمم و متوکل ( این طور است ) .

بنا بر این گزارش کتاب تفسیر قرآن (5) مشتمل بر تفسیر آیاتی از سوره‏های ( تفسیر سوره‏های زخرف ، دخان ، جاثیه ، فتح ، قمر ) توسط متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏ است.

پایان پیام/

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت