به گزارش کورنگ به نقل از صبح رزن وقتی داروین در سال 1858نظریه ی تکامل زیستی را مطرح کرد بسیاری پنداشتند که وی ارکان علم زیست شناسی و حتی اعتقادات مذهبی برخواسته از کتاب مقدس را -که تقریبا در دوران شکوه مذهب کاتولیک قرار داشت- زیرو زبر کرده است.
این نظریه گرچه سالها دوام داشت و بن مایه ی فکری و علمی اکثریت قریب به اتفاق نظریه ها بود اما اکنون بعد از سالها وارد کردن انتقادات مختلف، اندیشمندان جهان مرگ اصالت علمی مکتب داروینیسم را اعلام کرده اند.
درخلال سالهای اوج شیوع این مکتب نظریه ای در راستای آن شکل گرفت که به مسئله ی تکامل فرهنگی نوع بشر میپردازد،به جرآت میتوان گفت که دوام و بقای این نظریه بسیار بیشتر است.
امروزه نیز کمتر اندیشمندی میتواند آن را رد کند.
انسان در تمام طول زندگانی خود درچرخه ی حیات در این کره ی خاکی دستخوش پیشرفت در شکل زندگانی خود و درجهت تامین نیازهای اساسی خود بوده است.
اما آنچه که درفطرت بشر نهادینه شده است این است که بشر پس از مرتفع نمودن نیازهای اساسی خود در جهت تامین غرایز برمیاید.
از آثار بدست آمده در سراسر این سیاره میتوان که گفت یکی از اصلی ترین و در دسترس ترین راههای رام کردن نفس بشر هنر است.
انسان ابتدایی برای ارتباط یا هر هدف دیگری روی به نقاشی کردن بر دیواره ی غارها می آورد با گذر زمان هنر خود را درساخت سلاح و ابزار کشاورزی و ظروف
و در طول سالها در ساخت کاخها و حتی مقابر عظیم متجلی میکند.
قالب دیگری که انسان در هنر از آن بهره می جست نمایش بود که مانند اغلب هنرهای بشری نمیتوان قدمت آن را بطور مشخص بیان کرد.
نمایش از برجسته ترین نمودهای هنر انسانی است چرا که در آن انسان با تمام حالات و روحیات و احساسات انسانی در برابر انسان قرار میگیرد و همین باعث قرابت وپیوند بشر و نمایش میشود و این هنر جایگاه خاص خود را میابد.
هنر نمایش در فرایند تکامل فرهنگ بشر دستخوش تحولات شده و از اجرای داستانهای اساطیری در قبایل آغاز و به اجرای نمایش پیش از نبرد گلادیاتورها در کلوزیوم و نمایشهای سایه ای در چین و قرنها بعد به صحنه های تئاتر کشیده شد.
دژ:
شاید زمانیکه ایدورد مایبریج،عکاس انگلیسی تبار، فقط بخاطر تحقیق بر روی حرکت اسب ها در هنگام حرکت یورتمه،با دوازده دوربین چندین عکس متوالی گرفت و با نمایش سریع آنها با ایجاد حالتی از خطای دید نخستین تصویر متحرک را بوجود آورد،تصوری درباره تبدیل این اتفاق به یک صنعت عظیم نداشت.
پیشرفت این تصاویر توسط امیل رینولدز با magic lanter (فانوس خیال) و سپس ترکیب آن با فونو گراف ادیسون (دستگاه ضبط صدا) روزبه روز به تکنولوژی این صنعت می افزود.
با علاقه مند شدن مخترعان به این صنعت هر روز دستگاه جدیدی ساخته میشد و امکانات جدیدی در دست فیلم سازان قرار میگرفت.
همین مسئله سبب شد که توماس ادیسون دست به ادغام عمومی بزند به این معنا که یک کمپانی تمام مراحل تولید،توزیع و پخش فیلم را درانحصار خود بگیرد.
این مسئله سبب شد صنعت سینما در ایالات متحده ظرفیت ریسک پذیر پذیری بیشتری نسبت به کشورهای دیگر بیابد.
در سال 1908 کمپانی موشن پیکچرز به ریاست ادیسون تمام قدرت فیلمسازی آمریکا را در دست گرفت ولی پس از مدتی افرادی همچون آدولف زوکر،لوئیس بی میر و ... تصمیم به استقلال گرفته و از محدوده ی قدرت ادیسون خارج شده و به ایالت های دیگر رفتند.
اما منطقه ای در شمال شرقی شهر لس آنجلس در ایالت کالیفرنیا ،که نخستین بار دی.گریفیث و گروهش برای کمپانی بیوگراف در سال 1910 فیلم in old california (در کالیفرنیای قدیم) را درآنجا فیلم برداری کردند، بسیار مورد توجه کمپانی های فیلمسازی قرار گرفت زیرا این منطقه بخاطر برخورداری از مناطق بکر و طبیعی همچون کوه و جنگل و آب بمنظور ساخت هر نوع فیلمی ایده آل بود.
کم کم کمپانی های استقلال یافته و نو پا برای ساخت فیلم های کوتاه به این منطقه آمدند و بدین ترتیب هالیوود به دژ حکومتی سینمای آمریکا و جهان تبدیل شد.
