به گزارش کورنگ، در ایام شهادت سردار شهید محمدرضا مازویی اولین فرمانده گردان تخریب لشگر۳۲انصارالحسین جمعی از رزمندگان و پیشکسوتان گردان تخریب لشگر انصارالحسین همدان در قالب هیئت شهدای تخریب همدان شب گذشه با خانوداه شهید مازویی دیدار و به بیان خاطرات شهید مازویی پرداختند در این برنامه همرزم شهید، سرهنگ علی مساوات به بیان خاطرات خود از این سردار مجاهد پرداخته و گوشه ای از زندگی الهی این شهید بزرگوار را با بیان شیوای خود به تصویر کشیدند که مشروح خاطرات ایشان به شرح ذیل میباشد :
سردار شهید مازویی سال ۱۳۳۷ در خانواده مذهبی در شهر همدان متولد شدند ایشان از کودکی در یک محیط مذهبی بزرگ شده و رشد پیدا نمودند و پس از انقلاب جز اولین کسانی بودند در پادگان ابوذر و پادگان قدس با آموزش های نظامی روی آورده و پس از سال ۵۸ اولین هسته های بسیج که به فرمان امام خمینی تشکیل شد را در همدان راه اندازی نمودند ایشان ازاولین فعالان این عرصه و اولین فرماندهان پایگاه های مقاومت بسیج شهری در همدان بودند که در مسجد امام حسین خیابان بوعلی فعالیت رو آغازکردند
در خصوص شخصیت این شهید بهترن معرف همین آیه شریفه ای است که میفرماید :در میان مومنین مردانی هستند که محکم و استوار باقی میمانند و بر این صداقت خودشان باقی هستند تا جان خودشان رو فدا کنند . ایشان همین گونه بودند چون کوه محکم ،یک مرد به تمام معنا ،ایشان تمام شب و روز فعال بودند از فعالیت های تبلیغاتی گرفته مثل عکس شهید بهشتی که ابتدای خیابان کولانج هنوز هم قابل روئیت است که از کار های دست ایشان بود و تا فعالیت های شهری و همه امورات مردم و اصلا ذره ای غرور در وجود ایشان نبود که با سمت پاسداری در اوایل انقلاب هر کاری رو که از دستشون برمی امد رو برای مردم انجام میدادند
در سال ۵۹ با شروع دفاع مقدس جز اولین رزمندهایی بودند که به منطقه مهران رفتن ایشان در کنار سردار شهید اکبر فرجیان زاده بودند و در همان سال مجروح شدند و بسیار سر به زیر و افتاده حال بودند و دو سه مرحله عملیات در شمال منطقه مهران ،تپه زیر انجام دادند و بعضا برای ما در پایگاه می آمدند و تعریف میکردند اون حماسه آفرینی هاشونو که تا الان زیاد به اون رشادتهای رزمندگان همدان تو اون منطقه پرداخته نشده و خود ایشان هم جز فرمانده های اون منطقه بودند دیگه کم کم اون شاکله بسیج تو همدان تشکیل شد ایشان به عنوان مسئول آموزش بسیج در همدان معرفی شدند و شبانه روز به مجاهدت پرداختند
تا سال ۶۰ که دیگه جبهه نفاق خودش رو بروز داد و تو شهر همدان و خیابان بوعلی طرفداران بنی صدر چه فتنه های راه انداختن و در سال ۶۰ طرفداران منافقین در همدان به آشوب پرداختند و مشکلات زیادی رو به وجود آورده بودند خیلی از افراد هم به درگیری های شهری وارد نمیشدند و اون زمان شهید مازویی علمدار این مبارزات بود در این مبارزات شهیدان صلواتی ،عبدالله کشوری شهیدان سلیمانی جز کسانی بودند که در این فتتنه ها مدیریت بحران میکردند
بعدا جنگ مسلحانه در شهر آغاز شده بود و شهید مازویی وقتی از منطقه برمیگشتند در عملیات های مسلحانه بر علیه منافقین شرکت میکرد و به مبارزات علیه منافیقن در شهر میپرداختند هیچ وقت فراموش نمیکنم که شهید عباس افتخاری چگونه مظلومانه توسط منافقین شهید شدند و تو خیابان بوعلی منافقین با شلیک های مکرر به سمت مردم از بازاری گرفته تا مغازه دار و مردم عادی رو تا افراد مورد نظرشون رو به گلوله بستندو برادران مارو به شهادت رسوندن و برادر سعید سماوات هم در همون ماجرا جانباز شدند و هیچ وقت یادم نمیره غیرت محمد آقا رو وقتی آمدند و خبر دار شدند، خیلی اشک ریخت و قسم خورد که نمیذارم که اون قاتل زنده بمانه و همین طور هم شد و تو منطقه آبشینه دو منافق رو به دام انداختند و با یه درگیری جزی هر دو رو به هلاکت رسوندند
