چگونه میتوان به تاریخی که میدانیم پر از دروغ و با نفوذ صاحبان قدرت نوشته شده است اعتماد کرد؟
نه تنها در اسلام بلکه در همه تمدنهایی که از سابقه تاریخی برخوردار هستند این مشکل وجود دارد، یعنی ما نمیتوانیم بپذیریم که مورخی با آزادی فکر و آزادی قلم دست به ثبت وقایع زده باشد زیرا میدانیم بسیاری از حکومتها با ضرب و زور و جنایت علیه مخالفانشان به قدرت رسیدند و طبیعتا هیچ حاکمی نمیخواهد ظلمها٬ جرمها و جنایات او در تاریخ ثبت شود یا مورخان جرأت نمیکردند این چیزها را ثبت کنند.
لذا با این دیدگاه به هیچ تاریخی نمیتوان اعتماد کرد. اما با شواهد و قرائن میتوان به بخشی از حقایق رسید اگرچه همه آن نباشد. مثلا این که در ایران باستان یا در روم قدیم، فلان پادشاهان از این تاریخ تا این تاریخ حکومت کردند چیزی نبوده است که بخواهند جعلش کنند. یا مثلا این که فلان جنگ اتفاق افتاده یا نه٬ اصل این جنگ اتفاق افتاده اما این که مقدار تلفات گفته شده واقعی باشد یا نه ممکن است اغراق و غلو، دروغ و... صورت گرفته باشد. بنابر این بخشی از آن چه در تاریخ ذکر شده را میتوان به صورت قطعی گفت حقیقت دارند و واقع شدهاند.
در مورد تاریخ اسلام وضعیت چگونه است؟
در تاریخ اسلام، اطلاعاتمان راجع به وقایع تاریخی از کتابهایی است که در این عرصه نوشته شدهاند که برخی از آنها به دلیل آن که خیلی بعدتر از آن واقعه نوشته شده در ارزش علمی آن شک هست و به نوعی میتوان گفت این مساله از ارزش علمی آنها میکاهد.
مثلا راجع به دوران رسالت پیغمبر (ص) قدیمیترین اثر مکتوبی که وجود دارد سیره ابن اسحاق است که او در سال ۱۵۵ هجری از دنیا رفته است. احتمالا این کتاب ۱۰۰ سال پس از رحلت پیغمبر (ص) نوشته شده است. اما او تاریخ را به صورت مستند نقل کرده یعنی میگوید از چه کسی شنیدم او از چه کسی شنیده تا برسد به کسی که خود واقعه را درک کرده است. این تواریخ که به این صورت نگاشته شدهاند دارای اعتبار بیشتری هستند. زیرا سند را خود تاریخنگار ذکر کرده است.
طبری هم که در قرن سوم و اوایل قرن چهارم بوده تاریخش را مستند نوشته است و با اینکه خودش متعلق به این دوره است ولی هر واقعه را سعی کرده مستند بگوید. این نوع کتب تاریخی از درصد اعتماد بالاتری برخوردار است البته نه صد در صد. به همان سیره ابن اسحاق و ابن حشام و تاریخ طبری ایرادات زیادی وارد است. اما آن منابعی که بدون ذکر سند هستند و از حادثه هم فاصله دارند در مواردی که در دیگر منابع مستند نیامده باشد نمیتوانیم قاطع بپذیریم. بگوییم که نوشتههای او حقیقت دارد.
دسته دیگر اطلاعات ما در تاریخ اسلام از حدیث است. کتاب کافی و بحارالانوار مجلسی هم هرچند کتابهای حدیثی هستند اما از منابع مهم و عظیم تاریخی محسوب میشوند.
شواهد دیگر تاریخ آن را تایید کنند و در کتابهای دیگر تاریخ مستند هم نقل شده باشد میتوان اعتماد کرد.
حدیث مستند که به معصوم میرسد از اعتبار بسیاری برخوردار میشود. اگر چه حدیث جعلی هم ممکن است وجود داشته باشد. منتهی تشخیص آن وظیفه متخصصان است. همان طور که در تاریخ متخصصانی داریم سنجهها و معیارهایی به ما میدهند که کجا میشود به تاریخ طبری اعتماد کرد، کجا نمیشود. همان حالت را در حدیث هم داریم.
بنابراین این طوری نیست که به همین سادگی مطرح کرد که تاریخ اصلا صحت ندارد، مخاطب باید هوشیار و هوشمند باشد.
