پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 14. مهر 1393 - 5:09   |   کد مطلب: 16264
عشق شدید و مصرانه دختری که رئیس یک مرکز آموزشی است به کارمند جوانش هر دو را به دادگاه کشاند.

چندی پیش مرد جوانی آشفته به شعبه 14 دادسرای خارک مراجعه کرد و به بازپرس امجدیان گفت: کارمند یک مرکز آموزشی در تهران هستم و 3 سال پیش در این مرکز به صورت قراردادی مشغول به ‌کار شدم که ریاست آن برعهده زن جوانی است. از آنجا که نه من و نه رئیسم ازدواج نکرده بودیم به هم علاقه‌مند شدیم و به پیشنهاد این زن قرار گذاشتیم که هراز گاهی در بیرون از محیط اداری همدیگر را ببینیم تا بیشتر با هم آشنا شويم.

این قرار ملاقات‌های ما در حالی انجام مي‌شد که خانواده من هیچگونه اطلاعی از اين موضوع نداشتند؛ چراکه من در یک خانواه سنتی بزرگ شده بودم و از طرفی 10 سال اختلاف سنی با خانم رئیس داشتم و وی از من بزرگتر بود. از آنجا که همدیگر را دوست داشتیم قرارمان این بود که با هم ازدواج کنیم و من با این موضوع که محبوبه از من 10 سال بزرگتر است کنار آمده بودم و گفتم هرطوری شده خانواده‌ام را راضی می‌کنم تا با وی ازدواج کنم.

پس از مدتی متوجه شدم محبوبه رفتارهای روانی خاصی دارد، از این موضوع خیلی ناراحت بودم و رنج می‌کشیدم؛ زيرا نمی‌توانستم با بیماری‌اش کنار بیایم و آرام آرام ارتباطم را با وی قطع کردم.

وی افزود: از آنجایی که کارمندش بودم مدام تهدیدم می‌کرد و می‌گفت ماجرا را به حراست آموزشگاه اطلاع می‌دهد تا اخراج شوم. همیشه مرا پشت تلفن تهدید می‌‌کرد و می‌گفت اگر با وی ازدواج نکنم عاقبت شومی در انتظارم خواهد بود.

ابتدا تهدیدهایش را جدی نگرفتم و چون 31 سال از سنم گذشته بود تصمیم گرفتم ازدواج کنم و با دختر یکی از بستگان پیمان ازدواج بستم. همین که محبوبه متوجه شد من با دختر دیگری ازدواج کرده‌ام تهدیدهایش دوچندان شد، چون نمی‌خواستم همسرم از ماجرا باخبر شود به التماس افتادم و از محبوبه خواستم دست‌ بردارد تا زندگی‌ام جهنمی نشود. این زن بدون هیچ اعتنایی به این موضوع با نفوذی که داشت به راحتی شماره همسرم را پیدا و ماجرا را برای زنم بازگو کرد و حتی به پدرم نیز تماس گرفته و آبرویم را برده است. حالا زندگی مشترکم در آستانه فروپاشی است و همسرم قصد جدایی از مرا دارد.

منبع: همدان پیام

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت