به گزارش کورنگ به نقل از خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، کشف و انهدام شبکه کودتاچی آمریکایی نقاب در پایگاه هوایی خلبان شهید نوژه همدان یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که باری دیگر دست خداوند در یاری انقلاب اسلامی دیده شد؛ به مناسبت سالروز این واقعه تاریخی در 18 تیر ماه 1359 گزارشی از این کودتای براندازی نظام جمهوری اسلامی در ادامه میآید:
* پایگاهی که به اسم شهید نوژه ثبت شد
پایگاه سوم نیروی هوایی ارتش که در 45 کیلومتری شمال شهر همدان واقع شده است تا قبل از انقلاب «پایگاه شاهرخی» نامیده میشد. پس از پیروزی انقلاب به «پایگاه حر» تغییر نام یافت. به دنبال واقعه پاوه در دهه سوم مرداد ماه 1358 و صدور فرمان تاریخی امام خمینی(ره) در 27 مرداد 1358 خطاب به نیروهای مسلح جهت پاکسازی کردستان از عناصر آشوبگر، یکی از خلبانان حزباللهی پایگاه حر به نام سرگرد خلبان «محمد نوژه» به همراه کمک خلبان خود ستوان یکم «سیدمحمد بشیری موسوی» جهت درهم کوبیدن حلقه محاصره نیروهای مستقر در شهر پاوه که به فرماندهی شهید «مصطفی چمران» در حال مقاومت بودند؛ عازم مأموریت شدند. در جریان بمباران مواضع ضدانقلابیون، هواپیمای سرگرد نوژه به کوه برخورد کرد که بر اثر سقوط هواپیما، وی و کمک خلبانش به شهادت رسیدند.
به همین مناسبت، نام پایگاه حر مجدداً تغییر یافت و این پایگاه رسماً «پایگاه هوایی شهید محمد نوژه» نامیده شد. پایگاه شهید نوژه محل استقرار هواپیماهای شکاری و بمبافکن F.4 فانتوم و دیگر هواپیماهای نظامی است.
پرسنل مؤمن و انقلابی پایگاه سوم شکاری (حر) در زمان شکوفایی انقلاب اسلامی در سال 1357، پا به پای مردم ایران علیه طاغوت به پا خواسته بودند؛ به طوری که تظاهرات مردم شهرهای استان همدان به خصوص «کبودرآهنگ» همواره آراسته به حضور این دلاورمردان به همراه خانوادههایشان بوده است.
عناصر انقلابی و فداکار این پایگاه به محوریت همافر بسیجی «حسین شاهحسینی» در روز 21 بهمن 1357 حمله به اسلحهخانه پایگاه و تصرف آن محل، اسلحههای داخل آن را در اختیار انقلابیون پایگاه قرار دادند؛ این حرکت انقلابی عناصر مؤمن پایگاه سوم شکاری باعث شد تا توطئه آن دسته از عوامل سرسپرده رژیم که در پایگاه شاهرخی حضور داشتند جهت پرواز هواپیماهای جنگنده این پایگاه به سوی تهران و سرکوب مردم پایتخت در قالب کودتا عقیم بماند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران و با شکلگیری غائله عناصر تجزیهطلب در کردستان، پرسنل پایگاه شهید نوژه نقش تعیینکنندهای در سرکوب ضدانقلابیون ایفا کردند. پس از آن با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، علیرغم اینکه پایگاه شهید نوژه در همان روز اول جنگ (31 شهریور 1359) مورد حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفته و قسمتی از باند پرواز آن آسیب دید، اما تیزپروازان این پایگاه با یورش به قلب مواضع و تأسیسات حیاتی دشمن در عمق خاک عراق ضربات سختی به آنها وارد کردند. در این خصوص اوج حماسه خلبانان شجاع پایگاه شهید نوژه، حمله به پایگاه الولید یا همان H3 در تاریخ 15 فروردین 1360بوده که این عملیات در استان الانبار یعنی دورترین استان عراق در غرب این کشور و در مرز اردن انجام گرفت. در این عملیات حیرتانگیز که به دلیل بعد مسافت با حمایت هواپیماهای سوخترسان همراه بود، قریب به یکصد فروند هواپیماهای شکاری بمبافکن، ترابری، سوخترسان و مسافربری دشمن منهدم شدند.