با تمام استدلالیهایی که به درستی به آنها اشاره کردید نکات مبهمی در رابطه با تاریخ عاشورا هم وجود دارد که گفته میشود دچار تحریفهای زیادی شده است، در این خصوص چه نظری دارید؟
در ارتباط با تاریخ عاشورا منابع مختلفی در دسترس است. اگر این منابع از یک سنخ اطلاعات بود میگفتیم کانالیزه شده است و از یک جهت و جای خاصی آمده است.
بخش مهمی از اطلاعات واقعه کربلا از امامان معصوم (ع) در کتب حدیثی موجود است که بخشی از آن به نقل از امام سجاد و امام باقر (ع) است که این دو بزرگواران شاهد واقعه بودند. لذا هرچه نقل کنند برای ما حجت و سند است. از امام رضا (ع) و امام صادق (ع) و دیگر ائمه راجع به واقعه کربلا گزارشاتی داریم. اگرچه امام رضا (ع) و امام صادق (ع) آن دوره نبودند اما وقتی ما اعتقاد داریم که امام معصوم است و از علم گستردهای به اراده خدا برخوردارند هر چه که آنها برای ما در هر زمان که میگویند حجت است حتی اگر از دورهای که نبودند مطلبی بگویند. چراکه ما از امام معصوم سند نمیخواهیم. شیعه بودن ما به این پذیرش است. در واقع از دیدگاه عقلی صداقت در گفتار است که ایمان میآورد؛ یعنی من اگر مطمئن باشم شما فرد صادقی هستید گفته تان را میپذریم.
بخش دوم، اطلاعات مکتوب خود دشمن هست. در آن زمان رسم بر وقایع نگاری در جنگها بوده و در واقع خبرنگار رسمی وجود داشته است. حُمَید بن مسلم کارش ثبت وقایع عاشورا بوده است. بسیاری از اطلاعات از خبرنگار خود دشمن است که در عرصه حاضر بوده و خیلی نکات را ذکر کرده است. حتی بعضی چیزها را با جزئیات نقل کرده است. مثلا حمید بن مسلم درباره حضرت قاسم (ع) میگوید دیدم نوجوانی برای جنگ آمد که بند یکی از کفشهایش باز بود. حُمَید بن مسلم اینها را نوشته و ثبت کرده است. بنابراین یک بخش از مکتوبات خود دشمن باقی مانده است و بخش دیگر از عوامل اجرایی این جنایت که به صورت شفاهی نقل شده، مثلا برخی از آنها برای خوشایند دستگاه دربار شرح دادند که در کربلا چه کردهاند. خیلی از نقلهایی که طبری یا ابی مخنف دارد از زبان کسانی است که در لشکریان عمرسعد بودند، اسم هایشان هم در این تواریخ آورده شده است. لذا بخشی از این اطلاعات ما اینگونه از خود دشمن رسیده است.
یک بخش دیگر از بازماندههای واقعه کربلا است. یعنی افرادی که در جبهه حق بودند مثل عقبه بن سمعان٬ غلام رباب همسر امام حسین (ع) که خیلی صحنهها را دیده است و خودش هم جنگیده اما زخمی شده و پس از اتمام جنگ به دلیل اینکه برده بوده و از خود اختیاری نداشته رهایش کرده بودند. عقبه بن سمعان خیلی از این نکات را گفته است یا ضحاک بن قیس مشرقی که از امام اجازه میگیرد و جنگ را ترک میکند.
مشترکات زیادی در نقل واقعه عاشورا هست که به دلیل سندهای زیاد پذیرفتنی است. میماند برخی از چیزهای خاص که بر سر آن اختلاف است. به طور کلی با وجود این مشترکات هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم حادثه عاشورا اتفاق نیافتاده است.
هیچ حادثهای مانند حادثه کربلا قطعیتش در تاریخ اثبات شده نیست. یعنی ممکن است ما خیلی چیزها را در تاریخ زیر سوال ببریم؛ تاریخش، قطعیتش، به خصوص تاریخش، ولی فاجعه کربلا در دهم محرم سال ۶۱ قطعی است و هیچ شک و شبههای در آن نیست. مثلا در مورد ولادت امام حسین (ع) که مشهور است روز سوم شعبان است نقلهای دیگری هم وجود دارد، بنابراین نمیتوانیم ۱۰۰% بگوییم سوم شعبان است.