این شهید والا مقام در ضمن اینکه یک فرمانده بودند شبها به امور تبلیغات میپرداختند روزها به پخش کوپن و امور تعاونی شهر میپرداختند در عین فرمانده بودن با تمام وجود به انقلاب خدمت میکردندایشان مشکل فشار خون داشتند و هر بار که به جبهه اعزام میشدند مقدارزیادی گریپ فرود مصرف میکردند تا فشارشون پایین بیاد بتواند خدمت کنند و مشکل بدنی نداشته باشند
تیپ انصار الحسین سال ۶۱ تشکیل شد گردان انصار الحسین هم تو پادگان ابوذر تشکیل شده بود و با هدایت همین بزرگوار ها فرماندهی میشد در آذر ماه گردان تبدیل به تیپ شد در پادرگان الله اکبر . ایشان با توجه به آشنایی به مهمات و مناطق عملیاتی به عنوان اولین فرمانده گردان تخریب تیپ انصار الحسین منصوب و بعد از شهادت هم به عنوان اولین فرمانده شهید تیپ انصار الحسین نام گرفتند البته به همراه شهید محمد مظاهری که مسئل دژبانی تیپ بودند
در پادگاه الله اکبر که یک روحیه معنوی خاصی داشتند ایشان با او اندک نیروهای موجود در تخریب معمولا عصرها که آزاد بودیم در منطقه ایشان به همراه نیروههاش یه تعداد مین تو منطقه کاشته بود و به نیرو هاش نحوه تخریب رو آموزش میداد ایشان خودش در سال ۵۸ که آموزش میدیده شهید مرادی مربی اون برادر ها در حین آموزش نارنجکی رو پرنت میکنه و ضامنش رو هم میشکه تنها کسی که تو اون ماجرا خودش رو روی نارنجک میاندازه شهید مازویی بوده
با این روحیه ایثار و فداکاری ، شهید مازویی شروع میکنه به آموزش و همین روحیه رو به نیروهاش انتقال میده تا به روزهای اول فروردین ۶۲ در پادگان الله اکبر یه روز عصر بنده در محوطه بودیم که رسیدیم خدمتشان و ایشان گفتند سید علی حلالمان کن من خیلی تعجب کردم و گفتم خواهش میکنم و خیلی دید و بوسی گرمی با ما کرد البته چند روز پیش هم ما دید و بازدید عید کرده بودیم خیلی نعجب کردیم بعد از این ماجرا توسط آقای نجفی بیسیم چی شهید مازویی نقل میشه که در منطقه مهران مشغول شناسایی بودیم در بعضی نقاط مثل قصر شیرین عراق عقب نشینی کرد و یه سری میادین مین هنوز مانده بود و خیلی نیروها رو اذیت میکرد و این شهید بزرگوار بعد از سه سال از کاشته شدن این مین ها داوطلبانه شروع کرده بودند به پاکسازی منطقه
شب خوابیده بودیم صبح زود شهید مازویی بیدار شد و بعد از وضو ونماز به من گفت که نجفی دیشب من یه خوابی دیدم خواب عجیبی بود خواب دیدم که کاروانی داره میره و کاروان سالاری داره و بعد از مدتی من متوجه شدم که این کاروان چی و کاروان سالار خود حضرت ابی عبدالله بودند و این کاروان رفت و من بعد از متوجه شدن با یا حسین یا حسین گفتن دویدم دنبال کاروان تا خودم رو به جمع برسانم که با صدای فریاد یا حسین های خودم از خواب پریدم
توی مسیر که حرکت کردیم در مسیر همراه شهید مظاهری بودیم و شهید مازویی همش توی فکر بودند به همراه ایشان و شهید مظاهری که داوطلبانه همراه جمع بودند مشغول خنثی سازی شدیم که یکی از مین ها در اثر سایش منفجر شد و شهید مازویی به شدت مجروح شدند و شهید مظاهری به شهادت رسیدند از زمانی که ایشان رو ما از میدان مین بیرون آوردیم با اون شدت جراحات تا زمانی که داخل آمبولانس گذاشتیم ، تمام این مدت ایشان ذکر ان الله مع الصابرین از زبانشان نمی افتاد مدام با بدن نیمه جان این ذکر رو با تمام سختی تکرار میکرد آنقدر ذکر ان الله مع الصابرین رو تکرار کردند تا نزدیکی بیمارستان مهران به شهادت رسیدند
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
منبع: غرب ایران
دیدگاه شما