این عملیات موجب شد تا مدتها نیروی هوایی دشمن، توانایی انجام عملیات هوایی را نداشته باشد؛ پایگاه شهید نوژه با تقدیم بیش از 200 شهید و صدها جانباز در عرصه دفاع مقدس نقش مهمی ایفاء کرده است.
* شبکه نقاب، مجری طرح کودتا
متعاقب شکست فضاحتبار عملیات تفنگداران دلتا در صحرای طبس، برژینسکی و دیگر استراتژیستهای همفکر وی در «شورای روابط خارجی» ایالات متحده، همزمان با کار روی سناریوی برقراری تماس سری با دولتمردان عراقی، پروژه دیگری را نیز در دستور کار خویش قرار داده بودند؛ «طراحی و اجرای یک کودتای نظامی برقآسا، توسط عوامل سلطنتطلب باقیمانده در صفوف ارتش ایران».
آنان پس از تکمیل طرح این عملیات به سراغ «شاهپور بختیار» ـ آخرین نخستوزیر رژیم سلطنتی که در پاریس سکنی گزیده بود ـ رفتند و «رهبری سیاسی» صوری عملیات براندازی نظام جمهوری اسلامی را به وی محول کردند. در داخل کشور نیز، شبکهای از عناصر برگزیده خود را جهت اجرای عملیات «موسوم به شبکه نقاب» تشکیل دادند. این شبکه به سرعت دست به کار شد و به عضوگیری، شناسایی اهداف عمده در تهران و قم و توجیه و تسلیح نیروهای خویش پرداخت.
امریکائیان بنا به تجارب مکرر پیشین خود هنوز هم امیدوار بودند که در صورت اجرای موفقیتآمیز کودتای نظامی در ایران ـ به مثابه فاز نهایی روند ثباتزدایی از انقلاب اسلامی ـ ضرورت تن دادن به خطر برافروختن آتش جنگی هولناک در منطقه استراتژیک خلیجفارس، خود به خود منتفی خواهد شد. مگر نه اینکه هدف اصلی کاخ سفید از طرح ثباتزدایی و گفتوگوی آنان با دیکتاتور بعثی حاکم بر بغداد، درهم شکستن اساس انقلاب اسلامی ملت ایران از طریق براندازی نظام جمهوری اسلامی بود؟! هم از این روی هیأت حاکمه ایالات متحده، پروژه کودتا را مقدم بر جنگ و در صدر اولویتهای خویش قرار داد. ضمن آنکه سناریوی «تهاجم نظامی عراق» به عنوان «راهحل جایگزین» ـ که در واقع اجرای کودتا به مثابه یک اهرم جانبی مدد دهنده به کودتاچیان ـ منظور شد.
در اعترافات سروان «ناصر رکنی» یکی از عناصر شبکه کودتای نقاب آمده است: «آمریکاییها در مورد تقدم و تأخر، کودتا و جنگ، به بحث و بررسی پرداختند و سرانجام اجرای کودتا را در تقدم اول قرار دادند».
چرا که در صورت موفقیت کودتا، دیگر نیازی به تهاجم نظامی سراسری عراق نبود؛ ضمن اینکه شکست کودتا نیز، با توجه به نقش محوری نظامیان در اجرای آن، میتوانست موقعیت روحی و روانی ارتش را به طور کلی در صورت تهاجم نظامی خارجی، متزلزل نماید.
* تصویب طرح کودتا
در بهار سال 1358، سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمری «محمدباقر بنیعامری» با نامهای مستعار «باقر»، «امید» و «احسان» از همکاران فعال و نزدیک ارتشبد سابق «غلامعلی اویسی» درصدد برآمد تا از مواضع غرب (ناتو و امریکا) نسبت به ایران اطلاع یابد و براساس آن، میزان موفقیت تدارک یک توطئه را علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ارزیابی کند.
