نویسنده : سینا خرمرودی
1- همدان را به جایی منتقل میکنیم که آسمانش آفتابی و زیبا باشد. خبری از کمآبی نبوده و مایع حیات فراوان باشد، داری آبی سبک و شیرین بوده و هوایش پر از اکسیژن باشد. برای خوردن آب نیازی به دستگاه تصفیه آب خانگی نباشد و تابستانها خبری از سهمیهبندی آب نشود. جایی که وقتی در خانه را باز میکنی، سوز نیاید، در فصل پاییزش این همه باد نوزد و در زمستانش اینقدر هوا زیر صفر نباشد. کلاً همدان را میبریم به جایی که خیلی با حال باشد.
2- شهرمان را میببریم به جایی که خبری از ترافیک و شلوغی نباشد. خیابانهایش عریض، پیادهروهایش وسیع، پلهایش اصولی و رانندگانش منطقی باشند. یک خط برای اتوبوسها، یک خط برای دوچرخه و چند تا خط برای اتومبیلهای سواری وجود داشته باشد. جایی که صدای بوق از ماشینی درنیاید، هیچ موتوری وسط خیابان تک چرخ نزند و هیچ تصادف دلخراشی رخ ندهد.
3- همدان را ببریم به جایی که معماری و شهرسازیاش اعصاب آدم را خرد نکند. جایی که مثل همدان فعلی هرسال قانونهای شهرداری عوض نشود. جایی که در یک کوچه هزار مدل خانه نداشته باشیم.
مثل حالا که یکی 8 طبقه است و کنار دستیاش 2 طبقه. آن یکی 60 درصد تراکم گرفته و بغلدستی 50 درصد. یکی از خانهها زاویهدار شده و طبقات بالاییاش عقب رفته. خانه همسایه کنسول خورده و جلو آمده! همدان را میبریم جایی که حواس شهرداری به جریمه و عوارض گرفتن نبوده و به دنبال زیبایی شهر باشد.
4- شور و نشاط را سرلوحه شهر جدیدمان میکنیم. همدان را به جایی میبریم که تیم فوتبال لیگ برتری داشته باشیم، آن هم از نوع بومی اش. تعدادی کشتیگیر داشته باشیم که برای تیم شهر خودمان کشتی بگیرند و کلاً شهری داشته باشیم پر از ورزش و ورزشکاران علاقهمند.
5- ميرویم به جایی که چندین و چند سالن نمایش و سینما و کنسرت داشته باشد و مردم هر موقع که اراده کنند، بتوانند از موسیقی و نمایش و هنر لذت ببرند. جایی که پر از فرهنگسرا باشد. برای خودش جشنواره داشته باشد و همه به هنرمند و هنرپیشه احترام بگذارند.
6- شهرمان را میبریم به جایی که قیمت خانه و زمین و آپارتمان سر به فلک نکشد و هر جوانی بتواند با چند سالی پسانداز، صاحب خانه و زندگی شود. جایی که شغل اصلی مردمانش، خرید و فروش خانه و زمین و پولدار شدنهای یک روزه نباشد، جایی که صنعت داشته باشد و اشتغال فراوان، جایی که برای درس خواندهها شغلی فراهم باشد و آیندهای. جایی که نیازی به مهاجرت و ترک خانه و شهر و دیار و کاشانه نباشد.
7- البته وقتی همدان را منتقل میکنیم، با خودمان آرامگاه بوعلی را هم میبریم تا در شهر جدید، آن را در جایی مناسب قرار دهیم که پارکینگ داشته باشد و اطرافش را انبوهی از ماشینهای گیر کرده در ترافیک پر نکرده باشند.
در همدان فعلی، دورتا دور آرامگاه بوعلی پر از پلیسهای زحمتکشی است که منتظرند تا ما یا مسافران لحظهای توقف کنیم و برگ جریمه را بچسبانند روی شیشه ماشینمان، اما بوعلی را میبریم به جایی که با لحظهای توقف، پلیس روی شیشه ماشین برگی بچسباند که رویش نوشته: به شهر ما خوش آمدی!
8- همدان را به هر کجا منتقل کردیم، اسمش را میگذاریم همدان بزرگ، چون خیلی با کلاس است.
9- و البته سعی میکنیم، محل انتقال جایی مثل کویر لوت نباشد، چون مسکن مهر را وسط کویر و بیابانها ساختند و شکست خورد و ما نمیخواهیم طرحمان شکست بخورد.
10- اصلاً چرا این همه توضیح اضافی میدهم؟ همدان را میبریم خارج!
11- البته وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم جای فعلی شهرمان اینقدرها هم بد نیست، حالا آرامگاه بوعلی را با خودمان بردیم، کوچه باغهای گنجنامه را چه کنیم؟ الوند را با این همه خاطرات و این ابهتش چطور ببریم؟ دست فروشهای میدان امام را به کجا منتقل کنیم؟ اصلاً همه اینها را هم منتقل کردیم، تلهکابین را چه کنیم؟ آن را اصلاً نمیشود تکان داد.
و خیلی مکانها و نامهای دیگر که نمیشود انتقالشان داد، آخر اینجا شهری است با چند هزار سال سابقه و همین سابقه است که پایتخت تاریخ و تمدنش کرده... حالا زمستان است و از سرمای هوا خسته شدیم مثل نمایندگانی که از آلودگی هوای تهران خسته شدند، بوی بهار همدان که به مشاممان برسد.
اینجا را با هیچ جای دنیا عوض نمیکنیم و به هیچ شهری منتقل نمیشویم. پس به قول رئیسجمهور قبلیمان که از وقت رفتنش، دل و دماغ طنزنویسی هم از بین رفته؛ زنده باد بهار... زنده باد بهار و باز هم زنده باد بهار!
همدان پیام
دیدگاه شما