در حالی که بسیاری از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در سوریه به آخر خط رسیدهاند، ایران تازه بازی را آغاز کرده است. در هفتهی گذشته دور جدیدی از تحرکات دیپلماتیک، سیاسی و امنیتی از جانب ایران آغاز شده که نشان میدهد ایران به این نتیجه رسیده که زمان تغییر معادله در سوریه فرا رسیده است. نیروی سایر بازیگران دخیل در پروندهی سوریه به شدت در حال تحلیل رفتن است. سناریوهای طراحی شده یکی یکی اجرا شده و به بنبست رسیده است.
آمریکا اکنون آشکارا احساس ناتوانی میکند، آنان هنوز نمیدانند بیثباتی ناشی از سقوط «بشار اسد» تا چه حد خواهد بود، نمیدانند ماهیت معارضهی سوری دقیقاً چیست؟ از متحد کردن معارضه عاجزند، نتوانستهاند انسجام ارتش و دستگاه امنیتی سوریه را از بین ببرند و از ایجاد اجماع جهانی برای یک تصمیمسازی سیاسی جدید هم ناتوانند.
عربستان سعودی به رغم هزینهی بسیار گزاف مالی نه تنها دمشق را فتح نکرده بلکه نگران است که با کشیده شدن درگیری به اردن و به خصوص لبنان، متحدانش در گروه «14 مارس» هم دچار بحران شوند.
ترکیه احتمالاً بزرگترین بازندهی میدان است. مسئلهی کردی در ترکیه در آیندهی نزدیک با مسئلهی علوی ترکیب خواهد شد و این یعنی دولت «اردوغان» با نیمی از مردم خود درگیر مخاصمهای میشود که سرانجام آن معلوم نیست و شاید نگرانتر از همه اسراییل است که مرزهایش هم در «سینا» و هم در «جولان» ناآرام شده، گروههای ناشناخته در سوریه ممکن است ارادهی استفاده از تسلیحات کشتار جمعی را داشته باشند، روابط اسراییل با مصر در بحرانیترین وضعیت 4 دههی گذشته قرار گرفته است و اسد هم بدون تردید در آیندهی نزدیک ماندنی است و به مبارزهی ضدصهیونیستی خود عمق خواهد بخشید.
این صورت مسئله است. راهی که آمریکاییها پیمودهاند تا صورت مسئله به این شکل درآمده، راه پرپپچ و خمی بوده است اما در نهایت و به لحاظ راهبردی در موقعیتی نیستند که بتوانند صورت مسئلهی جدیدی تعریف کنند.
راهی که ایالات متحده تا امروز در قبال مسئلهی سوریه پیموده، چنین است:
1. در گام اول آمریکا به سراغ یک راهحل سیاسی از طریق قطعنامههای شورای امنیت، اقدام درون اتحادیهی عرب و در نهایت طرح «کوفی عنان» رفت که امروز کاملاً به شکست کشیده شده است؛
2. در گام دوم آمریکا سعی کرد اسد را از طریق عملیات مسلحانه ساقط کند. ترکیه در این گام نقش لجستیکی و سعودی و قطر نقش تدارکاتی بر عهده داشتند. طراحیهای اطلاعاتی را هم اسراییل و آمریکا به طور مشترک انجام میدادند. این گام با انفجار ساختمان شورای امنیت ملی سوریه –در 2 هفتهی پیش- به نقطهی اوج رسید اما اکنون آشکارا تمام شده به نظر میرسد؛
3. گام سوم تلاش برای کودتا از درون ارتش یا دولت سوریه بود که با پاکسازی اخیر انجام شده در دولت، این گام هم به بنبست رسید. اکنون به نظر میرسد نشانههایی آشکار شده از اینکه ایران در حال به دست گرفتن ابتکار عمل در سوریه است و از غربیها هم کاری جز نشستن و نظاره کردن بر نمیآید.
این نشانهها چنین است:
1. به لحاظ میدانی، پاکسازی «حلب» تقریباً تمام شده و معارضین سوری منطقهی «صلاحالدین» را که مهمترین پایگاه آنان محسوب میشد، از دست دادهاند؛
2. سفر دکتر «جلیلی» به عراق، لبنان و سوریه نشان دهندهی آن است که نخست ایران ذرهای از راهبرد حمایت از اسد کوتاه نیامده است، دوم محور جدیدی در حال شکلگیری است که میتواند طراحیهای محور آمریکا، اسراییل، سعودی و تریکه را کاملاً ناکام بگذارد و سوم ایران مسئلهی سوریه را در سطح امنیت ملی ارزیابی کرده و با تمام توان وارد آن شده است.
3. نشانهی سوم کنفرانسی بود که در تهران برگزار شد. این کنفرانس دورنمایی سیاسی برای سوریه را ترسیم کرد که احتمالاً بسیار کارآمدتر از طرحهای تحمیلی آمریکا و متحدانش است.
هنوز از جانب غربیها موضعی دربارهی تحرکات جدید ایران دیده نشده است الاّ اینکه اسراییلیها آن را بسیار تهاجمی خواندهاند. در ضمن برای نتیجهگیری هم زود است.
ظاهراً نزاعی آغاز شده که در میان مدت ادامه خواهد یافت و لابد غربیها هم به فکر خواهند افتاد که برگی رو کنند. هر چه باشد دو چیز احتمالاً مسلم است:
1. غرب به این نتیجه رسیده که ولو خشونت ادامه داشته باشد و تشدید هم بشود، اسد در کوتاه مدت رفتنی نیست و معارضه بالاخره باید نوعی راهحل انتخاباتی را بپذیرد؛
2. علاوه بر این، علایمی هست که غربیها پذیرفتهاند چارهای جز ورود به مذاکره با ایران دربارهی مسئلهی سوریه ندارند. تجربهی 16 ماه گذشته نشان داده اگر تمام جهان هم دربارهی سوریه تصمیمی بگیرد اما ایران موافق آن نباشد آن تصمیم اجرا نخواهد شد. دید آمریکاییها از اینکه ایران بخشی از مشکل است آرام آرام در حال دگرگون شدن به این سمت است که ایران را باید به عنوان بخشی از راهحل – و بلکه مهمترین بخش آن- در نظر گرفت.
دیدگاه شما