ولی مهدی مفقود است و پیکر حمید را دارند می آورند همدان
یواشکی رفتم عکس حمید را از اتاق برداشتم وبردم دادم به عکاسی که برای تشیع چند تای چاپ کند
فکر این را نکرده بودم که مادرم در خواب (رویای صادقه)از شهادت هر دوفرزندش باخبر هست
آمدم منزل ومادر گفت:« سعید جان،عکس حمید را ندیدی »
جا خوردم ودر فکر فرو رفتم تا مادر به خودش وکارهای خانه مشغول بود
یک موتور داشتم ،آنرا سوار شدم ورفتم سروقت عکاسی،
جمعه بود،وهر جا رفتم پیدایش نکردم واز یک نفر آدرس باغ آنرا گرفتم وراهی باغ های عباس آباد شدم
آنقدر گشتم تا عاقبت پیدایش کردم وسوار موتور آمدیم عکاسی وعکس را گرفتم وبردم منزل
عکس را که گذاشتم سر جایش ورفتم سروقت مادر
مادر مسغول بود ولی فکرش دراین دنیا نبود پیش مهدی وحمید که به مجیدش پیوسته بودند در عالم بالا موج می زد
وبعد ها برایم رویای صادقه ای را که شب عملیات رمضان ودیدن حضرت  ابوالفضل علیه السلام را درک کرده بود برایم تعر یف کرد ‌
تازه من متوجه شدم که قبل ازهمه مادر خبر دار شده که حمید ومهدی پرواز کرده بودند
راوی:حاج سعید بیات،اخوی شهیدان مجید وحمید ومهدی
تدوین:جمشید طالبی
منبع:نافع
انتهای پیام/