در ادامه یاداداشت های تحت عنوان برگی از تاریخ کوریجان کتاب یازده جلدی روزنامه خاطرات عین السطنه نوشته عین السطنه سالور که به کوشش مسعود سالور به چاپ رسیده را مورد بررسی قرار میدهیم و با ارائه توضیحات برای خوانندگان خصوصاً برای علاقمندان به تاریخ منطقه حاجیلو و کوریجان روشنتر خواهیم نمود در این زمینه خوانندگان خواهشمندم نظرات خود را برای نگارنده ارسال نمایند
تعدای از بزرگان کوریجان در سال1315 -1320
اجزاء اداره ی کوریجان
این ده با اشخاص ذیل اداره میشود: محمد علی بیک کشمرزی (لله) نایب- درویشعلی بیک کدخدا (حاجی کوچکعلی به واسطه آن حرکات اخراج و درویشعلی بیک پسر مرحوم بیرام علی کدخدا شد). دو سال است ضابط ندارد. میرزا حسین و میرزا محرر، علی اکبر و حسین رضا فراش، سیفعلی مهتر، کربلائی اسمعیل و قاسم باغبان، دشتبان دو نفر پاشا پاکار، محمد ورپاکار ( 2 ) دو نفر، گاوچران دو نفر، آهنگر دو نفرنجار، حمامی سه نفر، دلاک دو نفر، چوپان شش نفر، بره چران شش نفر، نخرچی دو نفر، میرآب دو نفر، جوقباشی بیست و چهار نفر (هر جوق پنج جفت و ده نفر آدم و ده الاغ). هشت دکان داشت به واسطه گرانی اجناس و عدم خریدار چهار شده. دکانی ده تومان به مالک میدهد. هفت قهوه خانه کنار جاده، هر کدام هشت تومان میداد فعلا مبدل به یک گاراژ (آرامشگاه) و یک کاروانسرا برای چرخ شده. باقی کار نمیکنند. ( 4 )
کدخدا درویشعلی چراغی (کدخدای 5 دانگ کوریجان بعد از حاج کوچکعلی زمانی)
حقوق اجزاء
]حقوق [ نایب، پاکار، میرزا، فراش، مهتر، باغبان، کدخدا با ارباب است مثل دشتبان و غیره. از میانه، چوپان، نخرچی، حمامی و غیره را رعیت میدهد. فقط نایب سالی دویست و پانزده تومان جیره و مواجب و روزی دو من آرد دارد که شام و ناهار سایرین را اگر حاضر باشند باید کموبیش بدهد. دو خروار هیزم، یک خروار زغال ] به [ مهتر، فراش هریک دو خروار گندم، کفش و لباس هم داده میشود. میرزا حسین هم سوای سه خروار گندم رعایت زیادتری میشود ( 5 )
خرج قنات:
از همه خرجها زیادتر خرج قنات است از پارسال به فکر آن افتاده ام که چاههای مخروبه را بغل بر بزنم. یک قسمت پارسال تمام شد، دو قسمت را مشغولند تمام نشده . یک دسته مقنی لالجینی آورده ام قریب چهارصد ذرع مخروبه را بغل بر زده اند تا نزدیک مارهموار که عمده آب این غنات است و تازه ده روز است شروع کرده اند. به خواست خدا این قنات دایر شد باید فکر قنات دسگر شد که عمر اینها و چدرانشان یاد ندارد این چه زمان دایر بوده و این رشته می رود تا حسین آباد و تصور می شود که قنات فعلی بیشتر آب دهد.
