فرقی نميکند؛ گاهی در کوچه پس کوچههاي یک شهر مرزی در غرب ایران زنی بی نام و نشان را قربانی خود ميکند. گاهی دختر شاهی مخلوع در مرکز شهر لندن. تفاوتی ندارد؛ مردی همچون هیتلر باشد که سایه ترس را بر تاریخ آلمان انداخته یا راوی عصیان زده و تنهای بوف کور. این سو بانوی نویسنده ای چون غزاله علیزاده را در قعر جنگلهاي جواهر ده نشانه ميگیرد. آن سو تر ویرجنیا وولف را در عمق رودخانه اوز با خود همراه ميکند .آری تلخ است و سیاه؛ در این عمق شب باید به او فانوس داد او که همیشه از خاموش کردن چراغ اتاق خود وحشت داشت مبادا در این سیاهی شب گم شود.
سیدمحمدهادی شریعتی (فعال حقوق کودک)
دو سال از زمانی که دو کودک به دلیل دیدن سریالهاي ماورایی در ماه رمضان دست به خودکشی زدند ميگذرد. نزدیک به یک سال پیش نیز دو نوجوان یکی در کبودر آهنگ همدان ودیگری در مشهد دست به انتحار زده و فوت شدند. دلیل خودکشی یکی ترس اخراج شدن از مدرسه بود و دیگری در نامه ای فشارهای خانوادگی و تحصیلی را علت مرگ خود خواسته عنوان کرده بود.
مدتی بعد نوجوان ۱۶ ساله ای در شهرستان انار خودکشی ميکند و در اوج ناباوری به جای تامل در علت حادثه و پیشگیری از حوادث مشابه؛از گرفتن مراسم ترحیم برای او جلوگیری ميشود وبالاخره نوجوان ورزشکاری به دلیل اختلافات خانوادگی در شهرستان نظر آباد با آویختن به دار به زندگی خود پایان ميدهد اما این پایان ماجرا نیست.
اینها تنها چند نمونه از حوادثی است که به ما هشدار ميدهند خودکشی در نوجوانان در حال شیوع است و بی توجهی به این فریادهاي هشدار آمیز؛ ویروسی مهلک تر از اچ-آی-وی را برای جامعه به ارمغان خواهد آورد که شاید روزی در ذهن کودک و نوجوان ما نیز نفوذ کند. زنگ خطر چند سالی است به صدا درآمده اما انگار این صدا در میان هیاهو و جنجالهاي سیاسی به گوش هیچکس نميرسد.
سازمانهاي که بر اساس قانون وظیفه رسیدگی به اینگونه آسیبها را دارند با وجود تدوین طرحهاي متفاوت متاسفانه مقطعی؛پراکنده و ناموفق عمل کرده اند .هنوز مدارس به آموزش مهارتهاي زندگی به عنوان ابزاری پیشگیرانه بی توجه هستند و عجیب تر آنکه در بسیاری از موارد خود باعث گرفتار آمدن دانش آموزان در چرخه آسیبها ميشوند.
صدا و سیما نیز از گذشته درس نگرفته و همچنان علاقه ای برای درجه بندی سنی در برنامهها از خود نشان نميدهد و با تولیدات کسالت بار میدان را به رقیب واگذار کرده تا با هجوم سریالهاي که فاقد ارزش و لبریز از ضد ارزشهاي چون خیانت؛ دروغ وانتقام ميباشند ذهن نوجوانان را به سوی خشونت توام با بدبینی و نا امیدی سوق دهند.
از سوی دیگر برخی از والدین نیزبا به وجود آوردن فضایی متشنج و پرمشاجره ویا به علت عدم آگاهی از اصول فرزند پروری با سخت گیری افراطی؛ یا سهل گیری مفرط و تفاوت سلیقه درروش تربیت؛ فرزندان خود را که در دوره ای بحرانی به سر ميبرند دچار سرگردانی؛افسردگی و تشویش خواهند کرد که در صورت تداوم ممکن است تمایل به مرگ را در آنها افزایش دهد.
با وجود این مشکلات در پیرامون زندگی نوجوانان مقابله با این پدیده ناگواربسیار سخت خواهد شد اما ميتوان با رفع موانع یاد شده راهکارهایی برای پیشگیری وکاهش آسیب ارائه کرد راهکارهای که به صورت تیتر وار در اینجا به آن اشاره خواهد شد:
۱-آموزش مهارتهاي زندگی و تدریس حقوق کودک درمدارس؛ فرهنگ سراها؛ خانههاي سلامت ۲-تدوین طرحی در سطح ملی جهت پیشگیری از خودکشی توسط سازمان بهزیستی
۳-همکاری سازمانهاي دولتی با سازمانهاي بین المللی و غیر دولتی در حوزه کودکان
۴-تغيیر رویکرد صدا وسیما و ایجاد برنامههاي آموزشی مفید و مفرح جهت توانمند سازی خانواده
۵- ایجاد وگسترش خطوط مداخله در بحران اجتماعی به خصوص در مناطقی که دسترسی به مددکار و روانشناس به سختی امکان پذیر است
تلخی بی پایان
کمتر از چند ماه پیش همین جا زندگی ميکرد؛ درخانه کوچک اجاره ای حوالی بهارستان.خیلی زود مرد خانه و نان آور خانواده شد. ۱۲ ساله بود که در خیابانها دستفروشی ميکرد تا خواهر و برادرهایش از حاصل دسترنج او بخورند نه از حرف مردم؛ ۶ سال کار در سرمای زمستان و گرمای تابستان از او مرد ساخت؛ اما مردی خسته که دیگر به آخرخط رسیده بود؛ دلیل خودکشی را از خواهرش که ميپرسم با کمی مکث ميگوید: ما هم نميدانیم شاید اگر زودتر ميفهمید که در دانشگاه قبول شده هیچوقت قرص برنج نميخورد؛ فقط ميدانم او از آینده ميترسید؛ چون ما گذشته سختی داشتیم؛ نميدانم؛ شاید هم راحت شد ... اشک هایش جاری ميشوند؛ صورتش در دستهایش پنهان ميشود.
دیدگاه شما