تازه ترین مطالب

تاریخ : 1. فروردين 1392 - 19:39   |   کد مطلب: 4564
بهار را با یاد شهدا آغاز کنیم … نوروز با یاد شهیدان زیباست

گرامی میداریم یاد و خاطره سرداران و شهیدان ۸ سال دفاع مقدس استان همدان را در نوروز ۹۲ :

بهار بود؛ دیروز را می گویم. اردیبهشت و آبان و اسفندش، همه بهار بود. در روزگاری که فراوانی گل، زمستان را به باور انسان راه نمی داد، بر برگ برگ گلبرگ چهره‌ها که پاک و نورانی چون اوراق مصحف بود، آیه‌های عشق و ایمان را می‌توانستی بخوانی و درک کنی. بهار بود. بهار بود و فصل رویش و نشاط و بچه‌ها چه زود قد می‌کشیدند و رشید می‌شدند: خام، پخته، سوخته! و زمان می‌گذشت بی‌آن که بدانی چه لحظاتی از دستت می‌رود؛ لحظه‌های بی‌بازگشت، بی‌مثل و مانند!

منتظری که دوباره برگردند؟ ممکن نیست!!!

بهار شور و شوق با خود دارد و مستی؛ و سرمستان میخانه‌ی خدا در رقص خون، بی‌سر و پا دست می‌افشاندند و بال و پر می‌گشودند. اوج انبساط بود و شعف، اوج بی‌خودی از خود! بهار بود و آوای دل‌انگیز بلبلان شیدایش دل می‌برد و جان می‌بخشید. آوای قرآن، نجوای دعا، ناله‌های نیمه شب، جوشش رجز، کوبش تکبیر، ترنم شهادت.

کو بلبلی که دوباره بسراید نغمه‌ی بهار را؟ کو؟؟؟

بهار بود. فضا و هوا معطر بود. زمین و زمان معنبر بود. خاک مشک‌بیز بود و آب شمیم کوثر داشت. از بخار شبنم صبحگاه بر چهره‌ی علف‌های صحرا بوی عطر و عبیر می‌تراوید. نسیم استغفار رایحه‌ی بهشت می‌پراکند در فضای تب دار نیمه شب سنگر: الی العفو، الهی العفو. بهاری که خس و خار آن هم بوی گل داشت و خاشاک خشکیده‌ی بوستان‌هایش، هنوز هم عطر گل یاس دارد.

ببین! نفس بکش! استشمام کن!!!

بهار بود؛ فصل فراوانی. چقدر وفور نعمت بود! قلب سلیم، ایمان کامل، نیت خالص، قصد قربت، عمل صالح، خوف و رجا، شکر و ثنا، انابه و التجا، استغاثه و استجابت: اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک! درهای آسمان بازِ باز بود. ملایک فوج فوج می‌آمدند و بغل بغل گل لبیک خدا را بر دامن نیازِ بندگان می‌افشاندند: ادعونی استجب لکم. دروازه‌های آسمان بازِ باز بود و پهنه‌ی پرواز بی‌خطر. مرد می‌خواست که همت کند برای پریدن و بال پرواز بگشاید.

بودی و نپریدی؟ افسوس!!!

بهار بود! بهاری که هر روزش نوروز بود. هر لحظه چشم دل جلوه‌ی خالق را می‌ستود و غنچه‌ی آفرینش در بوستان جان می‌شکفت، شکفتنی شگفت! خدای کعبه مدام در دل بود و قبله همیشه پیش رو. رو به هر سو که می‌کردی‌، راه بود، نه بی‌راهه و چه کم بود خطر گمراهی. از جاده‌های خاکی هم به خدا می‌رسیدی اگر می‌خواستی.

در راه مانده‌ای؟ هیهات!!!

بهار بود و عید! هر روز عید بود: عید دوری از عصیان، عید اعاده‌ی فطرت، عید نزول مائده از آسمان. هر روز عید بود و بساط عیددیدنی به راه. یک ساعت هم که رفیقت را نمی‌دیدی، انگار سالی به دوری گذشته بود و دیدارش دیدار عید بود. چه زیاد همدیگر را می‌دیدیم و به دید و بازدید می‌رفتیم. حتی زیر آتش، زیر بارش توپ و خمپاره‌ها که نقل و نبات عید بود و و ترکش‌هایش گندمک و برنجک عیدانه!

دیگر صد سال به کدام سالها؟ سالهای بی‌دوستان…؟

منبع: غرب ایران

دیدگاه شما

سایت رهبر معظم انقلاب