مدرس خصوصی در قلعه کوریجان برای شاهزاده های قاجار
زینب ( 6 )و آقاها( 7 ) متصل می نوشتند به ما تلخ میگذرد چرا نمی آیید و ما را دلواپس گذاشته اید. دو چیز باعث شد که آقایان نق نق خود را موقوف کردند. من آقای علوی( 7 ) را که یکی از جوانهای نجیب معقول بااخلاق است و چند سالی است به این پسرهای من علاقه پیدا کرده، در تربیت آنها، درس آنها، اخلاق آنها کمکهای بسیار برجسته میکند و پسرهای من هم کمال علاقه و حرفشنوی را از او دارند، راضی کردم کوریجان برود.( با کمال رغبت برای آنکه دید من بستری هستم و به آنها شاید خوش نگذرد به زودی حرکت کرد. ( 5 )
فوت عز الدوله
من در کوریجان بودم صبح اول آبان گردش رفته بودم. بابا خداداد سرایدار قلعه آمد که آقای سعید الممالک و حاج علیرضا قلعه آمدند. من آمدم. بعد از احوالپرسی و سلام و تعارفات معموله سعید الممالک گفت شما باید طهران بروید، من با تعجب گفتم برای
چه. گفت حضرت اقدس والا حالشان خوب نیست چون چند روز قبل دستخطی از ایشان رسیده بود به خط مستشار، در حاشیه دو
سه سطر به خط آن مرحوم [بود] که حالم بدتر شده است و این چند سطر را برخلاف همیشه با ارتعاش دست نوشته بودند، درتاریخ هم سهو شده بود. از کسالت ایشان هم که سابقه داشتم فهمیدم کار گذشته است. بلافاصله تلگرافی از بغل خود بیرون آورده به دست من داد. عباس تلگراف کرده بود حضرتوالا فوت کرد آقای عین السلطنه را اطلاع دهید به طهران بیایند. حال من منقلب شد، گریه شدید دست داد. آنها تسلیت گفته مرا آرام کردند. ناهار صرف شد .قرار شد شهر بروند و همین اتومبیل فرد نوسواری را مجددا اینجا روانه کنند و من بروم.آنها رفتند. من سفارشاتی به نوکرها کردم. لوازم حرکت و سفر را برداشتم بیرون رفتم.
پیرمردها، جوقباشیها همه آمدند. گریه میکردند. توی سرشان میزدند. بعد گفتم دو روز در مسجد کوریجان ختم بگذارند.رعایای دهات دیگر را هم خبر کنند. از همسایگان دعوت نمایند شام و ناهار مفصل بدهند.
______________________________ ادامه دارد
1) به واسطه نیامدن باران سرمای بیموقع یک مثقال هم تریاک عاید نشد. (یادداشت از نویسنده)
2) ورپاکار: دست یار پاکار
3) نخرچی/ ناخرچی: ترکی- چوپان گله های گاو، گوساله
4) قهوه خانه های کوریجان: بیشتر مهمانخانه بودند و مسافر از روستاهای دور و نزدیک میآمدند و آنجا سوار ماشین میشدند و یا از راه دور بیموقع می رسیدند آنجا استراحت می کردند تا صبح به روستای خود مراجعت نمایند ((1-قهوه خانه عاباس قهوه چی : پدر مرحوم حاج حسین رضای شیرازی 2- آرامشگاه : قهوه خانه حاج اشرف این قهوه خانه را عین السطنه با نام آرامشگاه یا گاراژ کوریجان نام می برد گویا غیر میهمانخانه محل پارک ماشین هم بوده است 3-قهوه خانه : نریمان بیک 5- قهوه خانه کوخا (کدخدا محمد حسین نوروزی) 6- قهوه خانه کربلایی مصطفی 7- قهوه خانه عین علی))
5) روزنامه خاطرات عین السلطنۀ سالور،، ج 10 ، ص: 7686
6) زینب : همسر عین السطنه
7) آقا ها: منظور فرزندان عین السطنه (عباس ، مسعود و بهمن سالور)
8) علوی : علوی نوه پسری حاجی سید محمد صراف است که نود سال دارد. پدرش در مالیه است، مادرش مدیر مدرسه. با مکنت هم هستند (یادداشت از نویسنده)
9) روزنامه خاطرات عین السلطنۀ سالور، ج 10 ، ص: 76
10) روزنامه خاطرات عین السلطنۀ، ج 10 ، ص:
مطالب مرتبط:
دیدگاهها