پیغام خطا

  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).
  • Notice: Trying to get property of non-object در block_block_view() (خط 247 از /home/korangir/domains/korang.ir/public_html/modules/block/block.module).

تازه ترین مطالب

تاریخ : 2. آذر 1396 - 8:33   |   کد مطلب: 26215
زندگی جمعی وآنهم در اسارت با فرهنگ های مختلف وقوام گوناگون سختی خودش را داشت

روزگاری که در اسارت عراقی های بعثی وشکنجه گربودیم جماعت مخصوصی هم بودند که هم برای بچه ها مزاحمت ایجاد می کردن وهم برای مسئولین آسایشگاه وبزرگانی که اسیر بودند،گوش به حرف نمی دادند وبقول خودشان نظر فردی خودررا می خواستند درجمع غالب کنند واگرهم بر خلاف میل آنها رفتاری می شد زود فردایش با حرکتی وگزارشی ،که به عراقی ها می دادند باعث بوجود آمدن مشکلات وسختی وشکنجه وکتک برای هم آسایشگاهی ها می شد
یکی از آن جمعیت مخصوص که به هیچ صراطی راه نمی آمد ودائم باعث اذیت وآزار عده خاصی می شد وخودش را صاحب منصب و اختیار مطلق می دانست،هرچه بزرگان به او تذکر دادند چاره تغییر منش ورفتارش نشد
تا اینکه بزرگ آسایشگاه، به من که مسئول آن آسایشگاه بودم گفت:محمد امشب ،بگو همه جمع شوند وتا من آخرین حجت را به این آقا که دست از رفتار غلطش نمی کشد بدهم ،واگر گوش نکرد شما صاحب اختیار هستید در حد تنبیه یک گوش مالی به اش بدهید
حاجی بلند شد وشروع به صحبت کردن در در اخلاق منصیحت پدرانه در آمد وآخرش آن ،آقای خاص را مورد خطاب قرار داد که آماده باش،آخرین نصحیت من را گوش کن،ودیگر دست از اذیت وآزار ورفتار غیر اخلاقی وجاسوسی بردار وبقول ما همرنگ جماعت شو،
آن ،آقای خاص وقتی مورد توجه قرار گرفت ،با صدای بلند گفت ،من هرکاری دلم بخواهد می کنم وگوش نکرد،تا چشم بهم زدم که اورا تنبیه کنم ،نفهمیدم چی شد ،که یکبار کل آسایشگاه ریختند رویش واو را دسته جمعی تنبیه کردند،و علاوه بر تنبیه مکان خواب آنرا نیز تغییر دادند
صبح که نگهبان عراقی آمد برای گرفتن  آمار همه بلند شدند الا آن یک نفر
که هر صدا کردند بلند نشد
نگهبان عراقی پتو را از سرش کشید که یکباره به عقب رفت ودیدیم غرف به خون شده
آن آقای خاص، شب از غفلت بچه ها سوء استفاده کرده بود وزیر پتو با تیغ صورت تراشی چند تا خط طوری که زیاد نبریده شود، بدن خود را خراش داده بود
پرسید این کار را کی بر سرت در آورده
ناگهان اشاره به حاجی کرد وگفت ،این من را زده
نگهبان عراقی هم حاجی را می شناخت
حاجی را بردند بیرون تا عصر  ما بخیال اینکه زندانی کردند منتظر بودیم که بیاید
ولی عصر که آوردنش،تمام بدنش پر از کثافت بود وتنها از گردن به بالا سالم بود
پشت اردوگاه چاله های بود که فاضلاب دستشویها به داخل آن هدایت می شد
حاجی را برده بودن وتا گردن از صبح تا عصر داخل فاضلاب دستشولی وتوالت نگه داشته بودند
وقتی آوردنش ،اول بچه ها سریع مشغول تر وتمیز کردن بدن حاجی شدند
ولی تمام بدن پر از جوش شده بود که تا هفت،هشت ماه طول کشید که یک مقدار ی بدن به سرجای اولش برگشت،وهر روز در طول این مدت کار بچه ها،شده بود که به حاجی برسند وبا پمادی که از بهداری گرفته بودیم به بدنش می مالیدند
این تنها یک نمونه از هزاران شکنجه وتنبیه ای بود که سبب وعلت ، وبانی آنها،جماعت مخصوصی بودند که می بریدند وبزرگان را لو می دادند وباعث این مشکلات می شدند
راوی:آزاده ارتشی،محمد گرد پور
تدوین:جمشید طالبی
منبع:نافع
انتهای پیام/

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب
مرکزآموزش علمی کاربردی الوان ثابت