به گزارش پایگاه خبری تحلیلی کورنگ ،به نقل ازگروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: کریستوفر فتوایس در فصل اول کتاب خود «روانشناسی یک ابرقدرت» می نویسد: «مردم قرن بیست و یکم احتمالا امن تر و ایمن تر از تمام نیاکان خود هستند (حتی اگر خیلی ها آن را باورنداشته باشند).» اما اگر آمریکاییان از همیشه ایمن تر هستند، پس چرا این قدر هراسانند؟
تاثیر روانی خوداستثناپنداری آمریکایی
پاسخ این سئوال در تاثیر روانی خوداستثناپنداری آمریکایی نهفته است. هنری کیسینجر یکی از برجسته ترین مدافعان خوداستثناپنداری آمریکایی این ایده را چنین توصیف می کند: «بدون تعهد ما نسبت به امنیت بین المللی، هیچ صلح پایداری نمی تواند وجود داشته باشد. بدون مشارکت سازنده ما در اقتصاد جهانی، هیچ امیدی به پیشرفت اقتصادی نمی تواند وجود داشته باشد. بدون تعهد ما به آزادی انسانی، دورنمای آزادی در جهان رنگ می بازد.»
فتوایس می گوید که بسیاری از آمریکاییان کشورشان را به شکل منحصربه فردی قدرتمند می بینند که شاید هم چنین باشد. هر چه باشد آمریکا بودجه قدرتمندترین ارتش را درتاریخ جهان تامین می کند و صاحب بزرگ ترین اقتصادی است که جهان تاکنون شاهد بوده است. اما این قدرت فرضی به این نیاز دامن می زند که همه چیز، از تجارت بین المللی گرفته تا کشمکش های بین المللی را باید در کنترل خود داشته باشد.
فتوایس می گوید: «رهبران آمریکا به شکل خاصی تمایل به باور این نکته دارند که اقدامات آنها پیامدهای مثبتی چون صلح را درپی دارد.» این گرایش به باورکردن اینکه ما سرچشمه صلح هستیم، باعث نمی شود که از تهدیدات بیرونی ناشناخته کمتر هراس داشته باشیم. درواقع ما آمریکاییان با باوراندن این نکته به خود که نهایت قدرت را برای آوردن صلح درجهان داریم، بیشتر مستعد ترس از عوامل بیرونی می شویم.
غیرآمریکاییان معتقدند که آمریکا تهدیدی برای صلح است
برخلاف دیدگاه خیرخواهانه و صلح طلبی که آمریکاییان نسبت به خود دارند، موسسه گالوپ طی یک نظر سنجی از 65 کشور که در سال 2013 انجام داده، دریافته است که غیرآمریکاییان عملا ایالات متحده را بزرگ ترین تهدیدی می بینند که متوجه صلح جهانی است. بدون تردید مداخلات خارجی شکست خورده و همیشگی آمریکا در تقویت و تثبیت این باور نقش داشته است اما چرا ایالات متحده، این هراس زده ترین قدرت جهانی، این چنین برای خود بیمناک است؟
به اعتقاد فتوایس خوداستثناپنداری آمریکایی است که آمریکاییان را به سمت این احساس سوق می دهد که «هم یگانه ابر قدرت جهان باشند و هم نگران و بیمناک تر از همه.» در واکنش به ترس از دست دادن قدرت عظیم خود در آینده است که پارانویا ظهور می کند. وقتی دولت آمریکا و رای دهندگان ریسک های بالقوه را مورد ارزیابی قرار می دهند، این پارانویا به عنوان یک ضعف و وبال گردن عمل می کند.
بسیاری از آمریکاییان ترجیح می دهند به منظور حفظ جایگاه «یگانه ابرقدرتی»، با بازدارندگی و به شکل متناسب عمل کنند. اما همانطور که پرزیدنت جرج دبلیو بوش در سال 2002 باور داشت که با برکنار کردن صدام حسین همین کار را انجام می دهد، هنگام بازدارنده عمل کردن نسبت به یک تهدید بیرونی، همه چیز به سادگی و شدیدا تحت تاثیر ترس قرار می گیرد و در نتیجه بی تناسب عمل می شود.
با این حال هر چه می گذرد به نظر می رسد که آمریکا بیشتر از روی ترس عمل می کند. و هر چه می گذرد پارانویایی که از دست دادن قدرت با خود می آورد توان بیشتری پیدا می کند. از دست دادن قدرت درنهایت معادل از دست دادن کنترلی قلمداد می شود که از نظر بسیاری از آمریکاییان برای مشروعیت بین المللی ایالات متحده مضر به نظر می آید.
از دست دادن کنترل می تواند غیرآمریکاییان را نسبت به اهداف آمریکا بدبین کند و آنها را به این گمان برساند که اتکا به این کشور برای تامین امنیت متحدان آمریکا در آینده بی فایده است.