سرهنگ «عطاءالله احمدی» افسر رکن 2 ارتش و دوست «بنیعامری» که با «آژانس مرکزی اطلاعات» آمریکا (سیا) مرتبط بود و قصد خروج از ایران را داشت، از سوی «بنیعامری» مأموریت یافت تا نسبت به دیدگاههای غرب در قبال نظام جمهوری اسلامی کسب اطلاع کرده و نتیجه را به او گزارش دهد؛ عامل مذکور از آتن گزارش داد که آمریکا آماده حمایت از نیروهایی است که قصد براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را دارند.
این تماس بلافاصله به نزدیکی «بنیعامری» با هواداران «بختیار» از طریق یکی از عوامل فعال «شاپور بختیار» در ایران به نام «ابوالقاسم خادم» عضو «حزب ایران» و از دوستان نزدیک «بختیار» و از بزرگ مالکین گنبد انجامید.
* نقاب؛ نجات قیام ایران بزرگ!
در کتاب «کودتای نوژه» موسوم به شبکه نقاب پیرامون چارت تشکیلاتی شبکه کودتا آمده است: سازمان «نقاب» در فرانسه وظیفه داشت درباره احتمال موفقیت یک کودتا [در ایران] مطالعه و ستاد وابسته به شاهپور بختیار را از نتیجه آن مطلع سازد.
گزینش نام «نقاب» که جمع حروف اول «نجات قیام ایران بزرگ» است و به گفته مهندس تیموری و پروین شیبانی، ناظر بر این معنا بوده که «حرکت مردم تا خروج شاه از ایران، اصیل و سازنده بوده ولی پس از آن منحرف و مخرب شده است. لذا وفاداران به اصالت قیام، باید درصدد اصلاح راه کج شده، برآیند». بیانگر عدم نقش ژنرال سلطنتطلب «غلامعلی اویسی» در ستاد پاریس و تصمیمگیریهای مربوط به نحوه براندازی است.
* کشف کودتا به روایت آیتالله خامنها
«بسم الله الرحمن الرحیم. ماجرای اطلاع من از کودتایی که در پایگاه شهید نوژه قرار بود اتفاق بیفتد، به این شکل بود که شبی حدود اذان صبح، دیدم که درب منزل ما را میزنند، به شدت هم میزدند، من از خواب بیدار شدم؛ رفتم دیدم آقای مقدم است؛ گفت: یک ارتشی آمده و میگوید با شما یک کار واجب دارد.
گفتم: کجا است؟ گفتند: در اتاق نشسته. داخل اتاق پاسدارها شدم، دیدم شخصی دم در تکیه داده به دیوار، کسل و آشفته و خسته و سرش را فرو برده بود. گفتم: شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله؛ گفتم: چه کار دارید؟ گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان میگویم. من حساس شدم، گفتم: من نمازم را بخوانم، میآیم. پس از نماز او را به داخل حیاط آوردم، گوشه حیاط نشستیم، گفت: کودتایی قرار است انجام شود، گفتم: قضیه چیست و تو از کجا میدانی؟
او شروع کرد به شرح دادن، گفتم: شما چطور شد آمدی سراغ من؟ او ماجرای خود را تعریف کرد که جالب بود... آثار بیخوابی شب، خیابان گردی، خستگی، افسردگی شدید و سراسیمگی در او پیدا بود، حرفش را مرتب و منظم نمیزد و من مجبور بودم مکرر از او سؤال کنم. خلاصه آنچه گفت، این بود که در پایگاه همدان، اجتماعی تشکیل شده و تصمیم بر یک کودتایی گرفته شده، پولهایی به افراد زیادی دادهاند، به خود من [خلبان] هم پول دادند. عدهای از تهران جمع میشوند؛ میروند همدان و شب در همدان این کار انجام میگیرد.
بعد میآیند تهران، جماران و چند جا را بمباران میکنند. پرسیدم کی قرار است این کودتا انجام بگیرد؟ گفت: امشب و شاید گفت: فردا شب ـ دقیقاً یادم نیست ـ من دیدم مسأله خیلی جدی است و بایستی آن را پیگیری کنیم. با اینکه احتمال میدادم او حال عادی نداشته باشد، یا سیاستی باشد که بخواهند ما را سرگرم کنند، اما اصل قضیه این قدر مهم بود که با وجود این احتمالات، دنبال آن باشیم.