امپراطوران
1)رئیس بزرگ(پارامونت)
میخواست همزمان قدرتمند باشد ومشهور.عجیب خودپسند بود،بزرگترین مرد کل صنعت لعنتی تصاویر متحرک بود، بزرگتر از فاکس، بزرگتر از میر، بزرگتر از برادران وارنر و بزرگتر از کان.یک چیز را میدانم، انتظار داشت در نتیجه آنچه انجام داده و قدرت عظیمی که کسب کرده، تاریخ سینما ایمطور نوشته شود.تقریبا مطمئن بود وقتی تاریخ سینما را بنویسند، با او شروع میکنند.
مکس یانگستاین، تهیه کننده
آنچه یانگستاین بیان کرده کلماتی در وصف یهودی مجار تباری است که در 7 ژانویه 1873 در ریچه ی مجارستان بدنیا آمد.او کودکی فقیر بود که پس از مرگ والدین و پشت سر گذاشتن دوره ی کفالت دایی خاخامش در یتیم خانه تحت تعلیم یک روحانی بنام ساموئل روزنبرگ قرار گرفت.به او بسیار علاقه مند بود و حداقل وابستگی اش به دین بخاطر این علاقه بود.
در 16سالگی رهسپار سرزمین مهاجران یاغی،آمریکا شد.او مبهوت زندگی آمریکایی شد و قصد داشت خود را در آن غرق کند.
در جاهای مختلفی پادویی کرد و نهایتا سکوی پرتابش را یافت،صنعت خز. تا جایی در این کار پیشرفت کرد که شرکت خز نوین را راه اندازی کرد.در 1903 یعنی سی سالگی جوانی ثروتمند بود.
علاقمندی او به صنعت تصاویر متحرک با یک درخواست وام از طرف پسرعمه اش آغاز شد.وقتی که پسر عمه اش میخواست با میچل مارک از سالن داران نیویورک شراکت کند نیازمند پول بود.
او با تمام محافظه کاریش هم پول را پرداخت کرد هم به دیدن سالن سرگرمی رفت.ذهنش درگیر شد بعدها گفت:"نگاهی به دورو برم انداختم و گفتم یک یهودی میتواند از این راه پول زیادی بدست بیاورد"
یک رستوران متروکه را اجاره کرد و تمام وسایل وودویل(سالن های سرگرمی که شامل شعبده بازی و شرط بندی و دستگاه شهرفرنگ ساخته ی ادیسون بود که تصاویری را در چند ثانیه نمایش میداد) را فراهم کرد و نامش را اتوماتیک وودویل نهاد،بهای بلیط آن یک سنت بود یعنی برای همه ی طبقات اجتماعی با هر درآمدی.سالن تمام وقتش را گرفت و کم کم از صنعت خز کنار کشید.
کمی بعد در طبقه ی بالای وودویل خود دویست صندلی قرار داد ونخستین سینمایش را تاسیس کرد.صنعت خز مهارت شناخت سلیقه ی طبقات مختلف را به او داده بود،بنابراین پلکانی شیشه ای ساخت.مردم بجای یک سنت پنج سنت میپرداختند نه برای سینما بلکه بخاطر پلکان شیشه ای!!
او نخستین فیلم داستانی را در مدت 8 دقیقه بروی پرده برد،سرقت بزرگ از قطار.موفقیت خوبی بود که او را حریص تر کرد.
پس از مدتی با ویلیام بریدی شریک و هیلز تورز را ساخت را ساخت،سینمایی شبیه واگن که فیلمهای سفر را نمایش میداد اما موفق نبود.گام محکم او تاسیس فیمس پلیرز بود.شرکتی که نگاهی جدید به صنعت تصاویر متحرک داشت و آن هم ساخت فیلم های بلند بود.او حق پخش فیلم ملکه الیزابت را گرفت و این اتفاق او را بزرگ کرد بطوریکه نیویورک کلیپر نوشت:"رئیس فیمس پلیزر یکی از عجایب هفتگانه ی صنعت تصاویر متحرک است."
او توانست سه فیلم بلند بسازد، کنت مونت کریستو، تس دوربرویل و زندانی زندا.
پارامونت شرکتی بود که تولیدات شرکت فیمس را توزیع میکرد اما پس از چند سال او به همراه دیگر دوست یهودی خود جس لسکی مالک پارامونت شد.
از آن پس با سیاسیتهای این مرد فیلم های پارامونت عامدانه با برابرگرایی مخالف بودند.شاید بهترین نمونه های فیلم های پارامونت آثار لوبیچ بود.
کمدی های شیطنت آمیز و پرطراوت و کاملا متضاد با فیلم های ساده و باز کاپرا.
فیلمهای این استودیو مخاطب را ارتقا نمیدادند بلکه او را به دنیای پر زرق و برق و روابط جنسی پرتاب میکردند، دنیایی که آدم هایش کنایه آمیز حرف میزدند،بی خیال عمل میکردند و به پاداش گرفتن فضیلت ها شک داشتند.
استودیوی پرزرق و برق او فیلم های وطن پرستانه همچون "دلاوران کهن" و "واگن سرپوشیده" را ساخت،فیلمهایی که ادای احترامشان به آمریکا عرض احترامی بود که او به کشور منتخبش میگذاشت.
کمپانی او تمام یهودی بود و از 19 کارگردان عضوهیئت مدیره 12 نفر یهودی بودند.
تمام آنچه گفته شد بخشی از زندگانی یکی از حاکمان امپراطوری هالیوود بود، آدولف زوکر.
ادامه دارد.....
زهرا علیمحمدی
کارشناس ادیان و عرفان
انتهای پیام/
دیدگاه شما