بیش از حد گوش به زنگ بودن، به تصمیمات غیرواقع بینانه منجر می شود
قطعا تهدیداتی واقعی در جهان وجود دارد که متوجه امنیت آمریکاست و فتوایس نیز چیزی جز این نمی گوید. با این حال او می گوید واکنش نشان دادن به تهدیدات ناشناخته جهان پس از جنگ سرد و در عین حال تجربه کردن سطوح بالایی از نگرانی کاری غیرمسئولانه است. هر چند که اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد تهدیدی شناخته شده بود، اما این تهدید درست به اندازه تهدیدات ناشناخته امروز غیرقابل پیش بینی بود. با این حال مردم هنوز از ناشناخته بیش از تهدید شناخته شده اتحاد جماهیر شوروی در طول 40 سال گذشته هراس دارند.
فتوایس می گوید درطول جنگ سرد آمریکاییان با تجزیه و تحلیل قابلیت های واقع گرایانه خود تهدید شوروی را ارزیابی می کردند، یعنی تهدیدی که اتحاد جماهیر شوروی متوجه ما می کرد معادل قابلیتی بود که داشت. اما امروز ما میزان خطرناکی را نه بر اساس توانایی ها و ظرفیت ها بلکه بر اساس نیات معادل سازی می کنیم. برای مثال اگر ایران ما را تهدید به حمله ای در مقیاس بزرگ کند، ما باید به طور واقعی بدانیم که آنها ظرفیت انجام چنین حمله ای را ندارند، اما تجربه ما از نگرانی تشدید شده از تهدیدات بیرونی- که در قدرت «تک قطبی» ما ریشه دارد- موجب می شود صرفا از نیات ایران بهراسیم نه ظرفیت های این کشور که به تناسب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته باشد. این تفاوت در میزان ترس آمریکا، به تفاوت در واکنش های سیاست خارجی ترجمه می شود که مورد بررسی قرار می گیرند و بر اساس آنها عمل می شود.
اتکا به این اصطلاحا «سیاست های پارانویدی» پیامدهای ترسناکی دارد: فتوایس معتقد است «اقداماتی که برای به حداکثر رساندن ایمنی انجام می شوند، می تواند منابع را به هدر دهند و پیامدهایی را به دنبال داشته باشند که هدف این سیاست ها ممانعت از آنها بوده است.» کسانی که کار ارزیابی تهدیدات و ریسک همراه با آنها را بر عهده دارند باید با دقت این کار را انجام دهند و بدانند که قدرت گزاف ما سهوا به ترسی استثنایی می انجامد.
رهبران ایالات متحده باید تشخیص دهند که چگونه خوداستثناپنداری آمریکایی مانع از توانایی کشور برای پرداختن متناسب به تهدیدات می شود. همانطور که فتوایس شناسایی می کند بیشتر نگرانی های آمریکاییان غیرواقعی هستند و به اتلاف منابع می انجامند.
برای مثال مداوما گفته می شود که چین ممکن است «همتایی هم سنگ» برای توانایی های ایالات متحده شود. این کشور چگونه می خواهد در سطح اقیانوس آرام اعمال قدرت کند اگر نتواند یک نیروی دریایی کارآمد را تشکیل دهد که از نظر حجم حتی به حجم عظیم نیرویی که ایالات متحده مالک آن است نزدیک شود؟ آنها هزینه های نظامی خود را افزایش داده اند، اما حتی با این حال هزینه های آنها حتی به 604 و نیم میلیارد دلاری که آمریکا در سال 2016 هزینه کرده نزدیک نیز نمی شود.
نیاز به داشتن یک دشمن
آمریکاییان به یک دشمن واقعی یا به کلی فرضی نیاز دارند که به ایالات متحده اجازه دهد هزینه های هنگفتی را که در داخل و خارج از خانه صرف اقدامات پرسش برانگیز خود می کند، توجیه کند. فتوایس در اظهار نظری قابل توجه ادعا می کند: «برای نخستین بار از دست کم قرن هفدهم به این سو، هیچ جنگ داخلی، کشمکش های نژادی یا هیچ جنگی از هیچ نوعی در نیمکره غربی در جریان نیست و ظاهرا این مسئله برای هیچ کس اهمیتی ندارد.»
آمریکاییان چنان اسیر حفظ جایگاه «قدرت اول» بودن هستند که از مشاهده روزگار راحت و مرفهی که جهان در حال تجربه آن است ناتوانند و برای این نگرانی و پارانویای افراطی آمریکایی هیچ محدودیتی در دیدرس مشاهده نمی شود.
نویسنده: ناتالی داوزیکی (Natalie Dowzicky) مدرس سرفصل های آمریکای لاتین و مطالعات لاتین در مدرسه رهبری جپسون در دانشگاه ریچموند
منبع: yon.ir/oAaOV
انتهای پیام/وحید رستمی
دیدگاه شما