گفتم: شما بنشین تا من ترتیب کار را بدهم. ضمناً آقای هاشمی، شب منزل ما بود... به آقای هاشمی گفتم: چنین قضیهای است... بعد تلفن کردم به محسن رضایی که آن موقع مسئول اطلاعات سپاه بود. گفتم: فوری بیا اینجا و یک نفر دیگر، آن جوان را خواستیم آمد یکی دو ساعت با هم صحبت کردند و اطلاعاتش را یادداشت کردند.
مقطع مقطع میگفت، اما مجموعاً اطلاعات خوبی به دست آمد. محل تجمع آنها پارک لاله (تهران) بود، اما او اسم پارک را ظاهراً نمیدانست. جایش را میدانست... پس از اخذ اطلاعات، خلبان میخواست به منزلش بازگردد. او میترسید که اولاً: ما منزل او را شناسایی کنیم و بعداً مشکلی برایش پیش بیاید. ثانیاً کودتاچیان او را ببینند که با شخصی میرود که احتمالاً پاسدار است، به او ظنین شوند و او را بکشند. میگفت: خودم میروم. من گفتم: نه تو را با ماشین میفرستیم، اما با پاسدارها حاضر نبود، برود. یکی از پاسدارها که ریشش را میتراشید، گفت: این خوبه، مرا ببرد... او را به طرف خیابان آذربایجان برد، یک جایی میگوید من را پیاده کن. معلوم بوده که خانهاش آنجا نیست، در یک مینیبوس سوار میشود و دیگر از او خبری نشد».
* تشکیل ستاد خنثیسازی کودتا
بعد از کشف شبکه کودتاچی آمریکایی نقاب، بلافاصله ستادی مرکب از واحدهای سپاه پاسداران، گروه مهندسی، انجمن اسلامی نیروی هوایی ارتش، تعدادی از پرسنل نیروی زمینی ارتش و عدهای از کماندوهای تیپ 23 نوهد به نام «ستاد خنثیسازی کودتا» تشکیل میشود که پس از بررسی اطلاعات، طرح حمله به پایگاه نوژه و پارک لاله که محل تجمع 40 تن از خلبانان کودتا بود، کشیده شد و عملیات خنثیسازی کودتا با حضور نیروهای سپاه پاسداران و عدهای از کارکنان ارتش آغاز و پس از محاصره پایگاه نوژه، نیروها وارد عمل شدند و همه کودتاگرها را دستگیر کردند.
* کودتاچی که توسط پیرمرد کشاورز دستگیر شد
روایتی خواندنی از دستگیری یک کودتاچی توسط یک پیرمرد کشاورز میآید:
محمدمهدی حیدری یکی از کودتاچیان بود که بعد از جریان کشف کودتا، با حرکات آکروباتیک از دست مجیدی اسلحه را درمیآورد و بعد هم میگریزد، در حین فرار تیر میخورد، ولی چون خیلی آدم ورزیدهای بوده، تا صبح دنبال همان قرارگاهشان میگردد، اما به هیچ جایی نمیرسد. عاقبت نزدیک یک روستا مینشیند تا استراحت بکند. همان جا خوابش میبرد. در آنجا یک روستایی با دامادش در حال آبیاری مزرعه بودند.
خبر هم به گوششان رسیده بود؛ به این فرد مشکوک میشوند؛ پیرمرد به دامادش میگوید: «تو به این فرد نزدیک شو، اسلحهاش را بگیر، من هم با بیل مواظب هستم که اگر خواست دست از پا خطا کند با همین بیل او را ناکار کنم».
جوان روستایی با احتیاط به کودتاچی نزدیک میشود؛ اسلحهاش را میگیرد؛ در همین لحظه، تا حیدری میآید واکنش نشان بدهد، آن پیرمرد با بیل، چند ضربه به کمر و گردن او میزند. وقتی حیدری را به پایگاه شهید نوژه آورده بودند مثل طفل مادر مرده گریه میکرد و میگفت: «ببینید من را چه کسی دستگیر کرده، یک پیرمرد دهاتی با یک بیل!».
انتهای پیام/م
دیدگاه شما