مخاطب باید هوشمند و آگاه باشد و حداقل منبع هر سخنی را که از تاریخ نقل میشود را بپرسد و سپس اعتبار منبع را بررسی کند
لذا به جرات میتوان گفت که بیش از ۹۰% آن چه که درباره واقعه کربلا داریم، درست است. منتها بعدها پیرایههایی بسته شد، مثلا دشمنان برای این که از عمق این فاجعه کم کنند یا این که دیگران را مسئول بدانند یک چیزهایی را جعل کردند. مثلا عقبه بن سمعان میگوید عمرسعد دروغ میگوید و تاریخ را تحریف میکند، عمرسعد نامهای نوشت به عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه گفت با حسین (ع) صحبت کردم گفته من به خاطر نامه کوفیان این جا آمدم، حاضرم اگر کوفیان اینطور نیستند برگردم یا بروم به یکی از مرزها یا بروم شام دستم را در دست یزید بگذارم. عقبه بن سمعان میگوید من آن جا شاهد بودم عمرسعد دروغ میگوید. حضرت فرمودند برگردم اما به مرزها یا به شام نزد یزید بروم را عمر از خودش اضافه کرده است.
اما به هر حال باید بپذیریم به هر دلیلی تحریف صورت گرفته است. مواردی را هم داریم که عدهای از روی جهل برای این که ایجاد ترحم کنند، جعل کردهاند.
از کجا میتوان فهمید این ها تحریف واقعی نیست؟
ما باید به منابع اصلی مراجعه کنیم. در منابع اصلی خیلی تحریف نیست و آن نکاتی که من در بالا عرض کردم در ارتباط با منابع اصلی ما صدق میکند و با آن معیارها به حقیقت دست خواهید یافت.
اما منابعی که از عصر صفویه به بعد و به خصوص در دوره قاجار نوشته شده مطالبی دارد که در منابع قدیمی نیست و غیر قابل اعتماد است و اصلا نباید سراغش رفت. مثلا در بعضی از این کتاب ها خواستند شجاعت حضرت عباس (ع) را مطرح کنند. نقل کرده اند که حضرت عباس (ع) در این جنگ ۲۰۰ نفر را کشت. در حالی که اصلا حضرت عباس (ع) جنگی به آن صورت نکردهاند و فقط در عصر عاشورا برای آب آوردن رفتند و...
چگونه با یک گزارش تاریخی برخورد کنیم و حقیقت را بیابیم؟
تحریفاتی که در تاریخ عاشورا مطرح است و شهید مطهری و دیگران در مقابل آن موضع گرفتهاند؛ تحریفاتی است که در منابع متاخر آمده است. حالا یا توسط دشمنان برای مقاصدی که داشتند و یا دوستان نادان که قائل به این بودند که به هر قیمتی میشود خواننده این متن را گریاند؛ تحریف و جعل شده است.
راه اصلی برای فهم حقیقت مراجعه به منابع اولیه در واقع نزدیک به واقعه عاشورا است. برای فهم بیشتر بگذارید یک مثال بزنم.
مثلا داستان مثل عروسی قاسم، خوب از لحاظ عقلی آدمهای معمولی در چنین موقعیتی که چنین حادثه ای دارد رخ میدهد و حجت خدا در معرض خطر است بحث عروسی مطرح میکنند؟
از طرف دیگر شواهد دیگر تاریخ با این جریان نمیخواند؛ یک نمونهاش، گزارشات تاریخ درباره سن دختران امام حسین (ع) و همسرانشان است که با این جریان در تضاد است. اینگونه می توان فهمید جریان عروسی حضرت قاسم (ع) در کربلا نمیتواند مطابق واقع باشد.
هر فردی که با چنین نقلهایی درباره تاریخ امام حسین (ع) مواجه میشود؛ حداقل باید بپرسد این نقلی که از جریانات واقعه عاشورا گفته میشود منبعی دارد؟ این منبع معتبر است یا خیر؟ که اعتبار منابع را می تواند از اهل فن آن سوال کند.
به عنوان مثال اگر از مقتل ابی مخنف حقیقی، لهوف سید بن طاووس، ارشاد مفید، نقل شده است این منابع از درجه اعتبار بالایی برخوردارند. اگر هم مورد ضعیف باشد اهل فن میتوانند آگاهش کنند.
پس مخاطب باید هوشمند و آگاه باشد. او باید حداقل منبع هر سخنی را که از تاریخ نقل میشود را بپرسد و سپس اعتبار منبع را بررسی کند حالا یا خود توانا است یا به اهل فن مراجعه کند.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.
دیدگاه شما