پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 2. آذر 1396 - 8:49   |   کد مطلب: 26218
اولین سال اسارت رادر اردوگاه عنبر واقع در بیابانهای شهر ارمادی عراق که مثل قفس در وسط بیابان برپا شده بود را داشتیم سپری می کردیم

من در این اردوگاه با حاج آقا ابو ترابی آشنا شدم واز ایشان خیلی مطالب را آموختم
در اردوگاه عنبر علاوه بر مسئول اردوگاه که یک نظامی عراقی بادرجه بالا بود
نظامیان دیگری بودند که بعنوان مامور استخبارات(سازمان ویا اداره اطلاعات ارتش عراق)بودند.از جمله یکی از این استخباراتی هافردی است بنام سروان محمودی(سروان محمودی ایرانی الاصل که در زمان طاغوت وقبل از دفاع مقدس به استخدام ارتش بعث عراق در آمده بود وخیلی مسلط به زبان فارسی،عربی،کردی،وهمه کاره اردوگاه بود که ان شاءالله در ادامه فصل های دیگر اسارت تحت عنوان جاسوسان شکنجه گر در ارسارت و ماموران نفوذی و........داستان وخاطراتشان خواهد آمد).
سروان محمودی به همه چیزگیر می داد وحتی به مسئول اردوگاه که فردی بود بنام ملازم آشور هم با توجه به درجه بیشتر دستور می داد
یک روز بنا شد مسابقه والیبال بین اسرای ایرانی وارتشی یان عراقی برپا شود از طرف عراقی ها سروان محمودی ویک سرباز واز طرف ایرانی ها هم حاج آقا ابو ترابی ویک نفر دیگر،مسابقه دو به دو بود.
مشخص بود که محمودی دنبال اتویی می گرددکه حاج آقا راشکنجه کند واسرای را اذیت،حاج آقا هم با هوش وذکاوتی که داشت مسابقه را قبول کرد
مسابقه شروع شد
اسرا وعراقی ها هر کدام تیم خودر ا تشویق می کردند
حاج آقا پیش افتاد وامتیاز پشت سر امتیاز
تشویق وشادی در صورت های بچه های ما موج میزد ونفرت وانتقام در صورت عراقی ها
ضربات آنها همراه خشم بود وصورت هایشان گر گرفته  وسرخ شده بود
حاج که متوجه آنها شد با اشاره چشم ودست به بچه ها فهماند که مواظب باشند وتوطئه ای در کار است
ویواش یواش در ادامه مسابقه ،شروع کرد به دادن امتیاز به آنها وبا این روش خودش فهماند که ایرانی اهل باخت نه تنها نیست وبلکه اهل دادن اتو به دست دشمن هم نیست که از آن برای شکنجه اسراء استفاده کند وبا باخت مصلحتی غائله ختم بخیر شد ومحمودی هم فهمید که الکی مسابقه را برده ودست خالی از توطئه ای که طراحی کرده بودبیرون آمد
راوی:حاج رضا شریفی راد
تدوین:جمشید طالبی
منبع:نافع
انتهای پیام/ح

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت