امروزه ، جامعه ايران بسيار شبيه جامعه صدر اسلام و عصر امام حسين عليه السلام است ، و اگر كسى بخواهد جامعه اسلامى را از مسير خود منحرف سازد؛ بايد از ابزارهاى سه گانه ، تطميع ، تهديد و تبليغ بهره گيرد. منافقان پرشمارى براى نابودى انقلاب اسلامى ، در درون كشور به همان اعمال و شگردهايى دست مى يازند كه منافقان صدر اسلام درباره حسين عليه السلام به كار بردند. البته امروزه علاوه بر خيانت منافقان ، كمكهاى خارجى نيز افزوده شده است ، هرچند نقش مستقيم را عوامل داخلى ايفا مى كنند. قدرتى مثل امريكا به طور مستقيم دخالت نمى كند، ولى عوامل داخلى را شناسايى كرده ، آنان را به كمك دستگاههاى تبليغاتى ، كمكهاى مالى و ابزارهاى ديگرى چون ايجاد فتنه ، آشوب و ترور تقويت مى كند.
از همان راهى كه دشمنان اسلام توانستند اسلام را مسخ و منحرف كنند، و در نهايت ، توانستند امام حسين عليه السلام را بكشند، امروز نيز دشمنان اسلام مى خواهند اين نهضت را از مسير خود منحرف سازند.
امروزه وسايل ارتباط جمعى ، از جمله مطبوعات ، از مهم ترين ابزارهاى تبليغاتى اند كه در آنها واقعيت را واژگون نشان مى دهند و از تهمت و افترا فروگذار نمى كنند؛ به ويژه هجمه هايى كه با هدايت و حمايت دشمنان اسلام عليه مقدسات دينى صورت مى گيرد و ضروريات اسلام را به چالش مى كشد. با توجه به گسترش اسلام ، اين نوع دشمنيها پيچيده تر شده است . از اين روى ، كسانى كه خدمت مى كنند، اجرشان بيشتر است ، چنان كه كسانى نيز كه خيانت مى كنند، گناهشان بزرگ تر است ؛ زيرا محدوده خدمت و خيانت گسترده تر شده است . زمانى كه معاويه بر دستگاه خلافت تسلط يافت ، بر عده اى از مردم حكم مى راند كه شتر نر و ماده را از هم تشخيص نمى دادند. او نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند، و كسى اعتراض نكرد. وليد بن عقبه ، يكى از اميران بزرگ بنى اميه در كوفه ، در حال مستى نماز صبح را چهار ركعت خواند. بعد از اينكه به او گفتند نماز صبح دو ركعت است ، گفت : امروز حال خوشى داشتم ؛ اگر مى خواهيد بيشتر برايتان بخوانم . اگرچه امروزه فريب دادن جوانانى كه در انقلاب رشد كرده اند، به آسانى ممكن نيست ، ولى شگردها و حيله هاى دشمنان نيز پيچيده تر شده است .
يكى ديگر از جنبه هاى قابل مقايسه جامعه امروز با روزگار امام حسين عليه السلام ، انحطاط گروهى از مردم به پست ترين مراتب ، و در مقابل ، ارتقاى جمعى به بالاترين مدارج انسانيت است . در واقعه عاشورا كسانى در رذالت به جايى رسيدند كه نظير آنان در عصر جاهليت پيش از اسلام نيز يافت نمى شد. در ميان عرب پيش از اسلام ، كسى كه به بى رحمى و قساوت قلب حرمله يافت نمى شود كه گلوى نازك طفل شش ماهه اى را كه در حال جان دادن است و آخرين لحظات عمرش را مى گذراند، با تير سه شعبه زهرآلود بشكافد.
قول قرآن به اين مطلب اشاره كرده ، مى فرمايد:
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين إ لا خسارا؛ آنچه از [آيات ] قرآن نازل مى كنيم براى مؤمنان شفا و رحمت است ، ولى براى ظالمان جز زيان و خسران نمى افزايد.
قرآن همان گونه كه مؤمنان را هدايت مى كند، بر فساد، انحراف و كفر ظالمان نيز مى افزايد. مثال قرآن در عالم طبيعت ، آب باران است . هرگاه باران در جايى كه گل مى رويد، ببارد، گلهاى با طراوت و خوشبو بيشتر مى شوند؛ اما در محلى كه گياهان سمى مى رويند، بارش باران باعث مى شود بيشتر سمى شوند. در جامعه آن روزگار نيز در سايه ظهور اسلام ، افراد عالى مقامى چون سلمان ، ابوذر، عمار، ميثم تمار و سعيد بن جبير و... رشد كردند؛ همچنين كسانى كه شب عاشورا خطاب به امام حسين عليه السلام گفتند اگر هفتاد بار كشته شويم ، باز آرزو داريم در ركاب تو به شهادت برسيم . اما از سوى ديگر، آن قساوتها و بى رحميها نيز رشد كرد؛ به گونه اى كه كسانى پيدا شدند كه هدايت الاهى را زير پاى گذاشتند و از رحمت خدا روى گرداندند و در نهايت ، بر شقاوت و قساوتشان افزوده شد.
انقلاب اسلامى ايران نيز انسانهايى را پرورش داد كه در تاريخ اسلام كم نظيرند. داستان حنظله غسيل الملائكه در عصر پيامبر صلى الله عليه و اله ، پيوسته باعث اعجاب و شگفتى جوانان قبل از انقلاب مى شد. او از اصحاب جوان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله بود كه روز پيش از جنگ احد عروسى كرد، و با اجازه پيامبر شبى را كنار همسرش گذراند و صبح روز بعد، در جنگ احد شركت كرد. او قبل از آنكه براى غسل جنابت فرصتى يابد، در جنگ به شهادت رسيد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله درباره او فرمود: ملائكه را مى بينم كه از آسمان آب آورده اند و حنظله را غسل مى دهند به همين مناسبت ، وى حنظله غسيل الملائكه - يعنى كسى كه ملائكه او را غسل داده اند - ناميده شد. در جريان انقلاب اسلامى ايران و طى دفاع مقدس ، مردم ايران جوانان بسيارى مانند حنظله را مشاهده كردند، و رزمندگانى كه آرزو مى كردند، جنازه آنان پيدا نشود.
از سوى ديگر، در جريان انقلاب منافقان ملحدى تربيت شدند كه در شيطنت و نفاق نظير آنان كمتر پيدا مى شود. اين افراد در جامعه از موقعيت و احترام برخوردارند؛ زيرا آنان دستگاههاى تبليغاتى قوى اى در اختيار دارند كه به مدد آن مطامع خويش را پى مى جويند؛ براى مثال ، ايشان غيرت را به نام خشونت محكوم ، و تساهل و تسامح را ترويج مى كنند. بدين ترتيب ، غيرت را از مردم مى گيرند تا كسى در مقابل هجمه هاى ناجوانمردانه به اساس اسلام اعتراض نكند؛ و اگر كسى اعتراض كرد، او را خشونت طلب مى خوانند و شخصيتش را به چالش مى كشند. اين تاءثير عامل اول ، يعنى تبليغات است كه همچون عصر معاويه به طور كامل از آن استفاده مى كنند؛ همچنين از عامل دوم يعنى تطميع با پول و پست و مقام براى تاءمين اهداف حزبى بهره مى برند، و پس از آن نيز نوبت به تهديد مخالفان با شيوه هايى گوناگون مى رسد.
ما در كدام جبهه ايم : سپاه حسين عليه السلام يا لشكر كوفه ؟
پس از تحليل روحيه مردم كوفه ، اين مسئله مطرح مى شود كه آيا ما هم اكنون از اينكه مانند كوفيان رفتار كنيم ، در امانيم ؟ ما كوفيان را بى وفا مى دانيم و شعار مى دهيم كه على را تنها نمى گذاريم . به طور قطع مردم ما چنين اعتقادى دارند و اين شعار از صميم قلب آنان برمى خيزد، اما حوادث روزگار، پستى و بلنديهاى مى آفريند كه روحيه انسان را دگرگون مى سازد؛ زيرا افراد ديگرى نيز قبلا چنين سخنانى گفته اند؛ ولى بر اثر تغيير و تحولات روزگار، تغيير نظر داده اند. لازم است هر انسان هوشيار و آگاهى با خود بينديشد كه اگر در زمان امام حسين عليه السلام مى بود، در كدام گروه قرار مى گرفت ؟ آيا واقعا به صف اقليت هفتاد و دو نفرى مى پيوست ، يا در لشكر سى يا صد و بيست هزار نفرى شام و كوفه مى ايستاد يا ميان كسانى كه بى طرف ماندند، مى نشست . البته ما در زيارت مى گويى : يا ليتنا كنا معكم و نفوز معكم ...؛ يا ليتنى كنت معكم فاءفوز فوزا عظيما...؛ اى كاش ما هم در كربلا بوديم و در ركاب حضرت سيدالشهدا عليه السلام شهيد مى شديم ! شايد اين آرزويى از صميم دل باشد، اما آيا مى توان اطمينان داشت كه اگر در آن موقعيت قرار گرفته بوديم ، تغيير عقيده نمى داديم ؟ آيا مى توان يقين داشت كه اگر بر روى امام حسين عليه السلام شمشير نمى كشيديم ، بى طرف نمى شديم ؟ چنان كه كسانى از جمله عبيدالله بن حر جعفى بودند كه امام حسين عليه السلام ، خود، با آنها صحبت كرد و ايشان را به همراهى خود فراخواند. حضرت نزد او رفت و با او سخن گفت و او را به سپاه خود دعوت كرد، اما او در جواب گفت كه اسب و شمشيرش را در اختيار مى گذارد. امام عليه السلام نيز به او فرمود: اسب و شمشيرت را بردار و از اين جا دور شو! اگر در اين سرزمين بمانى و نداى نصرت خواهى ما را بشنوى و به يارى ما نيايى ، در جهنم جاودانه خواهى ماند. از اينجا فرار كن كه صداى مرا نشنوى ! آيا اگر ما در آن زمان بوديم ، بهتر از عبيدالله بن حر جعفى عمل مى كرديم ؟
اگر بخواهيم خود را بيازماييم ، بايد ببينيم آيا مشابه شرايطى كه در آن زمان بود، در زمان ما نيز وجود دارد يا خير؟ اگر آن شرايط وجود دارد، آيا بر ما اثر سوئى داشته است يا نه ؟ آيا تمايل مردم ما به ارتكاب گناه بيشتر شده است يا نه ؟ آيا واقعا ما به گونه اى هستيم كه بتوانيم خود را جزو ياران امام حسين عليه السلام به شمار آوريم ؟ اگر دلايلى كه موجب شد مردم كوفه از اهل بيت عليهم السلام دور شوند در جامعه ما وجود داشته باشد، ما هم بايد بترسيم كه مبادا همان انحرافات در جامعه ما پديد آيد.
يكى از آن عوامل ، ضعف شناخت بود. اگر اعتقادات ما سطحى است و پشتوانه منطقى و عقلى ندارد بايد نگران آينده و عاقبت كار باشيم . ما تنها همين قدر مى دانيم كه امامى بود، و پس از امام عليه السلام نيز بايد از مقام معظم رهبرى به عنوان جانشين امام ، اطاعت كرد؛ اما نمى دانيم دليل وجوب اطاعت از ولى فقيه چيست . اگر دليل اين مسئله را ندانيم ، با مطرح شدن يك شبهه ، اعتقاد ما سست مى شود؛ در حالى كه طبق فرمايش امير مؤمنان عليه السلام نجات اولياى خدا در مقابل شبهه به اين دليل است كه يقين دارند و اعتقادات آنان مبتنى بر دليل قطعى است . اگر در زمان ما شبهه ها رايج شد؛ معلم در كلاس درس مسائل شبهه ناك مطرح كرد و كسى به او پاسخ نداد؛ استاد دانشگاه در كلاس درس شبهه پراكنى كرد و كسى چيزى نگفت ؛ اگر كسانى گفتند دين افيون حكومتهاست و كسى آنان را ساكت نكرد، بايد ترسيد همان بلايى كه مردم كوفه بدان مبتلا شدند، گريبان ما را نيز بگيرد. اگر احكام اسلام پاى مال شد و مردم سخاوتمندانه و با تساهل و تسامح از كنار آن گذشتند، بايد ترسيد مبادا روزى برسد كه مردم دوباره با يزيد بيعت كنند.
تساهل و تسامح مقدمه فرهنگ بى دينى است . اگر ما در قبال احكام دين بى اعتنا شديم بايد از روزى بترسيم كه آنچه بر سر مردم كوفه آمد، بر سر ما نيز بياييد؛ هر چند شايد بتوان گفت كه مردم كوفه در آن زمان بهتر از ديگران بودند؛ زيرا وضعيت مردم مدينه به گونه اى بود كه امام حسين عليه السلام از آنجا فرار كرد. مردم مدينه از همان ابتدا با يزيد بيعت كردند، در حالى كه كوفيان ابتدا حضرت سيدالشهدا را براى پذيرش خلافت دعوت كردند.
يكى از عواملى كه موجب حادثه كربلا شد، سست شدن مبانى فكر و اعتقادى مسلمانان در آن زمان بود. اينك ما بايد از تاريخ عبرت بگيريم . اگر شعار حمايت از ولايت فقيه سر مى دهيم ، در صورتى مى توانيم به آن وفادار باشيم كه اعتقاد ما بر اساس دليل منطقى و محكم در ذهن ما رسوخ كند؛ بايد دلايل وجوب اطاعت از ولى فقيه را به خوبى بدانيم ؛ در غير اين صورت به دام شبهه مى افتيم ، و ايمانمان متزلزل مى شود و شك جاى آن را مى گيرد، و با وجود شك ، نمى توان مردانه در راه قدم گذاشت . اگر نوجوان سيزده ساله اى نارنجك به كمر مى بندد و زير تانك مى رود، به اين دليل است كه يقين دارد هنگام شهادت سرش در امان ، سيدالشهدا عليه السلام است ، و اين تفكر كه اين حرفها، شعارهايى احساسى و تبليغاتى است ، همان سخن ابوسفيان است كه گفت : ((لا جنة و لا نار)).
اگر استاد دانشگاه در دانشكده الهيات گفت : ((معلوم نيست هر چه خدا بگويد راست باشد و بر راست گويى خدا دليلى نداريم )) و اگر سخنران مورد تاءييد مسئولان بلند پايه كشور گفت : ((قرآن هم نقدپذير است و تمام آن درست نيست)) و همه در برابر اين سخن سكوت كردند، آيا مى توانيم اطمينان داشته باشيم كه جزو هفتاد و دو نفر ياران سيدالشهدا عليه السلام خواهيم بود؟
بر اين اساس ، بايد بكوشيم مبانى فكرى و اعتقادى خود را با تشكيل جلسات مذهبى سالم و آموزنده تقويت كنيم ، و از سوى ديگر، ارزشهاى انقلاب و اسلام را زنده نگاه داريم . همان طور كه شگردهاى شيطانى جامعه امروز بسيار شبيه عصر امام حسين عليه السلام است ، راه مقابله با آنها نيز همان راهى است كه امام حسين عليه السلام فراروى نهاد. شرط نخست مقابله با اين اعمال شيطانى ، دل نبستن به دنياست . امام حسين عليه السلام فرزندان ، دوستان و ياران خود را به گونه اى تربيت كرده بود كه وقتى قاسم ، نوجوان سيزده ساله ، از امام حسين عليه السلام پرسيد كه آيا او به شهادت مى رسد يا نه ؟ حضرت در جواب فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است ؟ قاسم گفت :
الموت اءحلى عندى من العسل ؛ مرگ نزد من از عسل شيرين تر است .
اين سخن قاسم شعار نبود، بلكه او آنچه در عمق دلش بود، بر زبان آورد؛ مرگ براى او واقعا از عسل شيرين تر بود. براى مقابله با توطئه هاى پيچيده شيطانى بايد از دل بستن به دنيا دورى جست تا روحيه شهادت و نهراسيدن از مرگ پديد آيد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:
قل يا اءيهات الذين هادوا إ ن زعمتم اءنكم اءولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ؛ [اى پيامبر] بگو اى يهوديان ، اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا هستيد و ديگر مردم اين گونه نيستند، آرزوى مرگ كنيد.
زيرا اگر انسان را دوست داشته باشد، ملاقات او را نيز دوست مى دارد و از ديدار محبوبش نمى گريزد. بايد عملا در اين مسير حركت كرد و آروزهاى دور و دراز را از خود دور ساخت ، فريب زرق و برق دنيا را نخورد و مرگ را در راه خدا بزرگ ترين افتخار دانست . در اين صورت است كه مى توان نهضت را حفظ كرد. اين درسى است كه امام حسين عليه السلام به انسانها داده است . با وجود جوانان شهادت طلب بود كه انقلاب به ثمر رسيد. جوانان به على اكبر و قاسم اقتدا كردند و پيران به حبيب بن مظاهر. براى بقاى نهضت نيز بايد اين روحيه را حفظ و تقويت كرد.
دیدگاه شما